(Minghui.org) در سال ۲۰۰۹، زمانی که از  بهبود بیماری‌هایم ناامید شده بودم، فالون دافا را کسب کردم. دافا زندگی جدیدی به من عطا کرد.

رنج و عذاب ناشی از بیماری مرا به فکر خودکشی انداخت

تا جایی که به خاطر می‌آورم، همیشه ضعیف و مبتلا به بیماری‌های بسیاری بودم. روی سرم زرد زخم داشتم، دچار مشکلات معده و روده بودم و همیشه احساس خستگی مفرط می‌کردم.

پس از اینکه از دبیرستان فارغ التحصیل شدم، برای کار به حومه شهر رفتم، جایی که باید در آنجا به‌سختی کار می‌کردم. با اینکه از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نبودم، باید به اندازه دیگران کار می‌کردم، از حمل بارها گرفته تا کشیدن چرخ دستی. وقتی که از مرزعه بازمی‌گشتم، از فرط خستگی حتی قادر به خوردن چیزی نبودم و باید قبل از خوردن استراحت کوتاهی می‌کردم. اغلب دچار خونریزی از بینی می‌شدم و از دندان‌هایم که متورم و لق شده بودند نیز خون می‌آمد. به‌طور مداوم از درد غیر قابل تحملی عذاب می‌کشیدم. بسیار لاغر و استخوانی و رنگ‌پریده بودم. همسایه‌هایم می‌گفتند که سال‌هاست هرگز لبخندی روی لب‌هایم ندیده‌ بودند. اخمی دائمی روی صورتم نقش بسته بود.

بعدها کارم را در شهر آغاز کردم. به‌خاطر سخت‌کوشی و پشتکارم در کار و برقراری رابطه صمیمانه با مشتریانم، درآمد بسیار خوبی کسب کردم و خانه‌ای خریدم. اما به دلیل اینکه مجبور بودم به مدت طولانی ایستاده کار کنم و  به‌طور منظم غذا نمی‌خوردم، وضعیت سلامتی‌ام رو به وخامت گذاشت. اغلب دارو مصرف می‌کردم و تزریقات انجام می‌دادم، اما هیچ‌یک از آنها مؤثر نبودند. زخم‌های اثنی‌عشر و معده‌ام نیز به‌طور مداوم عود می‌کردند.

در سال ۲۰۰۸، شب‌ها فقط حدود دو ساعت و گاهی اوقات حتی کمتر از یک ساعت می‌خوابیدم. معده‌ام به‌شدت درد می‌کرد، دچار خشکی چشم‌ شده بودم و سرگیجه داشتم. برای بررسی و معاینه به بیمارستان رفتم و پزشکان متوجه شدند که وضعیت زخم‌های گوارشی‌ام وخیم شدند. هیچ دارو و یا تزریقی مؤثر نبود. نمی‌توانستم به‌حد کافی عذا بخورم و به‌تدریج امیدم را ازدست می‌دادم.

از بهار سال ۲۰۰۸ تا پاییز ۲۰۰۹،  سه بار تحت معاینه و بررسی قرار گرفتم و مجبور شدم به ‌مدت هشت ماه دارو مصرف کنم. اما به‌خاطر عوارض جانبی ناشی از داروهایی که مصرف می‌کردم، وضعیت سلامتی‌ام حتی بدتر شد. کبد، کلیه‌ها و قلبم دچار عارضه شدند. ضربان قلبم نامنظم شد و اغلب به‌سختی نفس می‌کشیدم. طی یکی دیگر از معاینه‌های پزشکی، مشخص شد که دچار بیماری‌های حتی بیشتری شده‌ بودم. احساس بدبختی و استیصال می‌کردم و اغلب فکر خودکشی به سرم می‌زد. چندین وصیت نامه نوشتم. اما هنوز دارای پدری پیر، همسر، پسری نوجوان، دوستان و بستگان و همچنین دارای طلب‌ها و بدهکاری‌های مالی و غیره بودم، بنابراین مردن راه‌حل مناسبی نبود. نباید باعث سرافکندگی خانواده‌ام می‌شدم.

شاهد معجزه دافا بودم و تزکیه را آغاز کردم

همسرم تمرین‌کننده فالون دافا است. او دفعات بسیاری مرا ترغیب کرد تا فالون دافا را تمرین کنم، اما من به‌شدت امتناع کردم. اغلب اوقات تلویزیون تماشا می‌کردم و روزنامه می‌خواندم، می‌دانستم که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) فالون دافا را ممنوع کرده است. از دست همسرم عصبانی بودم که ما را در معرض خطر حمله‌های حزب قرار می‌دهد و سعی می‌کردم او را از تمرین فالون دافا منصرف کنم.

در اکتبر سال ۲۰۰۹، به‌حدی از بیماری‌هایم در رنج و عذاب بودم که نمی‌توانستم بخوابم و قادر به خوردن چیزی نبودم. وقتی می‌خواستم برای خرید مقداری دارو  بیرون بروم همسرم گفت: «تعداد بسیاری از تمرین‌کنندگان تو را تشویق کردند تا فالون دافا را تمرین کنی. چرا نمی‌خواهی حداقل آن را امتحان کنی؟ اگر کمکی نکرد، می‌توانی برگردی و دوباره دارو تزریق کنی. اکنون من آشپزی می‌کنم و تو می‌توانی تمرینات را انجام دهی.»

