(Minghui.org) همیشه زنی عصبی و پرخاشگر بودم که تا حد مرگ می‌جنگیدم و هیچ بخششی از خود نشان نمی‌دادم. دعوا و نزاع برای سال‌های زیاد، تأثیر بسیار بدی بر سلامتی‌ام گذاشته بود. از بیماری قلبی، التهاب کلیه، التهاب معده و بی‌خوابی مزمن رنج می‌بردم. در مقطعی، نیازمند کمک پرستاری بودم تا از من مراقبت کند. وقتی بیمارستان نتوانست بیماری‌های مرا درمان کند، تصمیم گرفتم فالون گونگ را تمرین کنم و از این طریق شفا یافتم!

مدیر یک شرکت بازرگانی مشهور دافا را به‌اشتراک می‌گذارد

من و شوهرم هم‌زمان با مدیریت شرکت‌مان، از کل خانواده‌ی بزرگ خود نیز مراقبت می‌کنیم. در منطقه‌ی خودمان، ‌کارآفرینان مشهوری شده‌ایم. صاحب کارخانه‌ای بزرگ هستیم که بازار داخلی را در دست دارد ‌و بیش از ۱۰۰ کارمند داریم. در زمانی‌ که بسیاری از شرکت‌ها درحال ضرردهی هستند، شرکت ما کماکان رونق بیشتری می‌یابد. کارخانه‌ی ما در منطقه‌ای روستایی واقع شده است و تعداد کمی از تمرین‌کنندگان فالون گونگ در آن نزدیکی زندگی می‌کنند. با این وجود،‌ مطمئن هستم که می‌توانم سهم کار داوطلبانه‌ی ۱۰ یا ۱۰۰ تمرین‌کننده را به‌عهده بگیرم زیرا برایم مهم است که به مردم کمک کنم تا فالون گونگ را درک کنند. ممکن است که گرفتار اداره‌ی شرکتم باشم،‌ اما از موقعیتم به‌عنوان صاحب شرکت استفاده می‌کنم تا حقیقت را برای کارمندان و مشتریان جدید روشن ‌کنم.

کارخانه در منطقه‌ی روستایی آرامی در مغولستان داخلی قرار دارد که برایم فرصت‌های بسیاری فراهم می‌آورد تا با چوپانان مغولی دیدار داشته باشم. وقتی چوپان‌ها محصولات‌شان را به کارخانه تحویل می‌دهند،‌ آنها را به ناهار مهمان می‌کنم تا زمان بیشتری بمانند و بتوانم حقایق را درباره‌ی فالون گونگ برای آنها روشن کنم. نمی‌توانم زبان مغولی را روان صحبت کنم، ولی مترجمی را پیدا کرده‌ام تا برایم ترجمه کند. به این طریق،‌ بسیاری از چوپان‌ها را از دروغ‌های حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) نجات داده‌ام.

کسب احترام رئیس پلیس و کارمندان

در یک دوره‌ی زمانی، من و هم‌تمرین‌کنندگان تعداد زیادی از دی‌وی‌دی‌های اجرای شن‌یون را توزیع می‌کردیم. رئیس پلیس محلی می‌دانست که تمرین‌کننده‌ی فالون گونگ هستم. یک‌روز برای "صحبت" نزد من می‌آمد، اما شوهرم در خارج از کارخانه جلویش را گرفت. چند روز بعد، وقتی به‌طور اتفاقی در دفتر کارم تنها بودم، رئیس پلیس یک تماس تلفنی کاری گرفت. از فرصت استفاده کردم تا حقیقت را برایش روشن کنم. قبل از اینکه تماس را قطع کند گفت، "تو شخصی هستی که می‌توانم برای کمک به او اعتماد کنم. با چنین شخصیتی که داری،‌ می‌دانم که کمکم می‌کنی."

