(Minghui.org) یادداشت ویراستار: مطالب زیر متن نامۀ یک افسر پلیس بازنشسته ارتش در پکن با نام مستعار ژنگ جویی‌شینگ است. او مشاهده کرد که چگونه تمرین‌کنندگان فالون گونگ در مرکز آموزش قانونی پکن که یک مرکز شستشوی مغزی است تحت شکنجه قرار می‌گیرند. پاسخ صلح‌آمیز تمرین‌کنندگان و عزم و اراده ‌ ایشان در رها نکردن باورشان آقای ژنگ را برانگیخت تا در مورد نقش پلیس ارتش در سیاست آزار و شکنجه، ماهیت حقیقی حزب کمونیست چین ( ح. ک. چ ) و حقایق فالون گونگ بازنگری کند.

***

من یک افسر پلیس ارتش بودم و در سال ۲۰۰۳ در مرکز آموزش قانونی پکن در شهرستان داشینگ پکن کار می‌کردم. من شاهد این بودم که چگونه تمرین‌کنندگان فالون گونگ در این مرکز شکنجه می‌شدند. یادآوری آن بسیار ناراحت کننده و تقریباً غیرقابل‌تحمل است، اما می‌بایست به جهانیان بگویم تا مردم واقعیت را بدانند.

سابقاً افتخار می‌کردم که در نهادهای قانونی پایتخت کشور کار می‌کنم. بعداً معلوم شد که شغلم با اجرای درست قانون فاصله زیادی داشت. من به اجرای آزار و شکنجه غیرقانونی تمرین‌کنندگان بی‌گناه فالون گونگ کمک می‌کردم. خیلی احساس گناه می‌کنم و از اینکه ندانسته در این جنایات شرکت کرده‌ام خود را بسیار مقصر می‌دانم و واقعاً متأسف هستم.

وقتی داستان واقعی فالون گونگ در زادگاهم پخش شد، ماهیت شیطانی ح.ک.چ را واضح‌تر دیدم. در تلاش برای جبران اشتباهاتم و به منظور بیدار کردن وجدان افسران پلیس همکارم، قصد دارم این عملیات آزار و شکنجۀ تبهکارانه و کاملاً غیرقانونی را برملا کنم. امیدوارم که افسران همکارم ماهیت شیطانی ح.ک.چ را ببینند، از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌اش خارج شوند و کمک به ح.ک.چ در آزار و شکنجه مردم بی‌گناه را متوقف کنند.

  1. انزوا

بخش امنیت داخلی شهرستان در تابستان سال ۲۰۰۳ یک معلم جوان مدرسه به‌نام کویی شیانگجون را به این مرکز فرستاد. همه اتاق‌های طبقه دوم و سوم شبیه هم چیده شده بودند. تنها چیزی که در این اتاق‌ها وجود دارد تشکی برای تمرین‌کنندگان فالون گونگ است که شب‌ها روی آن بخوابند و در طول روز صاف رویش بنشینند. پنجره‌ای روبروی در قرار دارد اما همیشه با پرده‌ای به‌طور کامل پوشانده شده است. زندانیان نمی‌دانند کجا هستند یا اینکه روز است یا شب. این حسی از انزوا، ترس و ناامیدی ایجاد می‌کند.

دو نفر از ما پلیس ارتش وظیفه و همچنین یک نفر از ما رسمی بود. شیشۀ درب‌ها پوشانده شده بود و تنها یک مستطیل کوچک پوشانده نشده و برای دیدن باز بود. ما مجبور بودیم از قوانین سختی پیروی کنیم. اجازه نداشتیم با کسی صحبت کنیم. به ما دستور داده شده بود تا هنگام ورود افراد مدارک شناسایی را بررسی و هر چه را که اتفاق می‌افتد ثبت کنیم.

