از هشتمین کنفرانس تبادل تجربه اینترنتی برای تمرین‌کنندگان در چین

یک روز در روستایم برای معلمی حقیقت را آشکار می کردم. او به من گفت: "می گویی فالون گونگ خوب است، اگر بتوانی آقای الف را از ناسزاگویی به مردم بازداری، تحسینت میکنم". آقای الف در ناسزا گفتن به مردم شهرت داشت. میانه خوبی با او نداشتم. بعد از مطالعه فا، دانستم که تمرین کنندگان نباید همانند افراد عادی باشند. ما همه چیز را باید بر طبق فای استاد انجام دهیم. من می بایست، دوست نداشتن او را به عنوان یک وابستگی، رها می کردم. با او تماس گرفتم و مکرراً از او خواستم به یاد داشته باشد که "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب هستند" و در اینصورت او مورد رحمت قرار خواهد گرفت. من به او گفتم که زدن یا ناسزا گفتن به مردم سبب از دست دادن "دِ" [تقوا] می شود. . . او پرسید چرا قبلا هیچ کسی این اصول را به او نگفته است و اینکه علاقه دارد به صحبتهای من گوش دهد. او با کناره گیری از سی سی پی موافقت کرد و دو بار درخواست کرد که چیزی به او بدهم که محافظ او باشد (بار دوم برای پسر خود درخواست کرد). از آن موقع دیگر نشنیده ایم به کسی ناسزا بگوید. خانم دیگری بود که به همه حتی به پدر پیرش دشنام می داد، بعد از اینکه او حقایق فالون گونگ را دانست، دیگر به مردم دشنام نداد و شروع به یاد گرفتن فالون گونگ کرد. این است قدرت دافا.

--- نویسنده

درود بر استاد ارجمند! درود بر هم تمرین کنندگان!

من در سال ۱۹۹۷ فا را کسب کردم و به مدت چهارده سال در حال تمرین تزکیه بوده ام.

بعد از بهدست آوردن فا تندرست و سالم شدم

قبل از شروع تمرین فالون گونگ، اغلب دچار سرماخوردگی های همراه با سرفه و خلط می شدم. عذاب می کشیدم. مشکل پوستی داشتم و تمام بدنم خارش داشت. در این رابطه دارو موثر نبود، ولی چند وقت بعد از شروع تمرینات فالون گونگ و مطالعه‌ی فا، همه بیماریها ناپدید شد. می دانم که استاد می بایست برای من خیلی تحمل کرده باشد و مقدار زیادی از کارمایم را از بین برده باشد. از آن زمان تاکنون نیازی به دارو نداشته ام. استاد به من سلامت و تندرستی داده است و من مصمم شدم که از استاد متابعت کنم، برای خودم الزامات بالایی داشته باشم، شین شینگم را بهتر کنم و فا را اشاعه دهم.

اشاعه فا با ارائه یک الگوی خوب

در سالهای اولیه، دهداری مالیات کشاورزی و مالیات غلات را جمع آوری می کرد. عموم مردم سعی می کردند از پرداخت مالیات خودداری کنند، در حالیکه تمرین‌کنندگان ما مالیات را بدون هیچ تاخیری می پرداختند. قبل از اینکه شروع به تمرین فالون گونگ کنم، در زمان پرداخت، گندم مخلوط با شن و سنگ را به عنوان مالیات می دادم و احساس می کردم سود برده ام. بواسطه مطالعه فا، اصول از دست دادن و بدست آوردن را درک کردم. استاد به ما آموزش دادند که بر طبق اصول "حقیقت، نیکخواهی، بردباری" افراد خوبی باشیم. من گندمها را شستم و سنگها را با غربال از آن جدا کردم و سپس آنرا به دهداری دادم. اگر من تزکیه را شروع نکرده بودم، هرگز این کار را انجام نمی دادم.

من خیلی درون گرا و خجالتی بودم. بهترین سعی‌ام را می کردم که از هر گونه انتقادی از سوی دیگران اجتناب کنم. با بستگان شوهرم رابطه خوبی نداشتم و این ناسازگاری ها بخاطر کارهای خانه بود. از آنها متنفر بودم و تصمیم گرفتم در آینده با آنها بدرفتاری کنم. بعد از مطالعه فا، من فهمیدم اینکه افراد با من ارتباط خوب یا بد داشته باشند بخاطر وجود رابطه علت و معلولی است. استاد لازم می دانند که رها از دشمنی و شکایت کردن باشیم و با سختی‌ها مثل خوشی و مسرت رفتار کنیم. چطور، من هنوز هم به درست یا غلط آنها توجه می کردم؟ من شیوه برخوردم با آنها را عوض کردم و با آنها خیلی خوب رفتار کردم و اول آنها را در نظر می گرفتم. از آنها خواستم که در ذهن داشته باشند که "فالون دافا خوب است و حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب هستند". آنها خیلی تحت تاثیر رفتار من قرار گرفتند و پیش همه از من تعریف می کردند.

