(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده جدید فالون دافا هستم و در اولین سال از تمرینم، شفای معجزه‌آسای دافا را تجربه کرده‌ام. دوست دارم ماجرایم را با شما به‌اشتراک بگذارم.

برای مدت زمان بسیار طولانی مریض بودم و افکاری درباره مرگ، ذهنم را مشغول خود کرده بود. در ابتدا وقتی تمرین را شروع کردم، فقط می‌توانستم با تکیه دادن به جایی تمرین‌ها را انجام دهم. حتی نمی‌توانستم اولین تمرین را بدون توقف و استراحت انجام دهم. قبل از تمام کردن چهار سری از تمرین مجبور بودم به دفعات متعدد استراحت کنم.

موارد زیر شرح وقایعی است از اولین سال تمرینم در فالون دافا که به ترتیب زمانی آمده است.

دو هفته

دائماً آب می‌نوشیدم و مجبور بودم به‌طور مداوم از وسایلی استفاده کنم، اما معجزات یکی بعد از دیگری اتفاق می‌افتادند. قبل از  شروع تمرین به بیماری آرنج تنیس‌بازان (التهاب و درد قسمت خارجی آرنج) مبتلا بودم که پس از شروع تمرین، این بیماری ازبین رفت. آزادانه می‌توانستم بازویم را به عقب و جلو حرکت دهم. در همان زمان، انگشت وسط دست راستم ملتهب، دردناک و خشک شده بود. نمی‌توانستم آن را خم کنم.

۲ ماه

درد در قسمت کوچکی از پشت و قفسه سینه‌ام ناپدید شد. گرفتگی‌های عضلانی شبانه در پاهایم که مرا از خواب بیدار می‌کرد، ازبین رفتند.

۳ ماه

گرگرفتگی که پیش از این دائماً از آن رنج می‌بردم، ناپدید شد. احساس سبکی بیشتری در پاهایم داشتم و دیگر خیلی دردناک نبود. می‌توانستم چهار سری از تمرین‌ها را در یک مرتبه و بدون توقف و استراحت انجام دهم. دیگر عطش سیری‌ناپذیر نداشتم و نیاز نداشتم که مقدار زیادی آب بنوشم.

بعد از انجام تمرین‌ها، مجبور بودم بارها خمیازه بکشم و اشک از چشمانم سرازیر می‌شد.

۶ ماه

پاهایم دیگر دردناک نبود و احساس آرامش بسیار بیشتری داشتم. انگشتانم دیگر خشک نبودند. چهره‌ام جوان‌ و پرطراوت‌ شده بود. مردم درباره نوع لوازم آرایشی که استفاده می‌کردم، از من می‌پرسیدند. به آنها می‌گفتم که از لوازم آرایشی استفاده نمی‌کنم و این به‌خاطر تمرین فالون گونگ است. می‌توانستم تمرین مدیتیشن نشسته را به‌‌مدت ۴۰ دقیقه انجام دهم.

۱۰ ماه

در بعدازظهر یک روز بازوهایم ناگهان به‌قدری درد گرفت که نمی‌توانستم آنها را بلند کنم. این یادآور زمانی بود که شانه‌هایم ملتهب شده بود. نمی‌توانستم حرکت کنم. بلافاصله افکار درست فرستادم و نظم و ترتیب نیروهای کهن را نفی کردم. باور داشتم که درحال از بین بردن کارما بودم. فکر کردم: "من یک تمرین‌کننده فالون دافا هستم. نمی‌ترسم. مهم نیست که چقدر درد می‌کند. افکار درست، شیطان را شکست خواهد داد." بعد از ۲۰ دقیقه، بازوهایم احساس سبک‌تری داشت. تا ساعت ۵ بعد از ظهرِ روز بعد درد کاملاً ازبین رفت. از استاد به‌خاطر چنین مراقبت خوبی از من، بسیار سپاسگزار بودم.

۱۱ ماه

یک روز صبح زود از خواب بیدار شدم و به‌خاطر دردی وحشتناک در نافم نمی‌توانستم از تخت بلند شوم. نمی‌توانستم راست بنشینم. دراز کشیدم و افکار درست فرستادم. نظم و ترتیب نیروهای کهن را کاملاً نفی کردم. درد در عرض ۱۰ دقیقه ناپدید شد. معجزه دیگری را تجربه کردم.

یک‌ سال

چند روز پیش، هنگام صبح، بعد از اینکه تمرین‌ها را به ‌اتمام رساندم، روی تخت دراز کشیدم تا استراحتی بکنم. ناگهان احساس سرمای زیادی کردم و دائماً بدتر می‌شدم. نمی‌دانستم باید چکار کنم. برای گرم شدن، چند پتو روی خودم انداختم.

شوهرم گفت: "می‌دانم که احساس سرما می‌کنی، اما به‌نظر نمی‌رسد که سرما خورده باشی. تو گرفتگی بینی نداری" گفتم: "درست است. فقط احساس سرما می‌کنم." همانطور که غروب سپری می شد، احساس می کردم بدنم سنگین‌تر می‌شود. شوهرم دمای بدنم را گرفت که  ۳۸ درجه سلسیوس بود.

فکر کردم: "درحال ازبین بردن کارما هستم. برای مدت زمانی طولانی تمرین کرده‌ام و بدنم با ماده با انرژی بالا جانشین شده است. وضعیت بدتر نخواهد شد. فقط در حال رها شدن از کارما هستم." دائماً افکار درست می‌فرستادم و روز بعد خوب شدم. شوهرم وقتی متوجه شد که بدون مصرف هیچ دارویی به‌سرعت بهبود یافته‌ام، فکر کرد که آن یک معجزه است.

امیدوارم که تجربیاتم سایرین را تشویق کند. من با سخت‌کوشی به پیشروی در تزکیه‌ام ادامه خواهم داد.