در پاییز سال ۲۰۱۱ زمانی که کارخانه بیشترین حجم کاری را داشت، یک‌سوم کارمندانم ناگهان مریض شدند. همگی دچار اسهال و استفراغ شدند و در خوابگاه‌شان بستری بودند. قبلاً حقیقت را برای همه‌ی آنها روشن کرده بودم و با موفقیت آنها را قانع کرده بودم که از اتحادیه‌ی‌های دانش‌آموزی ح.ک.چ که زمانی عضو آنها بودند،‌ خارج شوند. از آنها خواستم که تکرار کنند "فالون گونگ خوب است" و گفتم که استراحت کنند. آنگاه معجزه‌ای رخ داد. ظهر آن ‌روز سرپرست آنها آمد و گفت که همگی بهبود یافته‌اند و می‌خواهند به سر کار برگردند. به سرپرست گفتم، "امکان ندارد، چرا که سلامتی آنها اولویت دارد و می‌بایست استراحت کنند." سرپرست با اصرار گفت، "همگی بعد از اینکه 'فالون گونگ خوب است' را خواندیم، بهبود یافتیم." هنگام ظهر، تمام کارمندان بیمار من سر کار بازگشتند و مجدداً تولید به حالت عادی بازگشت. عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتم. معلم نیک‌خواه‌مان آنها را شفا داده بود.

آن منطقه‌ پر از اشرار بود و در نتیجه نزاع و جدال امری عادی بود. از زمانی‌که در سال ۲۰۰۴ مدیریت را به‌دست گرفتم،‌ همواره با کارمندانم با مهربانی رفتار می‌کردم. از آنجایی که دیگر در کنار هم به‌خوبی به سر می‌بردند و به‌خوبی همکاری می‌کردند، می‌بایست تحت تأثیر نیک‌خواهی‌ای قرار گرفته باشند که از طریق تمرین فالون گونگ از خود نشان می‌دادم. شکایتی از کار نمی‌کردند و کارشان را به‌خوبی انجام می‌دادند، گویی برای شرکت خانوادگی خودشان کار می‌کنند. دیگر در کارخانه‌ام به‌ندرت جنگ و نزاعی پیش می‌آمد. حقیقتاً شبیه آنچه که معلم گفت می‌باشد،

"نور بودا همه‌ جا می‌درخشد، درستی و پسندیدگی همه چیز را هماهنگ می‌کند." (سخنرانی سوم از جوآن فالون)

به اشتراک گذاشتن اصل از دست دادن و به‌دست آوردن

روزی فروشنده‌ای، کالایی به قیمت کل ۱۶۰۰۰ یوان به من فروخت. نقداً پرداخت کردم و دو رسید به او دادم، او رسیدها را امضا کرد که تأیید می‌کرد پول را نقداً و به‌طور کامل پرداخت کرده‌ام. ۱۰ روز بعد، او برگشت و ادعا کرد که هرگز پولی به او پرداخت نکرده‌ام. سعی کردم دلیل و برهان بیاورم که پرداخت کرده‌ام و تشویقش کردم فکر کند تا ببیند ممکن است پول را کجا گذاشته باشد. با اینکه پولش را پرداخت کرده بودم، اصرار داشت که عروسش پول را دریافت نکرده است. درخواست پرداخت کرد و حاضر نبود کارخانه را ترک کند، به این صورت قادر به کار کردن نبودم.

آنچه که معلم درباره‌ی از دست دادن و به‌دست آوردن به ما آموخته است را به‌یاد آوردم. تصمیم گرفتم دوباره به او پرداخت کنم زیرا می‌دانستم آنچه به من تعلق داشته باشد به شکلی به من برخواهد گشت. از او خواستم که پسر و عروسش را به آنجا بیاورد چون می‌خواستم این دفعه در مقابل همه‌ی آنها پرداخت کنم. پس از آمدن آنها، حقایق را درباره‌ی فالون گونگ برای‌شان روشن کردم و درباره‌ی قانون از دست دادن و به‌دست آوردن و اهمیت خارج شدن از ح.ک.چ به آنها گفتم. همگی موافقت کردند که از سازمان‌های دانش‌آموزی ح.ک.چ خارج شوند. اضافه کردم، "اگر به‌خاطر فالون گونگ نبود، هرگز دوباره به شما پرداخت نمی‌کردم. می‌توانم به شما اطمینان بدهم که اگر این موضوع را به دادگاه بکشانید، برنده نخواهید شد زیرا برای اثبات اینکه پول را به‌طور کامل پرداخت کرده‌ام، رسید دارم." عروس آن شخص گفت، "شما خانم بسیار خوبی هستید." پول را گرفتند، اما من هیچ رنجش و کینه‌ای به دل نگرفتم.