کارکنان مرکز آموزش به امور روزمره رسیدگی می‌کردند. کارکنان بخش امنیت داخلی مسئول حبس و بازداشت‌ها بودند. آنهایی که برای اردوگاه‌های کار و اداره ۶۱۰ شهر کار می‌کردند، مسئول "تبدیل" تمرین‌کنندگان فالون گونگ بودند.

به دو دلیل ادارات بسیاری در این کار درگیر می‌شدند. اول اینکه همه کسانی که به این مرکز فرستاده می‌شدند، در پرونده‌های بزرگ درگیر بوده‌اند. آنهایی که در پرونده‌های کوچکتر درگیر بودند، در مراکزی در سطح منطقه‌شان به کار آنها رسیدگی می‌شد. دوم اینکه ح.ک.چ به هیچ‌کس اعتماد ندارد. ح.ک.چ از ترس اینکه آنها تحت‌تأثیر نیک‌خواهی تمرین‌کنندگان فالون گونگ قرار گیرند و از اجرای آزار و شکنجه خودداری کنند، تمایل دارد که کارمندان جاسوسی کنند و از یگدیگر خبرچینی کنند.

کویی شیانگ‌جون از زمانی که وارد شد از خوردن و آشامیدن خودداری کرد. او لاغر و ضعیف به نظر می‌رسید. فکر کردم شاید پیش از این و از زمانی که در بازداشتگاه بوده‌ است اعتصاب غذایش را شروع کرده باشد. وقتی به او دستور دادند که صاف بنشیند چشمانش را ‌بست و مدیتیشن کرد. به او گفتیم چشمانش را باز کند. ما را نادیده ‌گرفت و گاهی اوقات تمرین‌های حرکتی را انجام می‌داد. بر سرش فریاد ‌کشیدیم تا او را متوقف کنیم.

ما اجازه ورود به آن اتاق را نداشتیم، بنابراین به مقام مسئول گزارش می‌دادیم. آن مقام مسئول سه یا چهار نفر را به داخل آن اتاق می‌برد، دست‌ها و پاهای کویی را باز می‌کردند و او را روی زمین قرار می‌دادند. زمانی که به او دستور می‌دادیم که بلند شود به حرف ما گوش نمی‌کرد. شرایط دشواری بود. کمی بعد از اینکه آنجا را ترک می‌کردیم، دوباره شروع به انجام تمرین‌هایش می‌کرد. دوباره مجبور بودیم به مقام مسئول گزارش دهیم. در نهایت آنقدر تکرار می‌شد که او را نادیده می‌گرفتیم.

زمانی که زندانیان نیاز به استفاده از دستشویی داشتند، باید از ما اجازه می‌گرفتند. ما باید به آن مقام مسئول گزارش می‌دادیم. تا زمانی که آن مقام تأیید نمی‌کرد، اجازه نداشتند از دستشویی استفاده کنند. زندانیان اجازه نداشتند یکدیگر را ببینند. مأموران پلیس وقتی خودمان هم حضور داشتیم، اجازه نداشتند با آنها باشند.

برای بردن یک زندانی به دستشویی نیاز به کمک سه نفر بود: دو مأمور برای نگهداشتن بازوان و یک مأمور از پشت سر آنها را دنبال می‌کرد. به‌خاطر عدم همکاری کویی شیانگ‌جون، می‌خواستم او را با به تعویق انداختن استفاده‌اش از دستشویی تنبیه کنم. با این حال، او مرا صدا نمی‌زد. ممکن بود در شلوارش ادرار کند، اما برای استفاده از دستشویی صدا نمی‌زد.

۲.  خوراندن اجباری وحشیانه

بعد از چند روز به کویی شیانگ‌جون به‌طور اجباری غذا خورانده شد. پزشکی یک لوله لاستیکی در بینی‌اش قرار ‌داد. کویی مقاومت کرد. سپس پلیس بخش امنیت داخلی او را به یک صندلی آهنی ‌بست به‌طوری که نمی‌توانست حرکت کند. کویی فریاد می‌زد: «فالون دافا عالی است! حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری عالی است! فالون دافا درست است!»

