(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده‌‌ی جوان فالون دافا هستم. در سال ۲۰۰۶ به‌طور اتفاقی با فالون دافا برخورد کردم و در سال ۲۰۰۸ تزکیه را شروع کردم. تمایل دارم برخی از تجربیات تزکیه‌ام را به‌اشتراک بگذارم. لطفاً به هر گونه کاستی اشاره کنید.

مصمم به حفظ کردن و از بر خواندن فا

احساس می‌کردم که به‌طور اتفاقی با فالون دافا آشنا شده‌ام. در سال ۲۰۰۸ از سر کارم که خارج از شهر محل سکونتم بود، برمی‌گشتم و در خانه‌ی مادرزنم ‌ماندم. او یک تمرین‌کننده‌ی فالون دافا است. چند تمرین‌کننده‌ی دیگر نیز در همان ساختمان زندگی می‌کردند، آنها بعدازظهر هر روز برای مطالعه‌ی فا در خانه‌ی مادرزنم جمع می‌شدند. من هم با آنها مطالعه می‌کردم. علاوه بر جوآن فالون، همه‌ی سخنرانی‌های استاد در قبل و بعد از ۲۰ ژوئیه‌ی ۱۹۹۹ را نیز مطالعه می‌کردیم. جهان درونم تغییر کرده است. فقط تأسف می‌خورم که فا را خیلی دیر کسب کردم.

استاد در جوآن فالون بیان کرد،

"باید مطمئن باشید که فای سطح بالا را به‌طور تمام و کمال مطالعه می‌کنید و بدانید که چگونه تزکیه کنید، مثل یادگرفتن تمام پنج تمرین با هم، و ماهر شدن در آنها. پس از آن قادر خواهید بود به سطحی بسیار بالا برسید، سطحی بالاتر از آنچه که بتوانید تصور کنید."

استاد همچنین بیان کرد: "یک شخص شبیه یک ظرف است، و او آن چیزی است که حاوی آن‌ است." ( نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

در اولین ماه بعد از کسب فا، تصمیم گرفتم این فای جهانی ارزشمند را از بر کنم طوری که بتواند راهنمای تزکیه‌ام باشد.

گذر از سختی‌ها در روند حفظ کردن فا

در آغاز، به ‌یاد سپردن فا خیلی سخت بود. از زمانی‌که بچه بودم حافظه‌ی بدی داشتم و همیشه در حفظ کردن و از بر خواندن درس‌هایم در مدرسه مشکل داشتم. به‌علاوه در آن زمان در میان مردمی بودم که وابستگی‌های قدرتمندی به شهرت، منفعت و احساسات داشتند، بنابراین کارمای فکری بسیار زیادی را رشد داده بودم که به‌طور قابل ملاحظه‌ای با من مداخله می‌کرد. به آن توجه نمی‌کردم. فقط هر پاراگراف را دوباره و دوباره می‌خواندم. هر بار که دوباره شروع به خواندن می‌کردم، مقدار بیشتری حفظ می‌کردم. سپس با چشمان بسته آن را از بر می‌خواندم. حفظ کردن هر پاراگراف حدود یک ساعت زمان می‌برد. بعد از حفظ یک پاراگراف، بدون نگاه به پاراگراف قبلی، پاراگراف بعدی را شروع می‌کردم. زمانی که پاراگراف جدیدی را شروع می‌کردم، پاراگراف قبلی را فراموش می‌کردم. من فقط پاراگراف به پاراگراف حفظ می‌کردم. زمان زیادی می‌برد، اما احساس می‌کردم که واقعاً ارزشش را داشت. به‌نظرم هر اندازه وقت برای مطالعه‌ی فا صرف کنم باز هم بیش از حد نیست. به سخنرانی‌های شنیداری استاد نیز گوش می‌دادم. بعد از شام مقالات اخیر استاد را مطالعه می‌کردم.

با مطالعه‌ی زیاد فا، احساس می‌کردم که پوسته‌ی بشری‌ام لایه به لایه شکافته و متلاشی می‌شد. شین‌شینگم رشد می‌کرد. اگرچه تمرین‌کننده‌ای جدید بودم، واقعاً می‌خواستم با سخت‌کوشی تزکیه کرده و به تمرین‌کنندگان قدیمی برسم و عقب نمانم. دست‌کم شش بار در روز افکار درست می‌فرستادم. هر زمان که موقعیت مناسبی پیش می‌آمد به روشنگری حقیقت می‌پرداختم.