روشنگری حقیقت به منظور نجات موجودات ذی شعور

در ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹ رژیم جیانگ، به تندی به دافا تهمت زد و به بدنام‌سازی استادمان پرداخت، و در میان عموم ایجاد انزجار کرد. چگونه می توانستم کنار بایستم و در مواجهه با این تهمت کاری انجام ندهم؟ آیا نباید قدم پیش می گذاشتم تا برای دافا صحبت کنم؟ من و برخی از تمرین کنندگان برای درخواست دادرسی ]عدالت[ برای فالون دافا به پکن رفتیم. ما را برگرداندند. به ماموران حکومت محلی گفتیم که دافا به ما می آموزد که افراد خوبی باشیم. پلیس سعی کرد که ما را وادار کند تا طی اظهار نامه ای تعهدی بنویسیم که تزکیه در دافا را کنار می گذاریم و تهدید کردند اگر این کار را نکنیم ما را آزاد نمی کنند. در اظهار نامه نوشتم که من در یادگیری دافا مصمم هستم. اما بعلت درک ضعیفم از فا، نوشتم "دیگر برای درخواست دادرسی برای فالون گونگ به پکن نمی روم". این بزرگترین ندامت من است.

برای بار دوم به پکن رفتیم. پلیس مانع ما شد، اما فریاد زدیم: "فالون دافا خوب است" و "نیکنامی استادمان را برگردانید". ماموران حکومت محلی برای برگرداندن ما، راهی پکن شدند. به مدت یکماه بازداشت شدیم. دوستان، بستگان و همسایگان هر کدام چیزی می گفتند. بعضی از آنها گفتند که اگر بدانیم دافا خوب است و حکومت اجازه تمرین به ما ندهد دافا را در خانه تمرین می کنیم و اینکه ما نمی بایست بیرون می رفتیم تا حقیقت را در باره‌ی فالون دافا به مردم بگوییم و ما هرگز نمی توانیم حکومت را متقاعد کنیم. در آن زمان من فکر می کردم بعنوان یک تمرین کننده، هنگام سختی ها نمی بایست تسلیم می شدم. شروع کردم که به نزدیکان و مردم اطرافم حقیقت را در باره‌ی فالون دافا بگویم و اینکه چگونه فالون گونگ به افراد می آموزد که خوب باشند و اینکه چگونه رویداد خودسوزی تیانانمن توسط دولت صحنه سازی شده بود. بعد از روشنگری مکرر حقیقت، والدینم، خانواده شوهرم، خواهرم و برادرم همگی حالا نظر بسیار مثبتی نسبت به دافا دارند.

یک روز در روستایم برای معلمی حقیقت را آشکار می کردم. او به من گفت: "می گویی فالون گونگ خوب است، اگر بتوانی آقای الف را از ناسزاگویی به مردم بازداری، تحسینت می‌کنم". آقای الف در ناسزا گفتن به مردم شهرت داشت. میانه خوبی با او نداشتم. بعد از مطالعه فا، دانستم که تمرین کنندگان نباید همانند افراد عادی باشند. ما همه چیز را باید بر طبق فای استاد انجام دهیم. من می بایست، دوست نداشتن او را به عنوان یک وابستگی، رها می کردم. با او تماس گرفتم و مکرراً از او خواستم به یاد داشته باشد که "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب هستند" و در اینصورت او مورد رحمت قرار خواهد گرفت. من به او گفتم که زدن یا ناسزا گفتن به مردم سبب از دست دادن "دِ" می شود و اینکه اگر او "دِ" نداشته باشد سختی یا بیماری هایی خواهد داشت، در حالی که اگر "دِ" داشته باشد مورد برکت قرار می گیرد. او متوجه شد که عملکرد آن به چه نحو است و پرسید چرا هیچ کسی این اصول را به او نگفته است و اینکه علاقه دارد به صحبتهای من گوش دهد. او با کناره گیری از سی سی پی موافقت کرد و دو بار درخواست کرد که چیزی به او بدهم که محافظ او باشد (بار دوم برای پسرش درخواست کرد). از آن موقع دیگر نشنیده ایم به کسی ناسزا بگوید. خانم دیگری بود که به همه حتی به پدر پیرش دشنام می داد، بعد از اینکه او حقایق فالون گونگ را دانست، دیگر به مردم دشنام نداد و شروع به یاد گرفتن فالون گونگ کرد. این است قدرت دافا.