بازآفرینی صحنه شکنجه: صندلی آهنی

در ابتدا بسیار متحیر شدیم. هرگز چنین قدرت ایمانی ندیده بودم. یک چنین انرژی صالح قدرتمند و خالصی که بدون هیچ ترس، خصومت یا نفرت بود. این فریادی از روی شفقت بود. مأموران پلیس بخش امنیت داخلی هراسان و با عجله پنجره را بستند. آنها درست مانند جنایت‌کاران می‌ترسیدند که اعمال‌شان آشکار شود. بعضی از آنها دائماً به صورت کویی سیلی می‌زدند.   

سه بار در روز به‌طور اجباری به کویی شیر خورانده می‌شد. او هر بار مقاومت می‌کرد. بعد از چند روز، لوله لاستیکی خون‌آلود شد. پزشک سرش را تکان ‌داد. دیگر نمی‌توانست این کار را انجام دهد. چنین شکنجه وحشیانه‌ای بود! من قادر به تحمل آن نبودم. در دلم این افراد را که به حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری اعتقاد داشتند، تحسین می‌کردم. آنها حقیقتاً فوق‌العاده‌اند!

هر دو سه روز یک‌بار به کویی سِرُم وصل می‌کردند. چون مقاومت می‌کرد، مجبور بودند او را ببندند. شنیده بودم که بهای هر شیشه بیش از ۱۰۰ یوآن است. تعجب‌زده بودم: «چرا غذا نمی‌خورد؟ چرا اینقدر پول هدر می‌داد و مجبورمان می‌کرد سخت کار کنیم؟» اکنون درک می‌کنم که غذا تنها چیز لازم برای زندگی نیست. فرد باید اعتقاد به معنویات داشته باشد. این به زندگی معنی می‌بخشد. من در حومه شهر بزرگ شده‌ام. زمانی که به شهرهای بزرگ می‌رفتم، زندگی رنگارنگ شهری مرا شگفت‌زده می‌کرد. فکر می‌کردم که معنای خوشبختی غذای خوب و تفریح خوب است. من زندگی شهری را با خوشبختی اشتباه می‌گرفتم، تا اینکه متوجه شدم آن افرادِ با‌ایمان حقیقتاً شاد و سرزنده هستند.

از غذا بگوییم: نیروهای پلیس در مرکز شستشوی مغزی انواع غذاها و نوشیدنی‌های عالی را در اختیار داشتند. گاهی اوقات مأموران پلیس بخش امنیت داخلی انواع گوناگونی از غذاهای خوب را جلوی تمرین‌کنندگان زندانی می‌خورند تا آنها را وسوسه به "تبدیل" کنند. به‌طور اتفاقی صحبت‌‌های تلفنی آنها را با رؤسای‌شان شنیدم. رؤسای‌شان اغلب برای مسافرت به برخی مکان‌های تفریحی رفته بودند.

دولت با مقامات دولتی که مسئول "تبدیل" تمرین‌کنندگان فالون گونگ بودند خیلی خوب رفتار می‌کرد. برای هر تمرین‌کننده‌ای که "تبدیل می‌کردند" پاداش زیادی دریافت می‌کردند. پس از آن گزارشی ‌خواندم که می‌گفت یک چهارم درآمد ملی برای آزار و شکنجه فالون گونگ خرج شده است. فکر می‌کنم بیشتر از یک چهارم خرج شده است. آنها پول مردم را برای آزار و شکنجه افراد بی‌گناه هدر دادند. این به‌خودیِ‌خود جنایتی بسیار بزرگ است.

