(Minghui.org)

درود بر استاد!

درود بر هم‌تمرین‌کنندگان!

من عضو هیئت مدیره و معاون اجراییِ رئیس یک شرکت هستم که در سال ۱۹۹۸ به آن پیوستم. یک سال پس از شروع تمرین فالون گونگ بود که به این سمت منصوب شدم. مایلم این تجربه را با همه به‌اشتراک بگذارم که چگونه یک محیط تزکیه پایداری را حفظ کردم تا سه کار را بدون دغدغه و پیوسته در آن محیط انجام دهم.(ادامه قسمت ۱)

 استفادۀ بهینه از توانایی‌هایم برای همکاری در پروژه‌های دافا

استاد در «آموزش و تشریح فا در کنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک» بیان کردند:

«این بدان معنی است که بخش بزرگی از مریدان دافا با آن بدن‌های کیهانی آمدند و هر کسی روابط تقدیری را شکل داد. به‌محض اینکه به کمال رسیده و رجعت کنید، تقریباً برای شما غیر ممکن است که دوباره همدیگر را ببینید، حتی اگر آن را بخواهید. بنابراین، باید این بخش از رابطه تقدیری خود را گرامی بدارید و بیشتر آنکه این روابط تقدیری شما با همدیگر در هم پیچیده شده است و روابط تقدیری متفاوتی در طی هر دوره زندگی شکل گرفت- این آسان نبوده است. بنابراین در زمان انجام کارها به‌خوبی با همدیگر تشریک مساعی کنید. هر مسئله مرید دافا، مسئله دیگران نیز هست. به‌خاطر بعضی چیزهای جزئی کوچک بین خودتان فاصله و ناهماهنگی ایجاد نکنید. نمی‌توانید این کار را انجام دهید و باید به تمام این چیزها ارزش بگذارید و همچنین لازم است در کارهای دافا همکاری کنید وهمکاری خوبی داشته باشید.»

پس از انجام چند پروژه که استفاده از توانایی‌هایم را طلب می کرد، درک عمیق‌تری از عبارت فوق به‌دست آوردم.

به‌لطف محیط کار ثابتم و توانایی‌ام در تجزیه و تحلیل و ارتباطات، توانستم در محل کار فرصتی پیدا کنم تا مقالاتی را بنویسم و به وب‌سایت مینگهویی ارسال کنم.

اما بعد از اینکه برخی از آنها توسط ویراستاران مینگهویی رد شد، به‌تدریج مقالات کمتری ارائه دادم.

وقتی برحسب اتفاق ملاقاتی با خبرنگار مینگهویی داشتم، امور تغییر کرد. او خواست در پروژه‌ای مشارکت کنم و گزارش خلاصه‌ شده‌ای از موارد آزار و شکنجه بنویسم که توسط مینگهویی جمع‌آوری شده بود. اولین واکنشم این بود که به بهانه‌های مختلف خودم را از آن خلاص کنم. به او گفتم که اگر با استفاده از فیلترشکن خیلی زیاد گزارش‌های مینگهویی را دانلود کنم، احتمالاً مسائل امنیتی بوجود خواهد آمد.

به‌اصرار او با اکراه قبول کردم که این کار را امتحان کنم، اما تا حدود یک ماه بعد مجدداً با او تماس نگرفتم. هنوزهم تمایلی به شرکت در پروژه نداشتم، اما می‌دانستم که باید به قولم عمل کنم.

طولی نکشید که با دادن کاری به من، پاسخم را داد. کاری در ارتباط با تجزیه و تحلیل موارد آزار و شکنجه در استان خاصی در جنوب به من سپرد. تمام اطلاعات مربوطه دربارۀ آن استان را در مینگهویی چک کردم و متوجه شدم که بیشتر «گزارش‌های خلاصه شده» مبتنی بر پایگاه‌داده نبوده و فاقد استاندارد تجزیه و تحلیل آماری است. بنابراین تمام گزارش‌های مینگهویی از سال ۱۹۹۹ را که مربوط به استان مذکور بود، دانلود کردم و شروع کردم برای خودم یک پایگاه‌‌داده درست کنم.

این موارد را با معیارهای مختلف، از جمله سن، جنس، منطقه و زمان و ماهیت آزار و شکنجه طبقه بندی کردم. قرار دادن هر مورد در دسته‌های مختلف فرایندی خسته کننده بود که گاه‌گاهی بردباری مرا محک می‌زد.

هنگام کار بر روی این پایگاه‌داده‌، از طریق مینگهویی متوجه شدم که آن خبرنگار دستگیر و به زندان محکوم شد. دریافتم این همکاری با مینگهویی به‌منظور تدوینِ پایگاه‌داده، مأموریتی فوری بود که استاد برایم نظم و ترتیب داده بودند.

