(Minghui.org) در آوریل ۱۹۹۸، پزشکان تشخیص دادند که دچار بیماری روماتیسم قلبی هستم. تمام بدنم ورم کرده بود. دو هفته بعد، اگرچه علائمی از بهبودی دیده نمی‌شد، پزشک‌ اجازه داد بیمارستان را ترک کنم.

وی به خانواده‌ام گفت: "او را به منزل ببرید و به‌خوبی مراقبش باشید." باید هر روز دارو می‌خوردم. فکر می‌کردم، "احتمالا وضعیتم خیلی وخیم است."

پس از رفتن به منزل، هرروز دارو‌های چینی و غربی می‌خوردم، اما کمکی به سلامتی‌ام نمی‌کرد. هیچ امیدی به  بهبودی نداشتم.

با فالون دافا، امیدم بازگشت

دومین خواهر شوهرم وقتی که شنید به این شدت بیمارم به دیدارم آمد. او تمرین‌کننده‌ فالون دافا است و پیشنهاد کرد من نیز آن‌را امتحان کنم.

افراد فامیل در منزل مادر شوهرم دور هم جمع شده بودند. بیش از ده نفر از آنها در آن‌جا حضور داشتند، اما چون درد بسیار زیادی داشتم، در منزل ماندم. حالم خیلی بد بود؛ حتی ده دقیقه نشستن هم برایم عذاب‌آور بود. به‌قدری ضعیف شده بودم که پس از خوردن چهار عدد پودینگ میوه، باید چند دقیقه استراحت می‌کردم.

سرانجام، پس از خوردن چند قرص مسکن، حس کردم که می‌توانم به منزل مادر شوهرم بروم. به‌محض اینکه وارد شدم، همه گفتند: "تمرین فالون دافا را آزمایش کن! خواهر شوهرت بیماری‌های بسیاری داشت. دافا او را درمان کرد. تو هم آن‌را تمرین کن."

خواهر شوهرم کتاب اصلی فالون دافا به نام جوآن فالون را آورد و به‌من نشان داد و گفت: "تا زمانی که صادقانه خود را تزکیه کنی تا انسان بهتری بشوی، استاد کمکت خواهند کرد."

بلافاصله پس از باز کردن کتاب و دیدن تصویر استاد، چشمانم خیره ماند. خواهر شوهرم پرسید: "چه احساسی داری؟" گفتم: "این عکسی عادی نیست. این تصویر خیلی واقعی است، مثل این که استاد درست روبروی من در این‌جا حضور دارند." او با خوشحالی گفت: "شاید رابطه‌ی تقدیری با دافا داری. استاد به تو کمک می‌کنند!"

با خودم فکرکردم، "حتی پزشکان در بیمارستان نتوانستند کمکی کنند. چگونه با خواندن کتابی درمان می‌شوم؟" آن موقع باور نکردم زیرا شناخت زیادی درباره‌ی فالون دافا نداشتم. اما فکر کردم، "خواندن کتاب مشکلی ایجاد نمی‌کند." بنابراین آن‌را گرفتم و به منزل بردم.

وقتی به خانه رسیدم، ساعت شش بعدازظهر بود. نمی‌دانستم که استاد از قبل شروع به  پاک کردن بدنم کرده‌اند.

بهبودی معجزه آسا فقط در عرض سه روز

روز بعد، مطالعه‌ی کتاب را آغاز کردم. ابتدا نمی‌توانستم بنشینم. فقط پس از چند دقیقه نشستن، قفسه‌ی سینه و پشتم درد بسیار زیادی می‌گرفت و به‌قدری خسته می‌شدم که حتی صحبت کردن برایم مشکل می‌شد. به‌طور شهودی احساس می‌کردم که باید این کتاب را مانند گنجینه‌ای ارزشمند، گرامی بدارم و مطالعه‌ی آن‌را در حالت خوابیده بی‌احترامی تلقی می‌کردم. گرچه در ابتدا درک مفاهیم آن برایم خیلی مشکل بود، اما واقعاً نتوانستم مطالعه‌ی کتاب را قطع کنم.

صبح روز سوم پس از خواندن جوآن فالون، حس کردم حالم بهتر شده است. ضربان قلبم همیشه نامنظم بود، نبضم در هر دقیقه بیش از یک‌صد ضربان داشت. این‌بار که شوهرم نبض مرا کنترل کرد، به‌قدری هیجان‌زده شده بود که از شدت خوشحالی بالا و پائین می‌پرید. گفت: "ضربان قلبت عادی است! استاد مراقبت تو است!"