درک شگفتی‌های دافا با از بر خواندن فا

از طریق حفظ کردن فا، جداً می‌توانستم احساس کنم که استاد در حال مراقبت از من بود. به محض اینکه شروع به فرستادن افکار درست می‌کردم، احساس می‌کردم پیشانی‌ام سفت و محکم می‌شد. زمانی‌که برای دومین بار فا را حفظ می‌کردم، احساس می‌کردم سرم از طرفی به طرفی دیگر تاب می‌خورد و فالونی در قسمت پایین شکمم در حال چرخیدن بود. گاهی اوقات می‌توانستم موسیقی تمرین را در سرم بشنوم. می‌دانم یکی از خوشبخت‌ترین موجودات در این جهانم، زیرا مرید استاد و یک تمرین‌کننده‌ی فالون دافا در مسیری الهی هستم. قلبم مملو از شادی است.

استاد در "محیط" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر بیان کرد،

"حتی ادعای مردم که آنها در ابتدا میمون بوده‌اند می‌تواند بسیار قابل احترام باشد. اما شما با وجود این دافای بزرگ جهان، احساس خجالت می‌کنید که آن را در موقعیت صحیحی قرار دهید– شرم و خجالت اصلی انسان این است."

با همکارانم درباره‌ی شگفتی‌های دافا صحبت می‌کردم و به آنها توصیه می‌کردم که از ح.ک.چ (حزب کمونیست چین) خارج شوند. در شغلم به‌خوبی عمل می‌کردم و دیگران دوست داشتند با من صحبت کنند. به‌تدریج حقیقت را برای آنها روشن ‌کردم تا زمانی‌که درک کردند و از ح.ک.چ خارج شدند.

زمانی‌که در کارخانه‌ای کوچک، در شغل ساده‌ای مشغول به کار بودم، در طول ساعات کاری فا را از بر می‌خواندم و هر ساعت افکار درست می‌فرستادم. با تمام همکارانم به‌خوبی هماهنگ و برای انجام کارهای کثیف و خسته‌کننده داوطلب بودم. پس از اینکه نسبت به من شناخت و اعتماد پیدا کردند شروع کردم تا حقیقت را برای آنها روشن کنم. در جایی که کار می‌کنم، تقریباً همه‌ی افراد حقیقت را می‌دانند. دو نفر از آنها "فالون دافا خوب است" را از بر خواندند و بیماری‌های‌شان بلافاصله ناپدید شد. پس از مدتی حتی رئیسم شروع کرد تا نُه شرح و تفسیر درباره‌ی حزب کمونیست را بخواند. می‌دانستم که این قدرت فا است. وقتی که فا را در محل کار از بر می‌خواندم، هر موجود زنده در محیط اطراف جذب فا می‌شد. بنابراین، به محض اینکه حقیقت را در سطح برای آنها بیان می‌کردم، می‌توانستند تمام آن را بپذیرند.

نجات فوری موجودات ذی‌شعور و از بر خواندن فابه‌طور استوار

برای یک دوره‌ی زمانی، هر روز صبح بعد از انجام تمرینات و فرستادن افکار درست، شروع به حفظ کردن فا می‌کردم. در مسیرم به محل کار، هنگ‌یین و هنگ‌یین ۲ را از بر می‌خواندم. اگر موقعیت اجازه می‌داد، همان‌طور که کار می‌کردم فا را از بر می‌خواندم. در زمان استراحت نیمروزی دیگران، فا را حفظ می‌کردم. شب‌ها سخنرانی‌های جدید استاد را می‌خواندم. از صبح تا شب فا را مطالعه می‌کردم. سرم شلوغ بود، با این حال بسیار احساس رضایت داشتم.