تمرین‌کنندگان فالون دافا اغلب برای مطالعه فا و انجام تمرینات به خانه‌مان می‌آمدند. گاهی اوقات، از من می‌خواستند تا همراه آنها تمرین کنم، از این رو هر پنج تمرین را یاد گرفته بودم. این بار پیشنهاد همسرم را پذیرفتم و تمرینات را انجام دادم.

به ‌هنگام انجام تمرین پنجم که مدیتیشن نشسته بود، ازآنجاکه حرکات دست را بلد نبودم و همچنین نمی‌توانستم به مدت یک ساعت در وضعیت لوتوس کامل بنشینم، بنابراین فقط در وضعیت نیمه لوتوس نشستم و دست‌هایم را به هم چسباندم. پس از گذشت ۱۰ تا ۲۰ دقیقه انرژی قدرتمندی را در بدنم احساس کردم: در سمت راست و چپ قفسه سینه‌ام و در ناحیه پشت قلب و قفسه سینه‌ام جریان‌های آرامی به نرمی آب احساس کردم که به سمت پایین درحال حرکت بودند. سپس شروع به سکسکه کردم. این جریان‌ها همچنین از پایین به سمت بالا روان شده و سپس از دهانم خارج شدند، این وضعیت سه تا پنج دقیقه طول کشید. ناگهان در سراسر بدنم احساس سبکی کردم. احساسی حاکی از راحتی و آرامش بسیار و رها از بیماری داشتم.

شاهد معجزه فالون دافا بودم. از آن زمان، در مسیر تزکیه قدم گذاشتم و به تمرین فالون دافا پرداختم.

در اواسط آوریل سال ۲۰۱۱، دوره دیگری از پالایش در بدنم رخ داد. برای چند روز، وضعیت معده‌ام به‌هم‌ریخت. معلم در بعدهای دیگر کارمای بیماری‌ام را لایه به لایه بیرون ‌کشیدند و از ریشه برداشتند. چند روزی این درد را تحمل کردم. یک شب، مقدار زیادی خون لخته شده و سیاه دفع کردم. سپس به سخنرانی‌های فای معلم گوش دادم و پس از یک ساعت به خواب رفتم. روز بعد، توانستم از جایم بلند شوم. روز سوم، برخی از کارهای خانه را انجام دادم.

روز چهارم، به طبقات پایین رفتم و در حوالی مرکز خرید قدم زدم. هرگز یک چنین بهبودی را تجربه نکرده بودم! در سراسر بدنم احساس سبکی می‌کردم و رنگ رویم حاکی از سلامتی بود. به‌راحتی از پله‌ها بالا می‌رفتم، گاهی اوقات دو یا سه پله را یکی می‌کردم و می‌پریدم. دوباره، شاهد معجزه فالون دافا بودم.

درک فالون دافای واقعی

پس از آغاز تزکیه، کتاب جوآن فالون و تمامی سخنرانی‌های استاد لی در خارج از کشور را مطالعه کردم. فالون دافا را بیشتر درک کردم: فالون دافا به مردم می‌آموزد که با پیروی از ویژگی‌های جهان، حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری قلب‌شان را تزکیه کنند، در زمان بروز اختلافات به درون نگاه کنند، همیشه ابتدا دیگران را در نظر بگیرند، وقتی مورد توهین واقع می‌شوند تلافی نکنند، وقتی به آنها ناسزا می‌گویند جواب ندهند، مرتکب قتل نشوند، از درد نترسند، همۀ وابستگی‌ها را رها کنند، قلب‌شان را تزکیه کنند و مهربان باشند.

رژیم ح.ک.چ آزار و شکنجه فالون دافا را به‌طور خشونت‌آمیزی آغاز کرد و در تلویزیون و روزنامه‌ آن را مورد حمله قرار داد. بعد از شنیدن تبلیغات ح.ک.چ، فریب خوره بودم. ازاین‌رو مخالف بودم که همسرم فالون دافا را تمرین کند. اشتباه می‌کردم. در اینجا از همسرم و هم‌تمرین‌کنندگان صمیمانه عذرخواهی و همچنین تشکر می‌‌کنم: زیرا به‌طور پیوسته حقایق را به من گفتید و بر مشکلات و درد غلبه کردید، سرانجام توانستم در مسیر بزرگ تمرین فالون دافا قدم بگذارم.

مایلم مراتب قدردانی‌ام را به معلم ابراز کنم که اصول فا را به‌وضوح شرح دادند تا بتوانم قلبم را تزکیه کنم، مهربان باشم و برای پاک‌کردن قلبم پیوسته خودم را منضبط کنم. چند نفر از دوستان و بستگانم نیز تزکیه را شروع کردند و به جمع دوستان هم‌تمرین‌کننده من ملحق شدند.