هیچ کلمه‌ای نمی‌توانست شور و اشتیاق ما را بیان کند. تمام خویشاوندان، همکاران، همسایگان و دوستان از وخامت بیماری‌ام اطلاع داشتند و می‌دانستند دکتر‌ها از من قطع امید کرده و مرا به منزل فرستاده بودند. پس از آن، همه‌ی آن‌ها شاهد ایجاد تغییرات حیرت‌آوری در من بودند و فالون دافا را تمجید و ستایش می‌کردند. همچنین برخی از آن‌ها تصمیم گرفتند تمرین را شروع کنند.

پس از شروع به تمرین فالون دافا، تغییرات فیزیکی قابل توجهی را تجربه کردم. وقتی بیماری نداشته باشید، به‌آسانی می‌توانید تحرک داشته باشید و احساس آرامش و راحتی زیادی می‌کنید.

در طبقه‌ی چهارم یک آپارتمان سکونت داریم. قبل از شروع به تمرین فالون دافا، وقتی که از پله‌ها بالا می‌رفتم مجبور بودم چندین بار بایستم و رفع خستگی کنم. پس از انجام تمرین‌ها، در بدنم به‌قدری احساس سبکی می‌کردم که هنگام بالا رفتن از پله‌ها حس می‌کردم پرواز می‌کنم.

روزی، شوهرم دید که خیلی سریع از پله‌ها بالا می‌روم و سعی کرد با گرفتن بازویم سرعتم را کم کند، می‌ترسید که مبادا بیش از حد به‌خودم فشار بیاورم و خسته شوم. با این که به بازوی من آویزان شده بود، نمی‌توانست مرا متوقف کند، در عوض، او تمام پله‌ها را با من دوید. ابداً حس نمی‌کردم که پله‌ها را با سرعت طی می‌کنم، احساس سبکی و راحتی می‌کردم.

استاد به‌من زندگی تازه‌ای بخشیدند. تصمیم گرفتم در تزکیه‌ام خوب عمل کنم و تمرین‌کننده‌ دافایی شایسته باشم که مطابق الزامات استاد است تا  بتوانم نجات‌بخشی نیک‌خواهانه استاد را جبران کنم.

تمام افراد خانواده‌ام برکت دریافت کرده‌اند

وقتی فا را کسب کردم تمام افراد خانواده‌ام برکت دریافت‌ کرده‌اند. درحال حاضر، وقتی آن‌ها می‌شنوند که رژیم کمونیست چین و آنهایی که به‌وسیله تبلیغات رژیم فریب ‌خورده‌اند به فالون دافا تهمت می‌زند، بی‌پرده حرف می‌زنند و حقایق را می‌گویند.

روزی، شوهرم هنگام بازگشت به‌خانه با یک تاکسی تصادف کرد. سرش محکم به جلوی ماشین اصابت کرد و به زمین افتاد. راننده‌ی تاکسی تا سرحد مرگ ترسیده بود و می‌خواست او را به بیمارستان ببرد. اما، شوهرم حالش خوب بود و گفت که لزومی ندارد به بیمارستان بروند. سپس راننده برای خرید دارو مقداری پول به شوهرم داد، اما او پول را برگرداند. به راننده گفت که برای تعمیر ماشینش هزینه کند.

در سال ۲۰۰۷، پزشکان پس از آزمایش پسرم تشخیص دادند که دو غده یکی در لوزالمعده و دیگری در اطراف شکمش وجود دارد. با یک عمل جراحی غده‌ی شکمی را برداشتند. اما پزشک معتقد بود که به غده‌ی درون لوزالمعده نمی‌توان دست زد، زیرا زندگی‌اش را به‌خطر می‌اندازد.

پزشک گفت: "لوزالمعده خوب کار نمی‌کند و روی عملکرد سایر اعضا تاثیر می‌گذارد که منجر به نرسیدن خون و اکسیژن کافی به مغز می‌شود. در اثر فشار زیاد به قلب و کلیه‌ها، آن‌ها را به تدریج از کار می‌اندازد. به بیانی دیگر، زندگی‌اش به‌طور جدی در خطر است." اما پسرم به دافا باور دارد و اغلب به‌آرامی این عبارت را تکرار می‌کند: "فالون دافا خوب است!" همچنین به سخنرانی‌های استاد گوش می‌دهد. پنج سال از این مسئله گذشته و حالش خوب است. دکتر گفت زنده ماندن او یک معجزه است.

پسر دومم در کارخانه‌ای کار می‌کند. شکمش صدمه دیده بود و نمی‌توانست حرکت کند. به او کمک کردم بلند شود تا تمرین مدیتیشن را انجام دهد. به آرامی تکرار کرد: "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است." او چرخش فالون را احساس می‌کرد و مثل این که کسی اعضای آسیب دیده‌ی او را شفا می‌دهد. پس از آن بهبود یافت! به بیمارستان نرفت یا  دارویی نخورد. ده روز بعد، به محل کارش بازگشت.