زمانی‌که فا را برای دومین بار حفظ می‌کردم، احساس فوریتی کردم که مردم را در مناطق بیشتری نجات دهم. فکر کردم که نباید فقط برای آن کسانی که در نزدیکی من هستند حقیقت را روشن کنم. محل کارم حدود ۷۵ کیلومتر از زادگاهم دور بود و در زادگاهم بسیاری از مردم محلی حقیقت را نمی‌دانستند. آنجا تمرین‌کنندگان دافای زیادی وجود نداشتند و مردم فرصت‌های زیادی برای شنیدن حقیقت به‌دست نمی‌آوردند. استاد در "افکار درست" بیان کرد: "در حال حاضر شاگردان دافا یگانه امید نجات موجودات ذی‌شعور هستند." متوجه شدم که باید به زادگاهم برگردم تا مردم را نجات دهم. در مورد این ایده با تمرین‌کننده‌ی دیگری تبادل نظر کردم و از این ایده بسیار حمایت کرد و پیشنهاد داد که همراه من بیاید.

بیش از ده بار به آنجا رفتیم. گاهی اوقات دو نفر از ما می‌رفتند و گاهی اوقات سه یا چهار نفر از ما آنجا بودند. هر بار قبل از رفتن فا را مطالعه می‌کردیم و برای محلی که می‌رفتیم افکار درست می‌فرستادیم تا همه‌ی عناصری که با نجات موجودات ذی‌شعور مداخله می‌کردند را از بین ببریم. تعداد زیادی کتاب کوچک، دی‌وی‌دی‌های شن‌یون و مطالب دیگر روشنگری حقیقت را همراه خود می‌بردیم. هر کدام از ما کیف بزرگی را حمل می‌کرد.

زمانی‌که می‌رسیدیم، روستا به روستا شروع به توزیع مطالب می‌کردیم و همچنین به مردم کمک می‌کردیم ح.ک.چ را ترک کنند. معمولاً از نهار صرف‌نظر می‌کردیم یا فقط چند بیسکویت می‌خوردیم. در حدود ساعت ۴ یا ۵ بعد از ظهر برمی‌گشتیم. هر بار که می‌رفتیم احساس می‌کردیم که به اندازه‌ی کافی مطالب همراه خود نیاورده‌ایم. تعداد ۱۷۰ نفر یا دست‌کم ده‌ها نفر در روز ح.ک.چ را ترک می‌کردند. آن روزها خیلی عالی بود.

استاد در جوآن فالون بیان کرد،

"پرسه زدن در اطراف کاملاً سخت است، از محلی به محل دیگر می‌رود، برای غذا گدایی می‌کند و با انواع مختلف مردمی که به او می‌خندند و توهین می‌کنند یا از او استفاده می‌کنند برخورد می‌کند. او با هر چیزی مواجه می‌شود."

همه نوع افرادی در جهان وجود دارند. ما اساساً با چهار دسته از مردم مواجه بودیم: بسیاری از افراد به آسانی حقیقت را می‌پذیرفتند و بلافاصله ح.ک.چ را ترک می‌کردند؛ دومین دسته تمایل داشتند صبر کنند تا اطلاعات بیشتری کسب کنند؛ سومین دسته که خیلی زیاد نبودند، علاقه‌مند نبودند و احساس می‌کردند که این موضوع هیچ ارتباطی با آنها ندارد؛ و آخرین دسته– که تعداد بسیار کمی به حساب می‌آمدند، مخالف ما بودند یا حتی ما را تهدید می‌کردند. در طی این روند، شین‌شینگم مورد آزمایش قرار می‌گرفت. در شروع خیلی مضطرب بودم، اما پس از مدتی آن را به‌درستی انجام دادم. وقتی با کسانی که علیه ما بودند مواجه می‌شدم، در ابتدا عصبانی می‌شدم اما سپس موفق شدم خود را کنترل کنم تا تحت تأثیر قرار نگیرم، همچنین نسبت به آنها احساس ترحم می‌کردم. تمام وابستگی‌هایم شامل ترس از سختی‌ها، ترس از دست دادن آبرو، ترس به‌معنای کلی‌اش، ترس از درد و رنج، ذهنیت رقابت‌جویی و حسادت همگی نمایان شدند. سعی می‌کردم آنها را بر اساس فا از بین ببرم. فقط می‌خواستم تمرکزم را بر نجات مردم حفظ کنم. از طریق این روند با چیزهای معجزه‌آسای بسیاری مواجه شدم.

 همچنین می‌خواستم از تمرین‌کنندگانی که با من به روستاها آمدند تشکر کنم. از اعمال‌شان، متوجه شدم که تمرین‌کنندگان چقدر محکم و استوار به فا و استاد باور داشته و چه انرژی بی‌اندازه‌ای در روشنگری حقیقت داشتند. باور دارم که می‌توانم مانند آنها رشد کرده و به بلوغ برسم.