خانواده‌ منفعت‌های تمرین کردن فالون گونگ مرا تجربه می‌کنند

من و همسرم هر دو متعلق به خانواده‌های پرجمعیتی هستیم. روی‌هم ‌رفته بیش از ۲۰۰ قوم و خویش داریم. از زمانی‌که شروع به تمرین فالون گونگ کردم، با هر دو سمت خانواده‌ام رفتاری یکسان داشته و مهربان بوده‌ام و آنها شاهد تأثیرات مثبت فالون گونگ بر من بوده‌اند. همه‌ی بیش از ۲۰۰ نفر از اقوام ما، ح.ک.چ و دو اتحادیه‌ی دانش‌آموزی وابسته به آن را ترک کرده‌اند و همچنین بعضی از آنها فالون گونگ را تمرین می‌کنند. دیگران ممکن است تمرین را شروع نکرده باشند،‌ ولی همه درباره‌ی فالون گونگ به‌طور عالی فکر می‌کنند. آنها حتی دوستان‌شان را ترغیب می‌کنند که سازمان‌های ح.ک.چ را رها کنند‌ و فهرستی از اسامی به من می‌دهند تا اظهارنامه‌های خروج‌شان از ح.ک.چ را به‌صورت آنلاین منتشر کنم. همسر و فرزندانم اغلب می‌گویند "فالون گونگ خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است". تمام خانواده‌ام زیر سایه‌ی رحمت و برکت فالون گونگ زندگی می‌کنند و بسیار خوشحال هستیم.

وقتی پدرشوهرم درگذشت، کوچک‌ترین برادر همسرم تنها ۸ سال داشت. من و همسرم مانند والدینش بودیم. وقتی کوچک بود،‌ به‌طور خاصی به من وابسته بود و مرا همانند مادرش می‌دید. برای اینکه موقعیت‌های بهتری را برایش ایجاد کنم، ‌وقتی ۱۸ ساله شد توانستم مجوز اقامت در شهر را برای او بگیرم. وقتی دانشکده‌اش را تمام کرد،‌ برایش شغلی در مؤسسه‌‌ای اعتباری پیدا کردم. همچنین واسطه شدم و همسری برایش پیدا کردم. آنها هر دو درآمد خیلی خوبی داشتند،‌ زندگی‌شان به‌راحتی می‌گذشت و نوزاد پسر زیبایی داشتند. اما، برادر شوهرم در اوایل سن ۳۴ سالگی در یک حادثه‌ی رانندگی درگذشت. این مصیبتی ویرانگر برای خانواده‌ام بود. آن روز همسرم در کارخانه‌ای که ۴۰۰ مایل تا خانه فاصله داشت کار می‌کرد، بنابراین مسئولیت مواظبت از خانواده و ترتیب مراسم تدفین به دوش من بود.

در ابتدا می‌بایست برای مواظبت از همسرش و مادرشوهرم کمکی می‌گرفتم. هر دو ناخوش بوده و این واقعه‌ی ناراحت‌کننده حال آنها را بدتر کرده بود. بعد از اینکه برای‌شان یک پرستار و یک پزشک پیدا کردم، برای ترتیب دادن مراسم تشییع جنازه، ‌خانه را ترک کردم.

هرگز به محل سوزاندن اجساد نرفته بودم. از زمان کودکی، از آن وحشت داشتم، ولی این‌بار چاره‌ای نداشتم. از معلم تقاضا کردم که مراقب من باشد و به خودم گفتم که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. وقتی به آنجا رسیدم، از ساعت ۱۰ شب گذشته بود. به‌جز من هیچ خانم دیگری آنجا نبود. آن‌قدر ترسیده بودم که برای حفظ آرامش و خونسردی‌ام، به‌طور پیوسته به معلم فکر می‌کردم. در حین اینکه همه‌‌ی کارها را با آرامش و صبر انجام می‌دادم، همکاران دامادم و دیگر اعضای خانواده نظاره‌گر بودند. دیدند که حتی زمانی‌که عزادار برادر شوهرم بودم که برایم مانند پسرم بود،‌ کماکان مهربان، صبور و بخشنده بودم. رئیس برادر شوهرم به من گفت، "حقیقتاً خانم فوق‌العاده‌ای هستید! احترام خاصی برای‌تان قائلم!" پاسخ دادم، "فالون گونگ را تمرین می‌کنم. من به این صورت آموزش دیده‌ام." بسیاری از افرادی که آنجا بودند ستایش و قدردانی عمیق خود را نسبت به فالون گونگ ابراز نمودند.