یکی از همسایگانم گفت که شوهرش در طول زمستان از درد شدید در کمر و پاها رنج می برد و نمی تواند سر کار برود. مطلع شدم که او از بیرون‌زدگی دیسک کمر رنج می برد. من از قبل برای او حقیقت را روشن کردم و از او خواستم تا از سی سی پی کناره بگیرد تا ایمن باشد، ولی او موافقت نکرد. نمی خواستم دوباره با او صحبت کنم. اما استاد در سخنرانیشان از ما خواستند عجله کنیم و موجودات ذی شعور را نجات دهیم. چطور می توانستم با او صحبت نکنم؟ پس به خانه اش رفتم و مطالبی را برای او بردم. به او گفتم رویداد خودسوزی تیانانمن یک رویداد از پیش طرح شده بود و برای تهمت و بدنام‌سازی دافا شکل داده شده بود. فالون گونگ به افراد آموزش می دهد که مطابق با اصول "حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری" افراد خوبی باشند. سی سی پی شرور مجازات خواهد شد زیرا اشخاص خوب را مورد آزار و شکنجه قرار می دهد. از او خواستم از سی سی پی کناره بگیرد مکرراً بخواند که "فالون دافا خوب است و حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب هستند". به او گفتم به زودی بهبود پیدا می کند. او گفت اگر اینطور شود فوق العاده است. از او درخواست کردم از سی سی پی کناره بگیرد. چند روز بعد، او را در حال خرید یک شلاق دیدم. می دانستم که او مورد پاداش قرار گرفته است. بعد از آن او تمام اوقات یک تعویذ دافا به همراه داشت.

یک روز برای خرید سیب بیرون رفته بودم. زمانیکه برای مغازه دار حقیقت را روشن کردم، از او پرسیدم که آیا به تشکیلات سی سی پی پیوسته است، او پاسخ داد که یکی از اعضای حزب است و از من پرسید که آیا یک تمرین کننده فالون گونگ هستم و گفت که حکومت اجازه نمی دهد که مردم فالون گونگ را یاد بگیرند. سپس دست راستش را بلند کرد و قسم خورد "من همه زندگیم را برای کمونیسم فدا می کنم." به او گفتم که گفتن این حرف برای او خوب نیست. فالون گونگ به مردم می آموزد که خوب باشند. افسران کمونیست انواع اعمال بدی مانند اختلاس، روسپی گری و قمار را انجام می دهند و هیچ حس عدالت و انصافی ندارند. آنها مردم خوب را شکنجه می‌کنند. این باعث خواهد شد که آسمان آنها را محو می کند. به او گفتم: "وقتی از شما می خواهم که از سی سی پی کناره بگیری، مثل سوار بودن بر یک قایق در حال غرق شدن است و زمانی که از تو می خواهم ازآن قایق پیاده شوی، منظور من نجات توست." او پاسخی نداد. من از اعماق قلبم با او صحبت کردم: "لطفا به خاطر داشته باش فالون دافا خوب است و حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب هستند. ما حقیقتا می خواهیم که عاقبت خوبی داشته باشید." شاید او تحت تاثیر مهربانی من قرار گرفت. فورا گفت: "من می خواهم از حزب کناره بگیرم. به پیشگامان جوان هم ملحق شده بودم". من گفتم: "نام خانوادگی تو سینگ است، من کمک می کنم تا با نام مستعار رئیس سینگ، سی سی پی را ترک کنی". او رضایتش را با تکان دادن سر اعلام کرد. یک موجود دیگر نیز نجات یافت.

نگریستن به درون یک ابزار جادویی است

شستشوی مغزی با فرهنگ حزب، در من این عادت را شکل داده بود که صرف نظر از اینکه اشخاص چه می گویند، با انواع استدلال ها، عکس العمل ستیزه جویانه نشان دهم. در هنگام تعارض با شوهرم یا تمرین کنندگان، همیشه به آنها می گفتم به درون نگاه کنید و احساس می کردم که خطای افراد دیگر است. تحمل هیچ انتقادی را نداشتم و در تمام مدت در کشمکش با آنها بودم. استاد در "آموزش فا در شهر لس آنجلس" بیان کردند:

" برخی افراد شبیه کبریت شده اند– با یک حرکت مشتعل می شوند. شبیه مین هستند– با یک گام منفجر می شوند. ]اینطور رفتار می کنند که] "شما نمی توانید از من انتقاد کنید. من نمی توانم هیچ انتقادی را بپذیرم". دیگر به هیچ گونه توضیح حاکی از اعتراض یا مخالفت گوش نمی دهند. خواه از روی نیت خوب باشد یا بد، از روی قصد باشد یا بدون قصد؛ هر چیزی را با حداکثر قدرت رد می کنند، و حتی کمتر خودشان را مورد امتحان قرار می دهند. این کاملا وخیم شده است."