در حالی‌که فا را از بر می‌خوانم خودم را با فا می‌سنجم

عادت از بر خواندن فا در هر زمان و هر مکان را در خود رشد دادم. زمانی‌که استراحت طولانی در حین کار داشتم یا بر کارم تأثیری نمی‌گذاشت، فا را در قلبم از بر می‌خوانم. جوآن فالون مانند نقشه‌ا‌ی برای من است. هر جمله در هر سخنرانی خودش را پیش روی من نشان می‌دهد. در طول یک دوره‌ی زمانی تنبل شده بودم و نمی‌توانستم صبح زود از خواب بیدار شوم. زمانی‌که خواب و بیدار بودم، پاراگرافی از فا در ذهنم ظاهر می‌شد: "اگر اراده‌ای آهنین نداشته باشید یا اگر قادر نباشید خود را کنترل کنید، قادر نخواهید بود آن را به‌خوبی اداره کنید." (جوآن فالون)

یک‌بار در محیط کار، یکی از همکارانم نظم و ترتیب کاری را رعایت نکرد. به محض اینکه عصبانی شدم، جمله‌ای از فا در ذهنم ظاهر شد:

"شما می‌دانید، وقتی کسی به سطح آرهات نائل می‌شود، هر چیزی که با آن مواجه شود او را ناراحت نمی‌کند. کمترین اهمیتی به هیچ ‌یک از مسائل مردم عادی نمی‌دهد و همیشه لبخند می‌زند و سرزنده است. اهمیتی ندارد که چه اندازه ضرر و زیان را تحمل می‌کند، هنوز هم لبخند زده و روحیه‌ی خوبی خواهد داشت و به آن اهمیتی نمی‌دهد." (جوآن فالون)

بلافاصله آرام و آگاه شدم. حتی می‌توانستم لبخند بزنم. همکارانم پس از آن می‌توانستند بگویند که یک تزکیه‌کننده واقعاً متفاوت با یک فرد عادی است.

در موقعیتی دیگر، یکی از همکارانم بدون دلیل مرا متهم کرد و کلمات بسیار بدی بر زبان آورد. فوراً به درون نگاه کردم و به فای استاد فکر کردم:

"به‌طور مثال، شخصی با ورود به محل کار، به‌طور اتفاقی می‌بیند که دو نفر درباره‌ی او چیزهای بدی می‌گویند، چیزهایی که می‌گویند بسیار بد است، او از عصبانیت جوش می‌آورد. اما گفته‌ایم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده نباید وقتی مورد حمله قرار گرفتید تلافی کنید، یا وقتی توهین شدید جوابش را بدهید– باید استاندارد بالایی را برای خود درنظر بگیرید." (جوآن فالون)

آرام شدم و شروع به فرستادن افکار درست کردم تا همه‌ی عناصر بدی را که مانع نجات یافتن او می‌شد، پاک کنم.

استاد بیان کرد،

"فا را مطالعه و فا را کسب نمایید،
بر چگونگی مطالعه‌ و تزکیه‌تان تمرکز کنید،
بگذارید تک‌تک چیزها با فا ارزیابی شوند.
تنها پس از آن، از این طریق، آن واقعاً تزکیه‌ است."
("تزکیه استوار" از هنگ‌یین)

البته زمان‌های بسیاری وجود داشته که شین‌شینگم را حفظ نکرده و خودم را با فا ارزیابی نمی‌کردم. باید عزم و اراده‌‌ام را برای حفظ کردن و از بر خواندن فا تقویت کنم.