ساخت پایگاه‌داده‌ استان را طی حدوداً دو ماه به‌پایان رساندم و یک ماه دیگر یا بیشتر را برای نوشتن گزارش خلاصه شده از موارد آزار و شکنجه صرف کردم. اولین پیش‌نویسم حدود ۲۰۰ هزارکلمه داشت، اما ویراستاران مینگهویی خواستند که آن را به حدود ۴۰ هزار کلمه تقلیل دهم. متوجه شدم که یک وابستگی به انجام کارها در مقیاس بزرگتر داشتم، از این رو در این گزارش تجدید نظر کردم.

با آن پایگاه‌داده استان که به‌جا تهیه شده بود توانستم چند گزارش خلاصه شدۀ دیگر نیز با آن تهیه کنم، از جمله یکی درباره آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان زن در اردوگاه کار اجباری زنان در آن استان بود.

وقتی متوجه شدم در رابطه با تجزیه و تحلیل موارد شکنجه تا سرحد مرگ که توسط مینگهویی جمع آوری شده، گزارش جامع مجزایی وجود ندارد، تلاش طاقت‌فرسایی را شروع کردم.

انجام چنین گزارش جامعی آسان نبود. باید همه داده‌های مربوطه را دانلود می‌کردم و پایگاه‌داده خودم را می‌ساختم. هر روز در محل کارم نیز تا آنجا که می‌توانستم وقت زیادی را صرف کار بر روی داده‌ها می‌کردم. شب‌ها پس ازاینکه خانواده‌ام می‌خوابیدند، کارروی پایگاه‌‌‌‌داده را ادامه می‌دادم. تقریباً همه فعالیت‌های اجتماعی‌ام را نیز لغو کردم.

به‌دلیل کار زیاد با کامپیوتر و استفاده زیاد از کیبرد و ماوس، در دستانم درد شدید و بی‌حسی داشتم و بیشتر از همه برای انگشتان دست راستم مشکل ایجاد شده بود.

حدود هفت ماه را صرف ساخت پایگاه‌داده کردم. در طی این دوره، شرکتم کارکنان زیادی را تغییر داد که منجر به نارضایتی مشتری شد. مجبور بودم وقت زیادی را صرف حل و فصل کارهای فوری کنم، اما توانستم همه مسائل را به‌درستی اداره کنم.

قبل از خاتمۀ نوشتن مجموعه شش قسمتیِ گزارش تحقیق شکنجه تمرین‌کنندگان فالون گونگ تا سر حد مرگ توسط ح.ک.چ، سه ماه دیگر نیز گذشت.

اینکه ویراستاران مینگهویی نظرات متفاوتی درباره اولین پیش‌نویسم داشتند، چیزی نبود که مرا خیلی خوشحال کند. بعد از آن به خاطر آوردم که استاد به ما آموزش داده‌اند که با یکدیگر بدون قید و شرط همکاری کنیم. از این رو برطبق پیشنهادات ویراستاران این گزارش را مورد تجدید نظر قرار دادم.

شب در رویایی دیدم که نسخه نهایی را به مینگهویی ارائه کرده‌ام: دو خبرنگار مینگهویی با دوربین فیلمبرداری‌شان برای مصاحبه با من آمدند. ‌دانستم که استاد برای انجام کارِ درست مرا تحسین می‌کردند.

از طریق انجام این پروژه، اهمیت عزم و پشتکار و همچنین همکاری بدون قید و شرط با سایر تمرین‌کنندگان را درک کردم.

وقتی که گزارشی را مطالعه کردم در رابطه با اینکه چگونه گروهی از وکلای استان شمالی به‌خاطر دفاع از تمرین‌کنندگان محبوس در یک مرکز شستشوی مغزی دستگیر شدند، به فکرم رسید که گزارشی از آزار و شکنجۀ تمرین‌کنندگان در مرکز شستشوی مغزی تهیه کنم.

