(Minghui.org) من ۶۹ سال دارم و یک تمرین‌کننده قدیمی فالون دافا از استان لیائونینگ هستم. از مارس ۱۹۹۶ فالون دافا را تمرین می‌کنم. به‌عنوان یک تمرین‌کننده، همواره توانسته‌ام محافظت و کمک استاد را احساس کنم. استاد مرا در تزکیه راهنمایی می‌کنند، بنابراین می‌توانم به‌طور پیوسته افکارم را اصلاح کرده و وابستگی‌هایم را رها کنم.

آشتی کردن با اعضای خانواده به‌منظور نجات موجودات ذی‌شعور

قبل از کسب فا، به‎اصطلاح "زنی خشن"، متکبر و پرخاشگر بودم. درنتیجه اغلب با بستگان و اعضای خانواده‌ام دعوا می‌کردم و مشکلات جسمی زیادی داشتم. خصوصاً رابطه‌ام با خانواده برادرشوهرم بد بود. ما به‌ندرت با هم صحبت می‌کردیم.

در نوامبر سال ۱۹۹۹ فا را کسب کرده ‌بودم و در آن زمان مادرشوهرم بیمار و بستری بود. من تنها کسی بودم که از او مراقبت می‌کردم و تنها کسی بودم که رغبت می‌کردم لباس‌های چرک و آلوده به مدفوع و ادرارش را بشویم. او در اوت ۲۰۰۸ درگذشت. خانواده‌ام هزینه مراسم تشییع و تدفین وی را پرداخت کرد. برادرشوهرم هنوز نمی‌خواست با ما رابطه داشته باشد.

شوهرم به من گفت: "آیا با برادر بزرگترم کاملاً قطع رابطه ‌کنیم؟" پاسخ دادم: "تصمیم با توست. نمی‌خواهم در این موضوع دخالتی کنم." در آن زمان احساس می‌کردم که این بهترین کاری بود که می‌توانم انجام دهم. یک روز درحال خواندن جوآن فالون  بودم، استاد بیان کردند:

"این روزها، مردم این‌گونه هستند- هر وقت با مشکلی مواجه می‌شوند اولین کاری که می‌کنند این است که حتی اگر مقصر هم باشند از زیر مسئولیت شانه خالی کنند."

متوجه شدم کار نادرستی است که شوهرم را وارد این تضاد‌ها کنم. بعد از مطالعه فا درباره روابط کارمایی، این درک بیشتر برایم روشن شد. باید بدرفتاری‌هایی را که درگذشته با برادرشوهرم داشتم، جبران می‌کردم. برای بهبود روابط دست به‌کار شدم و سعی کردم ازطریق صحبت با دوستان و بستگانش ناراحتی‌ها را رفع کنم، اما فایده‌ای نداشت. متعجب بودم: چه کار اشتباهی انجام داده‌ام؟

بعد از مطالعه‌ی بیشتر فا متوجه اشتباهم شدم– من به بیرون نگاه می‌کردم و برای حل این مسئله به‌دنبال کمک افراد دیگر بودم. به درون نگاه نمی‌کردم. علت بسیاری از دعواها من بودم. قبل از کسب فا، فردی مغرور و خودخواه بودم. برادرشوهرم از تغییرات من آگاه نبود. استاد در "سفر به شمال آمریکا برای آموزش فا" بیان کردند:

"بنابراین مسئولیت‌های مریدان دافا فقط به‌‌خاطر کمال شخصی نیست، بلکه نجات دادن موجودات ذی‌شعور درحالی‌که به فا اعتبار می‌بخشید است- آن مأموریت تاریخی مرید دافاست، و این دلیل آن است که چرا مریدان دافا به‌راستی باشکوه و عالی هستند."

تمرین‌کنندگان نباید دشمن داشته باشند. ما باید مأموریت‌های‌مان را به‌انجام برسانیم. تصمیم گرفتم از خانواده برادرشوهرم عذرخواهی کنم. شوهرم گفت: "این بی‌انصافی درحق توست." به او گفتم که می‌خواهم بستگانش را نجات دهم.