انکار نیروهای کهن در زمان از بر خواندن فا، دنبال کردن مسیری که استاد نظم و ترتیب داده‌اند

در طول دو سال اول تزکیه‌ام، فا را بیشتر از جنبه‌ی احساسی درک کرده بودم. اگرچه هر روز فا را از بر می‌خواندم، افکار درست می‌فرستادم و سعی می‌کردم مردم را نجات دهم، اما هنوز ندانسته نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن را دنبال می‌کردم. ابتدا، تمرین‌کننده‌ای که برای نجات مردم با من همکاری می‌کرد بازداشت و به یک اردوگاه کار اجباری فرستاده شد و در آنجا باقی ماند. بعد، پدرم در زمان ساختن خانه‌مان از سقف افتاد و درگذشت. این باعث شد که هر کسی در خانواده، ما را سرزنش کند. پیش از این تحت آزار و شکنجه قرار گرفته بودم و اعضای خانواده‌ام آن را درک نکرده بودند. همسرم نیز یک تمرین‌کننده‌ است. او تزکیه را دو سال قبل از من شروع کرده بود. بیرون از خانه کار نمی‌کرد بلکه در عوض بر نجات موجودات ذی‌شعور از طریق پروژهای فنی متمرکز بود. پس از گذشت سال‌های زیادی از ازدواج‌مان فرزندی نداشتیم. حقوقم بالا نبود و درگیر مشکلات مالی بودیم. از آنجایی که به افراط رفته بودیم و در سطح مردم عادی به‌خوبی عمل نمی‌کردیم، در دام نیروهای کهن افتادم.

پس از اینکه در این باره با همسرم بحث و تبادل نظر کردم، متوجه شدیم که آنچه استاد در جوآن فالون بیان کرده‌ است را درک نکرده‌ایم،

"در مدرسه‌ی ما، برای آن بخشی که در بین مردم عادی تزکیه می‌کنند، لازم است که در جامعه‌ی عادی انسانی تزکیه کنند و تا حد امکان با مردم عادی هم‌ساز باشند. از شما درخواست نمی‌کنیم که واقعاً همه‌ی چیزهای مادی را از دست بدهید. اهمیتی ندارد که رده‌ی شغلی شما چقدر بالاست، و مهم نیست چقدر ثروت دارید: نکته‌ی کلیدی این است که آیا می‌توانید آن وابستگی را رها کنید."

از اشتباهات‌مان درس گرفتیم. به زادگاه‌مان نقل مکان کردیم. با تمرین‌کنندگان محلی تماس گرفتیم. تلاش کردیم تا در هر جنبه‌ای به‌خوبی عمل کنیم. پس از نقل مکان ما، طولی نکشید که گل‌های ادومبارا شروع کردند به شکوفه زدن در جلوی خانه‌ای که اجاره کرده بودیم. می‌دانستیم که استاد در حال تشویق ما است تا گام‌های درستی برداریم. اکنون فرزندی سالم داریم و هر دوی ما دارای شغلی ثابت هستیم. مادرم نیز تزکیه را شروع کرده است. اعضای دیگر خانواده‌ و بستگان‌مان نیز به‌تدریج از حقیقت آگاه شده و ح.ک.چ را ترک کرده‌اند. سه ‌کاری را که استاد از ما می‌خواهد با سخت‌‎کوشی انجام می‌دهیم.

بارها جوآن فالون را حفظ کرده و از بر خوانده‌ام. اکنون می‌توانم کاملاً بدون نگاه کردن به کتاب آن را از بر بخوانم. همچنان ادامه خواهم داد و سعی دارم که کلمه به کلمه‌ی آن را در مغزم حک کنم. همان‌طور که فا را از بر می‌خوانم، خرد بیشتری در نجات افراد کسب کرده‌ام. علاوه بر روشنگری حقیقت به‌صورت رو در رو، یاد گرفته‌ام که چگونه مطالب روشنگری حقیقت را برای تمرین‌کنندگان دیگر تهیه کنم و یاد گرفته‌ام که چگونه گیرنده‌های ماهواره‌ای ان‌تی‌دی را نصب کنم. گاهی اوقات به تمرین‌کنندگان کمک می‌کنم که اهمیت نجات مردم را درک کنند و آنها را به انجام این کار تشویق می‌کنم.

هیچ راه میانبری در تزکیه وجود ندارد. به‌عنوان یک تمرین‌کننده‌ی جدید، فکر می‌کنم که حفظ کردن و از بر خواندن فا بسیار سودمند و مفید است. از حفظ خواندن فا کاری بزرگ است. فرد باید در انجام آن پایداری و مداومت به خرج دهد. مانند این ضرب‌المثل که می‌گوید: "اگر روی آن به اندازه‌ی کافی سخت کار کنی، می‌توانی میله‌ای آهنی را با ساییدن به سوزنی تبدیل کنی."