بعد از آن متوجه شدم سودهای کلانی که از این مراکز شستشوی مغزی به‌جیب زده‌اند، عامل اصلی برای ادامه موجودیت‌شان است، بنابراین مجموعه چهار قسمتی دیگری را نوشتم: «نگاهی دقیق به صنعت شستشوی مغزی در چین: سیاست‌ها، تأمین بودجه و وسعت آن»


کلید موفقیت در روشنگری حقیقت ثبات قدم و پایداری است

استاد در «یک مرید دافا چیست" بیان کردند:

«در خصوص نجات موجودات ذی‌‏شعور و روشنگری حقیقت، بسیاری از افراد آن را به صورت عمقی انجام نداده‌‏اند. آنها صرفاً چند کلمه‌‏ای به افراد می‌‏گویند، و فکر می‌‏کنند "می‌‏خواهی گوش کن، می‌‏خواهی گوش نکن، هر چه دوست داری انجام بده. نمی‌‏خواهی گوش کنی، عیب ندارد!" و به یافتن فرد بعدی ادامه می‌‏دهند. در هر آنچه که انجام می‌‏دهید باید آن را تا انتها به انجام برسانید، آن را خوب انجام دهید، و اگر قصد دارید فردی را نجات دهید، آن‌‏وقت بروید و او را نجات دهید.»

مشکلی داشتم: «به‌انجام رساندن تا انتها» در زمان روشنگری حقیقت. اهداف کوتاه‌مدتی را تعیین کردم اما وقتی متوجه می‌شدم نمی‌توانم آن تعداد زیاد از مردم را در زمان معینی نجات دهم، به‌سرعت منصرف می‌شدم. اهداف جدیدی تعریف کردم، در پایان دوباره آنها را ناتمام گذاشتم.

برای چند سال متوالی، اینگونه بودم. می‌خواستم مردم را نجات دهم، اما نمی‌توانستم به اهدافی که تعریف کرده بودم برسم.

بعدها متوجه شدم بدون هیچ گونه نگرانی دربارۀ نتیجۀ کار، فقط باید روی کاری که قرار بود انجام دهم تمرکز کنم. همانطور که قلبم را روی کاری که انجام می‌دادم گذاشتم، در اقداماتم برای روشنگری حقیقت نتایج بهتری گرفتم. در زیر سه نمونه را بیان می‌کنم.

ارتباط با مردم   زادگاهم

در روستای محل تولدم تمرین‌کنندگان کمی زندگی می‌کردند، از این رو همیشه فکر می‌کردم که چگونه به ساکنان آنجا دسترسی داشته باشم. مشکل این بود که برخی از مردم مرا به‌خوبی نمی‌شناختند، از آنجا که برنامه کاری‌ام فشرده بود، همین موضوع اغلب مانع بازگشتم به آنجا می‌شد.

تصمیم گرفتم ابتدا با همشهری‌هایم رابطه برقرار کنم. هر زمان که به شهرم بازمی‌گشتم، هدایایی را خریداری می‌کردم و به دیدار بستگانم می‌رفتم که مدت مدیدی بود آنها را ندیده بودم، یا حتی به دیدن مردمی می‌رفتم که هنوز آنها را نمی‌شناختم. درباره کارم با آنها صحبت می‌کردم و آنها تحت تأثیر موفقیت حرفه‌ای‌ام قرار می‌گرفتند. پس از آن به‌راحتی اطلاعات‌شان را با من در میان می‌گذاشتند.

به‌محض بازگشت به شهر محل سکونتم، با آنها تماس تلفنی می‌گرفتم تا پیام‌های از پیش ضبط شدۀ روشنگری حقیقت را برای‌شان پخش کنم. کم‌کم، مردم بیشتر و بیشتری در زادگاهم متوجه آزار و شکنجه فالون گونگ شدند. دفعه بعد که دوباره از زادگاهم دیدار کردم، شنیدم که مردم درباره خارج شدن از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن صحبت می‌کردند.

اکنون، حتی بسیاری از افراد مسن در سن ۸۰ سالگی این عبارت را تکرار می‌کنند: « فالون دافا خوب است» و به سخنرانی‌های فای ضبط شدۀ استاد گوش می‌کنند.

تجربه‌ام از ارتباط با مردم زادگاهم به من کمک کرد یک نکته را متوجه شوم: نجات موجودات ذی‌شعور موضوعی ضروری است، اما ما باید برای درک فالون گونگ و تغییر نگرش‌شان به مردم زمان بدهیم.

اقوام همسرم درباره فالون گونگ نظرات منفی داشتند، اما هر زمان که فرصتی دست می‌داد با آنها درباره فالون گونگ صحبت می‌کردم. آنها در حال حاضر از حامیان بزرگ تمرینم هستند.

استفاده از اسکناس‌های روشنگری حقیقت در زندگی روزانه‌ام

زمانی درباره اثربخشی استفاده از اسکناس‌های چاپ شده با پیام‌های مربوط به فالون گونگ و آزار و شکنجه، شک و تردید داشتم. در نتیجه، بیشتراوقات از کارت‌های اعتباری استفاده می‌کردم. پس نکته مهمِ استفاده از تعدادی اسکناس روشنگری حقیقت در اینجا و آنجا چه بود؟

بعدها متوجه شدم که به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، نباید نسبت به کمیت اسکناس‌های روشنگری حقیقتی که استفاده می‌کردم وسواس داشته باشم. قلبم مهم‌تر از کمیت است.