مادرشوهرم با این زوج جوان زندگی می‌کرد و حالا که پسرش درگذشته بود، همسرش می‌بایست به‌تنهایی فرزندش را بزرگ می‌کرد. بزرگ کردن بچه به‌تنهایی چالش‌بر‌انگیز بود چه برسد به اینکه بخواهد از مادر شوهرش نیز مراقبت کند. تصمیم گرفتم برای مادرشوهرم آپارتمانی بخرم تا اینکه لازم نباشد مرتب اسباب‌کشی کند. آپارتمانی به مساحت ۶۰ متر مربع خریدم، زیرا توانایی خرید آپارتمان بزرگ‌تری را نداشتم. فکر می‌کردم که فضایش برای یک نفر کافی باشد، اما مادرشوهرم شکایت کرد که برایش بسیار کوچک است و نسبت به من کینه به دل گرفت. با این وجود، کماکان با او به‌خوبی رفتار می‌کردم و هیچ رنجشی از او نداشتم.

دومین برادر کوچک همسرم مشکلات مالی داشت. برایش خانه‌ای در شهر خریدم و سپس برای پسرش شغلی پیدا کردم. وقتی پسرش بی‌کار شد،‌ از او خواستم که یک فروشگاه را برایم اداره کند. فروشگاه را به‌خوبی اداره می‌کند و سود زیادی دارد. وقتی پسرش از حقیقت درباره‌ی فالون گونگ آگاهی پیدا کرد، ‌متوجه شد که فقط به‌واسطه‌ی آموزش‌های فالون گونگ تبدیل به فردی شده‌ام که بدون هیچ توقعی به آنها کمک می‌کنم. از فالون گونگ بسیار سپاسگزار است و اغلب آنچه را که درباره‌ی فالون گونگ می‌داند با دیگران در میان می‌گذارد. همچنین بسیاری از مردم را ترغیب به خارج شدن از سازمان‌های دانش‌آموزی وابسته به ح.ک.چ نموده است.

چون نمی‌خواستم مادرشوهرم به‌تنهایی زندگی کند،‌ خانواده‌ی سه‌نفره‌ی دخترش را که در روستایی زندگی می‌کردند به شهر منتقل کردم تا با او زندگی کنند. گهگاهی چیزهایی را که احتیاج دارند برای‌شان می‌خرم و به‌خوبی از آنها مواظبت می‌کنم. اکنون مادرشوهرم و خانواده‌ی دخترش در کنار هم با خوشحالی زندگی می‌کنند. همه‌ی آنها یاد گرفته‌اند که "فالون دافا خوب است" را بخوانند و تمرین‌ها را انجام می‌دهند.

همسر ‌برادرم در ۲۰ سالگی فوت کرد. برای برادرم آسان نبود که بچه‌ها را به‌تنهایی بزرگ کند و به‌هر طریقی که می‌توانستم کمکش می‌کردم. همچنین شهریه‌ی تحصیل برادرزاده‌ام را نیز پرداخت کردم. پس از اینکه برادرزاده‌ام از مدرسه‌ی فنی‌حرفه‌ای فارغ‌التحصیل شد، ‌به او کمک کردم تا شغلی پیدا کند. بارها سعی کردم حقایق فالون گونگ را برای برادرم روشن کنم،‌ اما چون توسط تبلیغات چین بر علیه فالون گونگ، فریب خورده بود، هرچه را که می‌گفتم رد می‌کرد.

یک شب قبل از اینکه بدانم برادرم مریض شده است، خواب او را دیدم. خودم را دیدم که به خانه‌اش می‌رفتم و دیدم که تعداد زیادی از مردم بر اثر سیل کشته شده‌ بودند. سر برادرم را دیدم که در آب بالا و پایین می‌رفت. دستش را کشیدم و او را از آب بیرون آوردم. روز بعد با برادرم تماس گرفتم و فهمیدم که به بیماری قلبیِ تنگی دریچه‌ی میترال مبتلا شده است. بدنش ورم کرده بود و حتی نمی‌توانست از پله‌ها بالا و پایین برود. بیمارستان از پذیرش او امتناع کرد، در نتیجه به او پیشنهاد دادم سعی کند فالون گونگ را تمرین کند. فقط چون نمی‌خواست بمیرد‌، موافقت کرد امتحانش کند. در عرض تنها ۲۲ روز، به‌طور کامل شفا یافت.