۳.  ضرب و شتم‌ها، محرومیت از خواب و مأموران پلیس بدون نظارت

وظیفه "تبدیل" کویی شیانگ‌جون به چهار مأمور پلیس سپرده شد. اسامی آنها عبارت بودند از وئی از اردوگاه کار اجباری توان‌هی، یانگ از بخش امنیت داخلی، ژانگ از اردوگاه کار اجباری تیان‌تانگ‌هی و افسری جوان به‌نام لی. وئی به‌نظر می‌رسید که از قبل کویی را می‌شناخت. شاید کویی در همان اردوگاه کاری بوده که وئی مأمور بوده است. لی فارغ‌التحصیل دانشگاه بود و عادات بد اکثر پلیس‌ها را نداشت.

آنها هر روز به نوبت با کویی "صحبت می‌کردند"، اما آن کارساز نبود. یک روز آنها نامه‌ای را که از طرف خانواده‌ یا مدرسه‌ کوئی ارسال شده بود به او نشان دادند تا او را تحت فشار قرار دهند تا "تبدیل" شود. این نامه نیز کارساز نبود و آنها نگران شدند. یانگ بیشتر از همه خشمگین شد. او در حین "صحبتش" چندین بار به صورت کویی سیلی زد. کویی فریاد زد: «پلیس مرا کتک می‌زند!» همه اتاق‌ها مجهز به دوربین‌های کنترلی بودند. یانگ از اینکه اعمالش برملا شود کمی ‌ترسید، اما کماکان جسور و بی‌مهابا بود.

آنها شروع کردند که کویی را از خواب محروم کنند. چراغ اتاقش را روز و شب روشن نگاه می‌داشتند. دو صندلی در اتاقش قرار داده بودند، یکی برای کویی و یکی برای مأمور وظیفه. به محض اینکه کویی چشمانش را می‌بست، مأمور وظیفه به او سقلمه می‌زد. این کار چندین روز ادامه داشت. فکر کردم که برای کسی که اعتصاب غذا کرده، محرومیت از خواب طاقت‌فرسا خواهد بود. چگونه می‌توانستند یک نفر را آنچنان شکنجه کنند؟ آیا این شکنجه کویی را دیوانه نمی‌کند؟ سلب آزادی او به‌خودی‌خود غیرقانونی بود، چه رسد به اینکه او را کتک بزنند و از خواب محروم کنند. آیا منظور آنها از "آموزش قانونی" این بود؟ اولین باری که تابلوی "مرکز آموزش قانونی" را خواندم، فکر کردم که این می‌بایست مدرسه بزرگی برای مطالعات، سخنرانی‌ها، سمینارها و تبادل افکار باشد. می‌خواستم از این فرصت برای یادگیری چیزهای خوبی استفاده کنم. اما آنچه آنجا اتفاق می‌افتاد شرم آور بود!

چند روز بعد، اتفاق بدتری افتاد.

اگرچه کویی شیانگ‌جون دیوانه نشد، اما مأموران پلیس دیوانه شدند. یک روز هر چهار نفر آنها ظاهر شدند. آن خیلی به ‌ندرت اتفاق می‌افتاد، چراکه آنها معمولاً به نوبت می‌آمدند. مأموران خیلی درمانده و بی‌روحیه به‌نظر می‌رسیدند. بعد از کمی صحبت، شروع به کتک زدن، سیلی زدن و لگد زدن به کویی کردند. او را به گوشه‌ای هل دادند و به زمین انداختند. آن گوشه در نقطه کور دوربین امنیتی بود. آنها می‌دانستند که کارشان غیرقانونی است و نمی‌خواستند تصاویرشان ضبط شود. اما حتماً اجازه رؤسای‌شان را گرفته بودند. شاید آن دوربین خاموش شده باشد. شاید تصاویر ضبط شده پاک شوند. هیچ کاری برای آنها نداشت. من و نگهبان دیگر جرأت نداشتیم و نمی‌خواستیم به داخل نگاه کنیم. می‌توانستیم صدای فریاد‌ها و ناله‌های دردناک را بشنویم. می‌بایست خیلی سخت و وخیم بوده باشد.