اکنون از زمانی که استفادۀ منظم از اسکناس‌های روشنگری حقیقت را آغاز کردم، سالها گذشته است. برای صرف غذا در خارج از منزل، جابجایی با وسایل نقلیه عمومی یا هنگام خرید، از این اسکناس‌ها استفاده می‌کنم، همیشه مطمئن می‌شوم که قدری پول نقد در کیفم باشد. خانواده‌ام که غیرتمرین‌کننده هستند، از جمله همسر و خانواده‌اش، گاهی اوقات از اسکناس‌های روشنگری حقیقت استفاده می‌کنند. آنها حتی پول‌های نقد را برای من کنار می‌گذاشتند تا اسکناس‌های روشنگری حقیقت تهیه کنم.

پخش پیام‌های روشنگری حقیقت از طریق تماس‌های تلفنی

 درابتدا که طی تماس تلفنی اقدام به پخش پیام‌های روشنگری حقیقتِ ضبط شده می‌کردم، نتایج بسیار خوبی حاصل نمی‌شد. به‌واسطۀ نگرانی‌های امنیتی، این پروژه را صرفاً در خارج از منزل و محل کارم انجام می‌دادم.

در ابتدا فقط می‌توانستم چند ده تماس تلفنی داشته باشم و تعداد بسیار کمی از مردم تا انتها به پیام گوش می‌دادند. هیچ کس برای خروج از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن ابراز علاقه نمی‌کرد.

می‌خواستم از این کار صرف نظر کنم، اما دوباره متوجه شدم قلبم مهمتر از تعداد تماس‌های تلفنی برقرار شده است. کارم این بود که به مردمی که آنسوی خط تلفن بودند فرصتی بدهم تا به پیام‌های روشنگری حقیقت گوش کنند. ممکن است دفعه بعد که تمرین‌کنندۀ دیگری با آنها تماس گرفت، تصمیم بگیرند از ح.ک.چ خارج شوند.

حالا در حین رفت و آمد روزانه به‌وسیله سه گوشی‌ تلفن تماس‌ می‌گیرم. هر روز می‌توانم با بیش از ۳۰۰ شماره تماس برقرار کنم و در حدود یک سوم آنها پاسخ تلفن را می‌دهند. بسیاری از آنها تا انتها به پیام گوش می‌دهند و برخی می‌خواهند همان لحظه از حزب خارج شوند.

در گذشته از دیدن ترافیک سنگین نگران می‌شدم، اما در حال حاضر آن را فرصتی طلایی می‌بینم که در طول آن با برقرای تماس‌های تلفنی می‌توانم موجودات ذی‌شعور بسیار زیادی را نجات دهم.

به‌خاطر پافشاری‌ام در انجام این پروژه‌ها، عمیقاً احساس می‌کنم که انجام سه کار یک کار محول شده نیست، بلکه مفهوم اساسی زندگی‌ام است.


تزکیه روزانۀ پرمعنا

اکنون تزکیه روزانه‌ام شامل موارد زیر است: تماس‌های تلفنی روشنگری حقیقت در حین رفت و آمدم از منزل به محل کار، حداکثر استفاده از زمان در طول کار به‌منظور تکمیل کردن پایگاه‌داده، استفاده از اسکناس‌های روشنگری حقیقت در زندگی روزانه، هر روز صبح بیدار شدن برای فرستادن افکار درست، انجام تمرینات و مطالعۀ فا و استفاده از هر فرصتی برای صحبت کردن با مردم درباره فالون گونگ.

گاه‌‌‌گاهی مداخله وجود دارد، اما به‌شدت برای بهبود شین‌شینگم و غلبه بر موانع تلاش می‌کنم.

زندگی‌ام چنین است: طبیعی، آرام و کارهای به‌انجام‌رسیده. می‌دانم که به همین شکل ادامه خواهم داد، حتی اگر به این ‌معنا باشد که بقیه زندگی‌ام صرف انجام سه کار شود.

در نگاه به گذشته، در طول مسیر لغزیدم و موفق نشدم به‌خوبی آزمون‌ها را پشت سر بگذارم. اگر به‌خاطر نجات نیک‌خواهانۀ استاد نبود، تا این حد از مسیر را طی نکرده بودم. واژه‌ها نمی‌توانند گویای قدردانی‌ام ازاستاد باشند.

از شما سپاسگزارم استاد!