همچنین برادر کوچک‌ترم و همسرش وقتی تغییراتی را در سلامتی و خلق و خوی من دیدند، آنها نیز شروع به تمرین فالون گونگ کردند. برادرم سکته مغزی کرده بود، ولی حالا کاملاً سلامت و خوشحال است. به فرزند او نیز کمک کردم تا شغلی پیدا کند.

شوهرم، پسرم، عروسم، نوه‌ام، دخترم و دامادم همگی درباره‌ی فالون گونگ به‌طور عالی فکر می‌کنند. اغلب به سخنرانی‌های معلم گوش می‌دهند، دی‌وی‌دی‌هایی که حاوی حقایق مهمی درباره‌ی فالون گونگ است را تماشا می‌کنند و آنچه را درباره‌ی فالون گونگ یاد گرفته‌اند با مردم در میان می‌گذارند. مردم بسیاری را قانع کرده‌اند تا ح.ک.چ و یا سازمان‌های دانش‌آموزی وابسته به آن‌ را رها کنند. همچنین فالون گونگ را به افراد بسیاری معرفی کرده‌اند.

به‌هنگام روشنگری حقیقت، همسرم به من کمک و از من حمایت می‌کند

وقتی مطالب روشنگری حقیقت را توزیع می‌کنیم، همسرم اغلب من و هم‌تمرین‌کنندگان را با ماشین به مناطق روستایی می‌برد. او همچنین در تحویل کامپیوترها، چاپگرها و ملزومات اداری به منزل تمرین‌کنندگان دیگر کمک می‌کند. وقتی پلیس برای ایجاد مزاحمت می‌آید، همیشه قدم پیش می‌گذارد تا از من حمایت کند.

یک روز، ۱۱ مأمور پلیس از اداره‌ی امنیت عمومی محلی (PSB) به خانه‌ی ما آمدند. در نظر داشتند که مرا بازداشت کنند، اما برای توجیه بازداشت نتوانستند هیچ کدام از مطالب روشنگری حقیقت یا کتاب‌های فالون گونگ را به‌عنوان مدرک پیدا کنند. در حقیقت، ماده‌ی ۳۵ و ۳۶ قانون اساسی چین، آزادی بیان و باور مذهبی شهروندان چینی را تضمین می‌کند.

همسرم احترام بسیاری برایم قائل است. همواره قبل از تصمیم‌گیری، با من مشورت می‌کند. همچنین می‌داند که آسمان نهایتاً به انسان پاداش اعمال خوبش را خواهد داد و برای اعمال بدش او را مجازات خواهد کرد. همواره سعی می‌کند شخص بهتری شود. شاید به همین دلیل است که آسمان به‌عنوان پاداش اعمالش، شرکتی موفق به او داده است.

صمیمیت و نیک‌خواهی قلب مردم را متأثر می‌کند

این دقیقاً همان است که معلم بیان کرد، "[...] با یک نفر که تمرین‌ می‌کند، ‌تمام خانواده منفعت می‌برند." ("آموزش فا در کنفرانس فا در استرالیا")

همچنین معلم بیان کرد،

"کسانی که به علاقه‌ی خانوادگی وابسته هستند به‌طور قطع در آتش آن خواهند سوخت، گرفتار آن شده و به‌وسیله‌ی آن عذاب می‌بینند. با کشیده شدن توسط ریسمان‌های علاقه و با به‌‌ستوه آمدن توسط آنان در طول زندگی‌شان، در پایان زندگی خواهند دید که برای افسوس و پشیمانی بسیار دیر است." ("چیزهایی که تزکیه‌کنندگان باید از آنها دوری کنند" در نکات اصلی برای پیشرفت بیش‌تر)

اگر فالون گونگ را تمرین نکرده بودم، تاکنون توسط بسیاری از سختی‌ها در زندگی‌ام از پا در‌آمده بودم. هرگز نمی‌توانستم در کمک به خانواده و اقوامم در گذر از زمان‌های سخت چنین بخشنده باشم بدون اینکه هیچ توقعی داشته باشم. همواره معتقدم که صدق و خلوص و نیک‌خواهی من به‌عنوان یک تمرین‌کننده‌ی فالون گونگ نهایتاً قلب آنها را متأثر خواهد کرد. آسان است که مهربانی را با مهربانی پاسخ داد، اما یک تزکیه‌کننده می‌بایست حتی وقتی با بدخواهی و دشمنی و بی‌عدالتی مواجه می‌شود، مهربان باقی بماند.