ما سابقاً به پلیس پکن احترام می‌گذاشتیم و با آنها همانند مقامات رفتار می‌کردیم. نمی‌توانستم تصور کنم که آنها کسی را که برای چند روز نخوابیده است یا چیزی نخورده و نیاشامیده، مورد ضرب و شتم قرار دهند. سابقاً به پیوستن به نیروی پلیس ارتش افتخار می‌کردم. مایل بودم که زندگی‌ام را برای محافظت از کشورم و مردمش فدا کنم. اما بعد از دیدن این صحنه، چه کاری می‌توانستم انجام دهم؟ من از کاری که انجام می‌دادند کاملاً متنفر شده بودم. گاهی اوقات به‌قدری عصبانی می‌شدم که می‌خواستم چند نفر از دوستانم را جمع کنم و "این مأموران پلیس پایتخت" را کتک بزنم.

زمانی که آنها بیرون آمدند، گفتند که می‌خواهند کویی را به حمام ببرند. نمی‌خواستند دنبالشان کنیم. خون و بریدگی‌هایی را روی چهره کویی دیدیم. کبودی‌هایی در اطراف چشمانش وجود داشت. تابستان بود و کوئی شلوارک پوشیده بود. ما متوجه پاهای سیاه، کبود و متورمش شدیم. آن حرام‌زاده‌ها بسیار بی‌رحم بودند! زمانی که برگشتند صورت کوئی از خون پاک شده بود.

چند روز بعد که به من و نگهبان دیگری گفته شد که کویی را به حمام ببریم، جاهایی از بدنش که مجروح شده بود را دیدیم. داخل پاهایش بیشترین آسیب را دیده بود. از دیدن آن ناراحت شدم. به گفته پلیس، صدمه به مفصل ران دردناک‌ترین است. چنین جراحتی فرد را نخواهد کشت، اما بیچاره‌اش می‌کند.

در کمال شگفتی هیچ‌گونه نفرتی در چشمان کویی دیده نمی‌شد. کلمات نمی‌توانستند میزان تحسین مرا نسبت به تمرین‌کنندگان فالون گونگ شرح دهند. هم‌زمان احترامم نسبت به پلیس پکن کاملاً از بین رفته بود. از آن پس، با مهربانی با کویی صحبت می‌کردم، حتی اگر تنها چند کلمه بود. فقط می‌توانستیم تحسین‌مان را از طریق آهنگ صدا و چشمان‌مان نشان دهیم.

بیشتر تمرین‌کنندگان فالون گونگ این منطقه در نهایت به زندان انداخته شدند. اما زندانی شدن‌شان را در مراکز آموزش قانونی به‌عنوان بخشی از دوره زندان‌شان به حساب نمی‌آورند. به نظر مقامات، این مکانی برای "مطالعه" است. اما چرا برای "مطالعه" در یک اتاق چهار متر مربعی نیاز به پلیس ارتش است؟ چگونه می‌توانند ضرب و شتم‌ها و محرومیت از خواب را توجیه کنند؟ با اضافه کردن حضور اداره ۶۱۰ به آن، مدارک فراوانی وجود دارد که آزار و شکنجه غیرقانونی است. می‌بایست افراد بسیاری مانند من وجود داشته باشند که ناخواسته در این قضیه گرفتار شده‌اند.

پی‌نوشت

پس از بازنشستگی از پلیس ارتش، به کسب اطلاعات بیشتر در مورد فالون دافا ادامه دادم. نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و فرهنگ حزب را متلاشی کنید را مطالعه کردم. با فکر کردن درباره تجربه‌ام در مرکز آموزش قانونی، فساد در پلیس ارتش و روش‌های زشت و شرم‌آوری که مقامات ح.ک.چ در زادگاهم به‌کار برده‌اند، به درک عمیق‌تری از ح.ک.چ رسیدم. آن ریشه همه شرارت‌هایی است که شاهدش بوده‌ام. تمرین‌کنندگان فالون گونگ در زادگاهم بسیار مهربان هستند. فقط اهریمن‌ها این افراد خوب را به‌طور وحشیانه شکنجه کرده و اعضای بدن‌شان را برمی‌دارند.