بعد از این تصمیم، یک روز دختر برادرشوهرم از جنوب با ما تماس گرفت. از ما دعوت کرد که چند روزی را با خانواده‌اش بگذارانیم. شوهرم نگران بود که شاید من نخواهم بروم، بنابراین بلافاصله جواب مثبت نداد. به او گفتم: "بیا برویم. این فرصتی برای من است تا درباره فالون دافا به آنها بگویم. بیا این کار را باهم انجام دهیم." او با خوشحالی موافقت کرد.

به‌هنگام صرف شام، دختر برادرشوهرم به من گفت: "زن عمو، خیلی خوشحالم از اینکه شما را اینجا می‌بینم. بیش از ۳۰ سال است که همدیگر را ندیده بودیم. در آن روزها شما خیلی مغرور بودید." (بیش از ۳۰ سال پیش که آنها ازدواج کرده بودند، برای دیدار به خانه ما آمدند، اما من از صحبت ‌کردن با آنها خودداری کردم). فوراً به‌خاطر بی‌ادبی‌‌ام در آن زمان عذرخواهی کردم و گفتم: "بعد از شروع تمرین دافا، متوجه رفتار اشتباهم شدم. پیش از این بی‌ملاحظه و خودخواه بودم."

دختر برادرشوهرم شگفت‌زده شد و گفت: "وای. زن‌عمو از ما که از نسلی جوان‌تر هستیم، عذرخواهی کرد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتیم." سپس همه چیز درباره دافا را به‌ آنها گفتم. آنها شاهد بهبود وضعیت جسمی و ذهنی‌ام بودند و فهمیدند که چرا باید از ح.ک.چ (حزب کمونیست چین) و سازمان‌های وابسته‌ به آن خارج شوند. همچنین سرشت نیک‌خواه دافا را احساس کردند. همه در مهمانی شام از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شدند. دختر دوم برادرشوهرم تصمیم گرفت که تمرین فالون دافا را شروع کند.

زمانی که به خانه بازگشتم، از خانواده برادرشوهرم عذرخواهی کردم و حقیقت دافا و آزار و شکنجه را برای آنها روشن کردم. آن یک اتفاق غافلگیر‌کننده و خوشایند برای آنها بود. کل خانواده از سازمان‌های وابسته به ح.ک.چ خارج شدند. خواهرشوهرم نیز به خانواده برادران و خواهرانش کمک کرد تا از ح.ک.چ خارج شوند.

در سال ۲۰۰۶، در جشنواره نیمه پاییز بود که اعضای خانواده بزرگ شوهرم که تعدادمان ۲۴ نفر می‌شد، همگی برای اولین بار در این ۴۰ سال بعد از ازدواجم، گردهم جمع شدیم. درست شبیه چیزی که استاد در هنگ ‌یین ۲، "سر و سامان دادن ویرانی بزرگ" بیان کردند:

"چه تعداد از امور آشفته در این دنیای بشری،
سپاسگزاری و رنجش بارها و بارها تجربه شدند
قلب‌های شریر با کارمای عظیم محکوم به‌فنا هستند‌
دافا هر چیزی را از اصل و ریشه سر و سامان می‌دهد."

در روند حل‌کردن اختلافات خانوادگی، آنچه را که استاد در جوآن فالون بیان کردند، تجربه کردم:

"عمل تزکیه بستگی به تلاش خود فرد دارد، درحالی‌که گونگ به استاد شخص مربوط است- اگر آن آرزو را داشته باشید کافی است. این استاد است که درواقع این کار را انجام می‌دهد، درحالی‌که شما به هیچ طریقی نمی‌توانید، از پس این کار برآیید."

نجات موجودات ذی‌شعور با مهربانی

من یک پزشک طب سنتی چین و نائب‌رئیس اداره‌مان هستم. همواره در محل کارم درحال روشنگری حقیقت و اعتباربخشی به دافا بوده‌ام. بعضی از بیماران در آغاز نمی‌خواستند به حقیقت گوش دهند.

یک‌بار بیماری را به من ارجاع دادند. او شهردار شهرک بود و از دیابت رنج می‌برد. انسولین تزریق می‌کرد و می‌خواست طب سنتی چین را امتحان کند. معاینه کاملی انجام دادم و مقداری دارو برایش تجویز کردم. سپس از او خواستم این جملات را تکرار کند: "فالون دافا خوب است. حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است."

