زجرکشیدن از بیماری های زیاد مرا در قلمرو غم حبس کرده بود

من یک تمرین کننده‌‏ی دافا از لانگ تان، یی‌‏لان هستم. من ۳۷ ساله هستم و در آرایشگاه کار می‌‏کنم. قبل از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کنم، به دلیل ازدواج ناموفق و بدن بیمار و ناخوشم، مثل پرنده ای در قفس بودم، و در تمام طول روز راجع به زندگی تلخی که داشتم  شکایت می‌‏کردم. بزرگترین تفریح و سرگرمی‌‏ام در زندگی کارت بازی با دوستانم بود ، برای اینکه توجه ام را از دردهای بدنم و ذهنم منحرف کنم این کار را انجام می‌‏دادم. به جز زمانی که در محل کار بودم، برای گذر زمان و اینکه به چیزی در آینده فکر نکنم تلویزیون تماشا می‌‏کردم.

بار سنگین مادری تنها بودن، زندگی را حتی سخت تر میکرد. من برای کنترل دردم به دارو متکی بودم و چون نمی توانستم برای مدت طولانی بایستم مجبور بودم برای شستن موهای مشتریان بنشینم. سلامتی من به طور پیوسته بدتر می‌‏شد. من به خاطر خونریزی کلیه زجر می‌‏کشیدم، یک توموردر تخمدانم داشتم، سردرد داشتم، و پوکی استخوانم  در زانویم  بایستی هر سه ماه  با استروئیدها درمان می‌‏شد. درد سیاتیک داشتم، و از التهاب لوزه ها رنج می‌‏بردم. من هر روز نیاز به تزریق داشتم و باید آنتی بیوتیک مصرف می‌‏کردم. اگر از دارو استفاده نمی‌‏کردم تب به من دست میداد. روزها بعد از روزها، با دشواریهای‌‏ زیادی به زندگی ادامه می‌‏دادم.

۲ آگوست ۲۰۰۱ نقطه عطف زندگی من بود. در این روز، من خوش شانس بودم که به تزکیه فالون دافا ملحق بشوم، و یک زندگی جدید بدست بیاورم. یک روز قبل از آنکه فا را بدست آورم، من و خواهر بزرگترم با هم قدم می زدیم. من حتی نمی توانستم با او همپا شوم، و زمانی که علت را از من جویا شد، من به او از امراضی که داشتم گفتم. سپس او به من فالون گونگ را توصیه کرد.

بدن و ذهنم بهبود یافتند

یک روز تمام درباره اش فکر کردم. اگر فالون گونگ را یاد می گرفتم لازم بود که کتابها را بخوانم، اما من خیلی از حروف چینی را بلد نبودم. یاد گیری یک حرف برای من روزها زمان می برد. باید چه کار می کردم؟ معجزه ای اتفاق افتاد. روزی که فا را کسب کردم، وقتی جوآن فالون را برای اولین بار می‌‏خواندم، خیلی متعجب شدم. بعد از اینکه لغات جدید را در دیکشنری نگاه کردم و چند باری آنها را نوشتم، به راحتی در ذهنم می‌‏ماندند. روز اول، هجده ردیف کلمه جدید نوشتم. بعد از سه روز، بیشتر از ۵۰ کلمه یاد گرفته بودم. ظرف یک ماه بیشتر از ۵۰۰ کلمه یاد گرفتم. من در مدت دو ماه جوآن فالون را سه بار خواندم، که برای من مثل معجزه بود.

در پنج سال اولی که فالون گونگ را تمرین میکردم، هر روز ساعت ۴ صبح بیدار میشدم. با مترو، پانزده دقیقه‌‏ای خود را به پارک یوآن‌‏شان می رساندم. هر هوایی هم که بود، هیچ روزی را از دست ندادم، دیر نرسیدم و زود ترک نکردم. در اکتبر ۲۰۰۶، نزدیک دریاچه لانگ تان در ییلان یک محل تمرین را شروع کردم. امیدوار بودم که  افراد بیشتری با صلح و عظمت فالون دافا آشنا شوند. چون چشم سومم باز بود، هر روز می توانستم حس کنم که استاد در آنجا منتظرم هستند. اگر دیر می رسیدم، بدن قانون استاد ناپدید می شد. بعد از کار، مطالعه کردن فا و انجام دادن تمرینات نقطه تمرکز زندگی ام میشد. با کیفیت حقیقت، نیک‌‏خواهی، بردباری به عنوان اصل راهنمای زندگی ام رفتار می کردم. به همین صورت که شین شینگم را بر طبق آن رشد می دادم، اینطور احساس میکردم که پوسته بشری ام خارج شده و فرد متفاوتی شده ام.