ح.ک.چ بیش از ۶۰ سال است که با دروغ و خشونت بر چین حکومت کرده است. ح.ک.چ کشوری با تمدن باستانی پر افتخار را به پناهگاهی برای اهریمن تبدیل کرده است. مردم چین به‌تدریج به ذهنیت، زبان و رفتار "شیاطین" عادت کرده‌اند.

از آنجا که مردم چین برای مدتی طولانی در این محیط زندگی کرده‌اند، اکنون به آن ناآگاهند و قادر نیستند خود را از آن بیرون بکشند. استانداردها برای درستی و نادرستی نامشخص و مبهم شده است. ح.ک.چ ما را در مسیری به‌سوی جهنم قرار داده است.

با این حال، فالون دافا، استاد نیک‌خواه و تمرین‌کنندگانش با وجود آزار و شکنجه وحشیانه، مزیت‌های فالون دافا را برای کل جهان به ارمغان آورده‌اند. آنها خواهان مهربانی مردم هستند و نیک‌خواهی خود را به دنیا عرضه می‌کنند و در این روند جامعه‌ای را که از نظر اخلاقی ورشکسته است نجات می‌دهند.

با یادآوری آنچه که در مرکز شستشوی مغزی اتفاق افتاد، هنوز به خود می‌لرزم. من در لباس یک مأمور پلیس ارتش بودم و به آزار و شکنجه کمک می‌کردم! اما قصد انجام آن کار را نداشتم. صمیمانه امیدوارم که مأموران پلیس همکارم، زندانبان‌ها و مقامات قضایی در دولت ببینند که این حزب چه چیزی است، از آن خارج شوند و در سمت راستی و درستی بایستند. ما باید نسبت به زندگی خود و خانواده‌مان مسئول باشیم. می‌بایست از قوانین درست و راستین حفاظت کنیم. به اجرا در‌آوردن چیزی خارج از قانون، یک جنایت است.

قبل از نوشتن این مقاله کمی تحقیق کردم. فالون گونگ در فهرست چهارده فرقۀ شیطانی اعلام شده توسط دولت در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ نمی‌باشد. مصوبات کنگره خلق و دو نهاد عالی قضایی نمی‌گفت که فالون گونگ فرقه‌ای شیطانی است. بعد از فهمیدن این موضوع شوکه شدم. ما همگی خلاف آن را واقعیت  فرض کردیم.

شما باید بدانید که سرسپردگان جیانگ‌زمین، اداره ۶۱۰ و کمیته امور سیاسی و حقوقی خیلی حیله‌گر هستند. آنها هرگز هیچ‌ سند رسمی‌ای صادر نکردند. به عبارت دیگر از سال ۱۹۹۹ تاکنون همه جنبه‌های آزار وشکنجه فالون گونگ، از جمله جستجوی خانگی، حبس‌، زندان و بازداشت‌‌ها فاقد مبنای قانونی بوده است. اگر شما دستور‌ات اداره ۶۱۰ را دنبال کرده باشید، ممکن است روزی وقتی مقام بالاتر از خود سلب مسئولیت کند قربانی شوید. سابقه ح.ک.چ را بررسی کنید. در مورد پایان وحشتناک رؤسای سابق ح.ک.چ – لیو شائوچی، لین بیائو، پنگ دهوای و جیانگ چینگ فکر کنید.