قبل از اینکه بتوانم دلیل این کار را برای او توضیح دهم، از کوره دررفت. جلوی همه سرم فریاد کشید: "درباره این‌ قبیل چیزها با من صحبت نکن. من به هیچ چیز باور ندارم. فقط به کمونیست باور دارم." با حالتی بی‌هدف که نمی‌دانست چه کار کند، بلند شد. به ‌آرامی به چشم‌هایش نگاه کردم و افکار درست فرستادم. عصبانی یا ناراحت نبودم. او فوراً فریادزدن را متوقف و آنجا را ترک کرد.

از خودم پرسیدم که چه اشتباهی مرتکب شده‌ام و متوجه شدم که خیلی عجول بودم و مقام سیاسی و افکارش را درنظر نگرفته بودم. وقتی برای دومین معاینه برگشت، با شرمندگی به من نگاه کرد، نگران بود که ممکن است بعد از ملاقات آخرش، با او به‌خوبی رفتار نکنم. به‌طور معمولی با او رفتار کردم، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. ازآنجاکه بیماران دیگری اطراف‌مان بودند، دیگر هیچ‌چیز درباره دافا نگفتم.

در طی سومین ملاقات از او پرسیدم: "چه چیزی برایت مهم‌تر است: زندگی و وجدانت یا حزب کمونیست؟ آیا حزب کمونیست می‌تواند به تو سلامتی ببخشد؟ حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری ارزش‌های جهانی‌ هستند. اگر مخالف آنها باشی، آیا می‌توانی فرد خوبی درنظر گرفته شوی؟" او گفت، "می‌دانم. نظام سیاسی کمونیستی چین خیلی فاسد است. بسیاری از مقامات روستا اعضای باند تبهکاران هستند که مقام‌شان را با پول خریده‌اند."

با او درباره حقیقت فالون گونگ و اینکه چرا باید از ح.ک.چ خارج شود، صحبت کردم. او درک کرد و تصمیم گرفت از ح.ک.چ خارج شود. همچنین جملات "فالون دافا خوب است. حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است" را تکرار کرد. بعد از مدتی، وضعیت سلامتی‌اش بهبود یافت و دیگر نیازی به تزریق انسولین نداشت.

درست مانند آنچه که استاد در هنگ ‌ یین ۲، "فا کیهان را اصلاح می‌کند" بیان کردند:

"با فرارسیدن بهار، نیک‌خواهی می‌تواند آسمان و زمین را هماهنگ کند،
افکار درست می‌تواند مردم این دنیا را نجات ‌دهد."

یکی از مقامات که در فرمانداری شهر کار می‌کرد به این کیلینیک آمد. بعد از اینکه حقیقت را برایش روشن کردم، از ح.ک.چ خارج شد. هر زمان به کیلینیک‌مان می‌آمد، با صدای بلند به من می‌گفت: "فالون دافا خوب است. کانگ‌پینگ (اسم مستعاری که برای لغو عضویتش در ح.ک.چ، به او داده بودم) اینجاست." برخی از بیماران کف دست‌شان را روی هم قرار می‌دهند و به من ادای احترام می‌کنند. می‌دانم که آنها به‌خاطر نجات زندگی‌شان، درحال ابراز قدردانی‌شان به استاد و دافا هستند.

استفاده از افکار درست برای غلبه بر کارمای بیماری

در ۱۷ اکتبر ۲۰۱۲، حدود ساعت ۳:۳۰ نیمه‌شب ناگهان از خواب بیدار شدم. شدیداً عرق کرده بودم و قلبم به‌سرعت می‌تپید. احساس تهوع داشتم و می‌خواستم بالا بیاورم و به توالت رفتم. اولین فکرم این بود که این سختی، توهمی است که نیروهای کهن ایجاد کرده‌اند.

از استاد کمک خواستم و نظم و ترتیبات نیروهای کهن را در افکارم نفی کردم. شروع کردم مدیتیشن نشسته را انجام دهم. بعد از حدود ۴۵ دقیقه تمرین، علائم تهوع، اسهال و عرق کردن ناپدید شدند، اما قلبم هنوز تند می‌زد و نمی‌توانستم چهار تمرین اول را انجام دهم.

