اخیراً، تقریباً هر روز به تضادهای مختلفی برخورده‌‏ام؛ تضادهایی که در خلال آنها، نقاط ضعف شین‌‏شینگ من در تمامی جنبه‌‏ها آشکار می‌‏شود. به خاطر سطح محدودم، و به خاطر اینکه از شروع تزکیه‌‏ام توجه زیادی به تزکیه‌‏ی درونی نکرده‌‏ام، موفق نشده‌‏ام که "تحت تأثیر قرار نگرفته" باقی بمانم، و در حالی که به این محنتها غلبه می‌‏کنم وابستگی‌‏های بشری عادی زیادی شامل وابستگی‌‏هایم به شهرت، منفعت، و احساسات شخصی، به طور کامل خود را افشا کرده‌‏اند. با این حال، یاد گرفته‌‏ام که به درون نگاه کنم!

وقتی تضادی وجود دارد، دیگر مثل قبل جر و بحث نمی‌‏کنم که در سطح و ظاهر حق با چه کسی است. دیگر به دنبال وابستگی‌‏های دیگران نمی‌‏گردم و رنجیده‌‏خاطر نمی‌‏شوم، و دیگر به این صورت نیستم که برای چندین روز در یک تضاد بی‌‏پایان گیر کنم، تا آنجا که قادر به آزاد کردن خودم از آن وضع نباشم، و سپس به این بینجامد که افسرده و دلسرد شوم، خود را تسلیم کنم، کنار بکشم، و در کشمکشی با درد و محنت گم شوم. من، فردی که در گذشته بسیار لجوج و اصلاح‌‏ناپذیر بود و همیشه به بیرون نگاه می‌‏کرد، تغییر کرده‌‏ام.

واقعاً احساس می‌‏کنم که دوباره متولد شده‌‏ام، هرچند دیگران شاید متوجه تغییرات نشوند. فقط خودم به آن آگاهم، اما این تغییر از اعماق درونم می‌‏آید. من به جای اینکه به یک منیت سطحی وابسته باشم پیوسته در حال آزاد و نمایان کردن وجود حقیقی‌‏ام هستم.

روش من به این شرح است: وقتی به تضادی برمی‌‏خورم که ذهنم را ناآرام می‌‏کند، بلافاصله به درون خود نگاه می‌‏کنم و از خودم می‌‏پرسم، "قبل از این تضاد چه فکر و احساسی درباره‌‏ی آن داشتم؟ آیا تفکر من با الزامات فالون دافا هم‌‏راستا بود؟ اگر نبود، چرا آن طرز فکر اشتباه را داشتم؟ به چه وابسته بودم؟ چگونه به وجود آمد؟ آیا از تصورات اجتماع بشری عادی به وجود آمد"؟ سپس مصرانه از خودم می‌‏خواهم: "منشا این طرز فکر اشتباه را پیدا کن، و آن را رد کن و از بین ببر".

دیگر خودم را سرزنش و تحقیر نمی‌‏کنم. به جای آن، فکری را نگه می‌‏دارم. این فکر این است که هستی من در دافا پاک خواهد شد و به زیباترین و مقدس‌‏ترین منزلگاهش بازخواهد گشت. من به این باورم که هر تضادی توسط استاد نیک‌‏خواه‌‏مان نظم و ترتیب داده شده است تا ما را به این آگاه کند که به درون نگاه کنیم. مهم نیست به چه سطحی برسم، باید از هر فرصتی برای نگاه به درون استفاده کنم، و آنچه که بعد از نگریستن به درون پیدا می‌‏کنم همگی تجلی‌‏های شین‌‏شینگم هستند. آیا همیشه در حال توجه به این هستم که بعد از تضاد امروز، چه وابستگی‌‏ای برملا شده است؟ آیا آن حسادت است، شهرت یا ذهنیت خودنمایی؟ در روند این آزمودن، این را درمی‌‏یابم که به طور نیمه‌‏خودآگاه در طلب چه هستم. به عنوان یک تمرین‌‏کننده، آیا آن واقعاً چیزی است که باید برایش تلاش کنم؟ به طور معقول این را از خود می‌‏پرسم، و سپس به طور معقول به خودم پاسخ می‌‏دهم، "نه، آن یک تصور اشتباه است که وقتی در اجتماع بشری عادی گمراه بودم شکل گرفته است". هر بار که این را متوجه می‌‏شوم، باری دیگر از طریق تزکیه کردن به وجود حقیقی خود نزدیک‌‏تر می‌‏شوم.

از زمانی که یاد گرفته‌‏ام به درون نگاه کنم خودم را بسیار سریع ترفیع داده‌‏ام. همین دیروز از یک موضوع که پیش آمده بود چیزی را فهمیدم، و سپس خودم را بهتر کردم. امروز، در رابطه با موضوع دیگری وابستگی جدیدی را پیدا کردم، و دوباره درک دیگری داشتم، و دوباره آن عقیده و تصوری را که یافته بودم از بین بردم. می‌‏توانم نظم و ترتیب‌‏های دقیق و پیچیده‌‏ی استاد برای لحظه لحظه‌‏ی تزکیه‌‏مان را احساس کنم. از استاد نیک‌‏خواه‌‏مان برای این نظم و ترتیب‌‏های پردقت قدم به قدم که برای من انجام شده تشکر می‌‏کنم. تمام تلاشم را روی تزکیه می‌‏گذارم. عاقبت یک درک حقیقی از این آموزش استاد پیدا کرده‌‏ام:

"هر آنچه در طول تزکیه‌‏تان تجربه می‌‏کنید -- خواه خوب باشد یا بد -- خوب است، چراکه فقط به دلیل اینکه در حال تزکیه هستید پدیدار می‌‏شوند". ("به کنفرانس فای شیکاگو")

۲۳ ژوئن ۲۰۰۹