قبل از اینکه فا را کسب کنم، هر بار که از دارو استفاده نمی کردم تب میکردم. بعد از اولین روز تمرین دیگر این را تجربه نکردم، و دیگر به آنتی‌‏بیوتیک نیاز نشد. بعد از شش ماه، ناگهان یک شب شدید داشتم، و می دانستم که این فرصتی برای زدودن کارما و بهبود "شین شینگ" بود، بنابراین آن بار از دارو استفاده نکردم. اکنون من واقعاً برای همیشه خوب شده ام. در مدت سه روز اول تمرین، شروع به پاکسازی بدنم کردم. انرژی بسیار قوی برای سه روز از تمام بدنم میگذشت. ورم‌‏هایی که به مدت تقریباً دو سال مرا به ستوه آورده بود بهبود پیدا کرد. مشکل کلیه ام که پانزده سال همراهم بود بعد از چهار ماه ناپدید شد. میگرنی که در طول ۲۷ سال داشتم نیز ناپدید شد. یک برآمدگی استخوانی در پاشنه پایم داشتم که کفش پوشیدن را مشکل میکرد، و آن نیز از میان رفت. علاوه بر این، پیری چشم، عرق دست و درد سیاتیک نیز ناپدید شدند، و دیگر نیاز به تزریق استروئید نداشتم. در ۱۶ ژوئن ۲۰۰۳، توموری که در تخمدانم بود وقتی به حمام رفته بودم بدون خون از بدنم دفع شد. حدود سه سانتیمتر بود. این قطعا یک معجزه واقعی بود.

یک زندگی جدید

گذشته از ناپدید شدن بیماریها، ظاهرم نیز به تدریج تغییر کرد. قبلاً، راه رفتن برایم مشکل بود. بعد از اینکه فالون گونگ را مطالعه کردم، پوستم روشن و شاداب شد، موهای سفیدم دیگر خیلی سفید نبودند، و با قدرت راه می رفتم. پنج سال پیش، من و دوستم به مالزی رفتیم. همان‌‏طور که قدم می زدیم، حس کردم که بدنم سبک است. بعضی از اوقات، وقتی تلفن در خانه زنگ می زد، از پله ها پایین می دویدم. حتی سگمان هم از اینکه میدید من چطور برخلاف گذشته که وقتی از پله ها پایین می آمدم باید دیوار را میگرفتم الان در حال دویدن هستم تعجب زده میشد.

سه سال قبل، تکه زمینی از یکی از همسایه هایم قرض گرفتم و سعی کردم که سبزیجات پرورش دهم. اولین باری که بیل را برداشتم تا زمین را بکنم، خیلی هیجان زده شدم. من که مدتها نمیتوانستم اشیای سنگین را نگه دارم، این‌‏قدر راحت بیل را نگه داشته بودم. در این سالها، واقعاً یک فرد دیگر شده ام. وقتی مطالب روشنگری حقیقت را پخش می کردم، بعضی دوستانی که آنها را میدیدم می گفتند که بسیار تغییر کرده ام. حالا صورتم شاداب و گلگون است، که شباهتی به ظاهر سیاه قبلی ام ندارد. گفتم این را از تمرین کردن فالون گونگ گرفته ام، و آنها تشویقم کردند که آن را ادامه دهم.

در مدت این سالها، استاد من را بسیار تشویق کردند. هر روز، تصاویری می بینم که چگونه فا یک فرد را پالایش میکند. یک ماه قبل وقتی افکار درست میفرستادم، چشمانم را نبستم. بدن قانون استاد را دیدم، و فالون را، که مثل آتش بیرون فرستاده شد. بعد از پانزده دقیقه، وقتی برق را خاموش کردم، تمام دیوار می درخشید و آن برای یک ساعت چرخید. تجربه من این است که نفرستادن افکار درست پیامدهایی جدی داشته است. وقتی من فقط ده دقیقه افکار درست می فرستادم، و وقتی یک دست را عمود نگه می داشتم و وضعیت دست لوتوس را نداشتم، همان‌‏طور که خوابم می برد به طور بدی مورد مزاحمت شیطان قرار میگرفتم. اگر تمام تمرین‌‏کنندگان به طور جدی افکار درست می فرستادند، شاید شیطان هم اکنون کاملا از بین رفته بود.

بعد از اینکه به مطالعه فالون گونگ پرداختم، از زندگی دردناک پیشینم آزاد شدم. فالون دافا خرد مرا باز کرده و زندگی ام را روشن و درخشان ساخته است. مایلم که این را به کل دنیا اعلام کنم: فالون دافا خوب است!

آنچه بیان شد تجربه شخصی من است که قصد داشتم با همه در میان بگذارم. لطفاً چنانچه مطلب نامناسبی را عنوان کرده ام تصحیح نمایید.