اجرای قانون نمی‌بایست فراتر از قانون برود. چهار افسر پلیسی که در بالا ذکر شد، آگاهانه قانون را نقض کردند. اگر شما متهم به آنچه انجام داده‌اید شوید، چگونه آن را توجیه می‌کنید؟ آیا رئیس شما اقرار خواهد کرد که آنها به شما دستور ضرب و شتم مردم را داده‌اند؟ آیا هیچ‌گونه مدرکی دارید که آن یک دستور بوده است؟ مأمور لی بسیار احساساتی بود. اولین کاری که به‌عنوان یک پلیس یاد گرفت، شکنجه کردن مردم بود. شما باید منطقی فکر کنید. خودتان را گول نزنید. هیچ کاری برای این آزار و شکنجه انجام ندهید. آنچه تمرین‌کنندگان فالون گونگ انجام داده‌اند محافظت از اخلاقیات و وجدان بوده، که پایه و اساس قانون است. آنها این کار را برای منفعت‌ خودمان نیز انجام داده‌اند. ما باید از آنها حمایت کرده و به آنها کمک کنیم.

قلبم در مرکز آموزش قانونی جریحه‌دار شده بود. سپس با فهمیدن حقایق درباره فالون دافا ابهاماتم روشن شد. من این جنایات را آشکار می‌کنم تا از همکاران پلیسم و سایر افراد درگیر در آزار و شکنجه بخواهم که این حزب شیطانی را با هر روش ممکن افشا کنند. افشای شیطان گامی در جهت پاکسازی کشورمان از آن است.

تمرین‌کنندگان فالون گونگ کارهای بسیار زیادی برای ما و این جهان انجام داده‌اند. با وضوح بیشتر و بیشتری می‌دانم که آن کارها را برای ما انجام دادند. آنها امیدوارند که ما از نفوذ اهریمن آزاد شویم و به موجوداتی مهربان و فوق‌العاده در این کیهان تبدیل شویم. ما کارهای بدی انجام داده‌ایم. نمی‌توانستیم آن کارها را انجام ندهیم.

اما امور تغییر کرده‌اند. وانگ لی‌جون، بو شیلای، لی دونگ‌شنگ و ژو یونگ‌کانگ که همگی کمک به هدایت آزار شکنجه کردند، بازداشت شده‌اند. دولت دلیل این بازداشت را فساد اعلام کرد، اما همه می‌دانند که به علت آزار و شکنجه فالون گونگ بوده است. این شروع مجازات‌ آنها بود. آسمان به ما فرصتی بخشیده است. ای کسانی که در آزار و شکنجه شرکت کرده‌اید، برای نجات خودتان عجله کنید. سیستم قضایی فعلی برای آوردن شما به میز محاکمه کافی است. اما تمرین‌کنندگان فالون گونگ حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری را تزکیه می‌کنند. آنها امیدوارند که ببینند افراد بیشتری نجات می‌یابند. این نیک‌خواهی آنها است. اکنون زمان آن است که ذهنی روشن داشته باشیم!

برخی ممکن است بگویند: «تو مانند یک تمرین‌کننده فالون گونگ صحبت می‌کنی.» من می‌گویم: "حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری بسیار عالی است! همه باید آن را یاد بگیرند! من قطعاً می‌خواهم آن را یاد بگیرم اما متأسفم که به حد استاندارد و الزامات آنها نرسیده‌ام.» خانمی ۸۰ ساله در روستای‌مان زمین خورد و استخوانش شکست. او دائماً می‌خواند: «فالون دافا عالی است! حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری عالی است.» آن خانم خیلی سریع بهبود یافت و شروع به یادگیری فالون دافا نمود. در سال‌های اخیر حدود پنج نفر در روستای‌مان یادگیری فالون دافا را شروع کرده‌اند.

در نهایت آنچه را که سال‌هاست می‌خواستم بگویم نوشتم! این روش من در کمک به تمرین‌کنندگان فالون گونگ برای روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور است. نمی‌دانم که آیا این کمک به حساب خواهد آمد.

درود من به استاد فالون دافا و تمرین‌کنندگان فالون گونگ!