بنابراین در حالت لوتوس کامل (پاها به حالت ضربدر بر روی یکدیگر) نشستم و با دستان به‌هم فشرده‌، به ‌درون نگاه کردم.

بسیاری از وابستگی‌های بشری‌ام را پیدا کردم: خودنمایی، شوق و اشتیاق بیش‌از‌حد، ستیزه‌جویی و فکرکردن به اینکه بهتر از دیگران هستم. فقط روی یک فکر تمرکز کردم: هیچ کدام از این وابستگی‌ها به من تعلق ندارند. آنها را نمی‌خواهم. شروع به فرستادن افکار درست کردم. در ابتدا، با خودم گفتم: "من شاگرد استاد هستم. فقط از نظم و ترتیبات استاد پیروی می‌کنم. هیچ نظم و ترتیب دیگری (نیروهای کهن) را نمی‌پذیرم و از آنها پیروی نمی‌کنم." سپس شروع به از بین بردن وابستگی‌ها و عقاید و تصورات بشری‌ام کردم. این کار حدود ۲ ساعت، یعنی تا ساعت ۶ صبح به‌طول انجامید و در آن زمان همه علائم بیماری‌ام ناپدید شدند.

در مسیر رفتن به محل کار، درباره آنچه صبح اتفاق افتاده بود، بیشتر فکر کردم. سپس به‌خاطر آوردم که در سال ۱۹۹۸، به بهانه بیماری قلبی، از شغل قبلی‌ام بازنشسته شده بودم، هرچند چنین بیماری‌ای نداشتم. متوجه شدم که دروغم در آن زمان، ماده‌ای را در بعدی دیگر شکل داده بود.

کاری که انجام دادم درست نبود. نیروهای کهن از شکافم استفاده کردند. افکار درست فرستادم تا این ماده بد را از بین ببرم و نظم و ترتیبات نیروهای کهن را نفی کنم. به‌سرعت بر این سختی غلبه کردم.

آن شب خواب دیدم که گم شده بودم و در مکان بسیار تاریکی خود را یافتم. مطمئن نبودم کجا باید بروم و شروع به دویدن کردم. سپس فرمول اصلاح فا به ذهنم آمد. با صدای بلند شروع به خواندن فرمول اصلاح فا کردم. هر بار فرمول اصلاح فا را می‌خواندم، شبیه رعد و برقی بود که تاریکی را می‌شکافت.

سپس عبارات "فالون دافا خوب است. حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است" را با صدای بلند خواندم. آن مکان درخشان‌تر‌ و درخشان‌تر شد. درنهایت، مانند روز روشن شد و من بیدار شدم.

فهمیدم که استاد دوباره مرا از جهنم نجات دادند. می‌خواهم دوباره از استاد تشکر کنم. استاد در هنگ ‌ یین ۲، در "پیوند مرید و استاد" بیان کردند:

"هیچ رابطه احساسی بین استاد و مرید وجود ندارد
رحمت بودا آسمان و زمین را ازنو شکل می‌دهد
زمانی که مریدان افکار درست فراوانی دارند، استاد این قدرت را دارند که وضعیت را به‌حالت قبل برگردانند."

به‌طور خلاصه باید بگویم که با افکار درست، باور به معلم و فا و نگاه به درون از این سختی عبور کردم. تزکیه به تلاش‌های خودمان مربوط است، درحالی‌که تبدیل گونگ توسط استاد انجام می‌شود. معلم در بعدهای دیگر، چیزهای زیادی را برای من تحمل کردند. مایلم قطعه زیر از "آموزش فا در شهر لس‌آنجلس" را با همه به‌اشتراک بگذارم:

"آنچه برای یک تزکیه‌کننده مهم است افکار درست است. وقتی که افکار درست قوی دارید، قادرید در برابر هر چیزی مقاومت کنید و هر کاری بکنید. زیرا شما یک تزکیه‌کننده هستید: کسی که در یک راه خدایی است و کسی است که توسط عوامل مردم عادی یا اصول سطح پایین کنترل نمی‌شود."