"باید به مرحله ای برسید که قادر به پذیرفتن انتقاد باشید، بدون در نظر گرفتن اینکه از طرف چه کسی است. اگر در آن حقیقت وجود دارد، خودتان را درست کنید و اگر نیست آن را مد نظر قرار دهید. اگر بتوانید در حالی که مورد انتقاد یا نکوهش قرار می گیرید، آرام بمانید در حال رشد هستید."

آموزش فای استاد مستقیما به من اشاره می کرد. من شرمسار بودم. تصمیم گرفتم از آن عادتهای بد خلاص شوم و هنگام تضاد به درون نگاه کنم. بعد از آن شوهرم چندین بار خشمگین شد ولی من نه غر زدم و نه شکایتی کردم. او بسرعت آرام شد.

 در پاییز ۲۰۰۸ وقتی سیبها برای برداشت رسیده شده بودند، کتری برنجیمان در خانه چکه میکرد. ۵۰ یوان هزینه کردیم و یکی دیگر خریدیم. چند روز بعد دومی هم چکه می کرد. محل چکه در یک نقطه مشابه بود. از همسرم پرسیدم چرا آنقدر سریع سوراخ شد؟ شوهرم گفت باید از کسی که این را ساخته سوال کند و آن را برگرداند تا تعویض کند. وقتی برگشت، گفت که برای تعمیرکار تا بحال چنین مساله ای پیش نیامده بود. سپس من فکر کردم هر چیزی که برای یک تمرین کننده پیش می آید تصادفی نیست. پس آنجا ایستادم و با خود تکرار کردم "فالون دافا خوب است و حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب هستند." در همان زمان به درون نگاه کردم، که آیا کاستی در درونم وجود دارد. وقتی نگاه کردم، دریافتم که براستی کاستی هایی داشته ام. هنگام چیدن سیبها، وقتی دیدم سیبهای همسایه بزرگتر از سیبهای ما هستند دچار حسادت شدم. شوهرم را سرزنش کرده بودم و او را مقصر دانستم که محصول را خوب اداره نکرده است. نگاه من به آن سیبهای بزرگ بود و از حسادتم و قلبی که به دنبال منفعت بود آگاه نبودم. به محض اینکه این را دریافتم، دیگر کتری برنجی چکه نمی کرد. من از نگاه به درون، تجربه شگفت انگیزی پیدا کردم.

باور به استاد و فا، رهاسازی وابستگی به علایق شخصی

استاد برای ما لازم می دانند که وابستگیهایمان به شهرت، منفعت طلبی و چینگ را رها کنیم. من مصمم هستم که به استاد گوش کنم و از آنها رها شوم. یک روز سر راهم به بازار، بسته‌ی اسکناسی دیدم که از جیب کسی افتاده بود. به آن دست نزدم. من قانون "از دست دادن و به دست آوردن" را که استاد به ما آموخته بود می دانستم.

استاد در "تزکیه محکم" (از هنگ یین) بیان می کند:

فا را مطالعه کنید و فا را بدست بیاورید،
تمرکز خود را بر این بگذارید که چگونه مطالعه و تزکیه می‌کنید،
بگذارید تک تک چیزها با فا سنجیده شود.
فقط در این هنگام، با این کار،
واقعاً تزکیه است.

در روند روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی شعور، به سهم خودم این کار را کرده ام اما هنوز در رسیدن به تمرین کنندگان سخت کوش و حتی بیشتر از آن در رسیدن به الزامات استاد، راه طولانی در پیش دارم. من هنوز مقدار زیادی وابستگی دارم و برای انجام سه کار حس تعجیل ندارم. شکیبایی محدود، همراه با مفاهیم بشری بسیاری دارم، و تا به این زمان هنوز قادر نیستم در وضعیت لوتوس کامل بنشینم. باید در حد عنوان یک مرید دافا و انتظارات استاد باشم.

مهم نیست که مسیر تزکیه چقدر می تواند طولانی باشد، با فا به عنوان راهنما، من بهترین تلاشم را برای تزکیه کردن خودم انجام می دهم، خودم را تعالی می بخشم، سه کار را بخوبی انجام داده و موجودات ذی شعور بیشتری را نجات می دهم.