(Minghui.org) گفتگو و تبادل نظر زیر در ترمینال یکی از فرودگاه‌های بزرگ امریکا رخ داد که هر روز چند پرواز آن فرودگاه را به مقصد چین ترک می‌کنند.

خانم ژونگ یکی از تمرین‌کنندگان فالون گونگ است که به‌طور داوطلبانه در مرکز خدمات‌ جهانی برای خروج از حزب کمونیست چین کار می‌کند. او اغلب به ترمینال فرودگاه می‌رود تا با افرادی که به چین برمی‌گردند، صحبت کند. کارهای وحشتناکی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) انجام داده است را به آنها یادآوری می‌کند و سعی دارد تا آنها را متقاعد به ترک حزب کند. 

یک روز خانم ژونگ مرد چینی شیک‌پوشی را می‌بیند که درحال هل‌دادن چرخ‌دستی در ترمینال است. خانم ژونگ به او نزدیک شد و پرسید که آیا پرواز خاصی را برای برگشت به چین گرفته است.

آن  مرد پاسخ داد، «بله»

خانم ژونگ گفت: «محل ورود و خروج کمی دورتر است. آیا در سفر کاری هستید یا مسافرتی؟»

مرد کمی نگران شد و پاسخ داد: «چرا می‌خواهید بدانید؟»

خانم ژونگ عذرخواهی کرد: «متأسفم، خیلی رک صحبت می‌کنم. من برای مدت زمانی طولانی در خارج از کشور بوده‌ام و به رک صحبت‌کردن عادت کرده‌ام. اگر احساس می‌کنید که به حریم خصوصی شما تجاوز کرده‌ام، سؤال نخواهم کرد.»

مرد کمی آرام شد: «اوه، بسیار خوب.»

خانم ژونگ از او پرسید: «آیا اولین باری است که از طریق این شرکت هواپیمایی بلیط پرواز تهیه می‌کنید؟»   

مرد دوباره کمی نگران به‌نظر می‌رسید و گفت: «آهای شما فرد کاملاً پرحرفی هستید.»

خانم ژونگ گفت: «ازآنجا‌که ما به‌طور اتفاقی با همدیگر ملاقات کرده‌ایم باید رابطه‌ای تقدیری داشته باشیم.»

مرد درحالی‌که با خشم به او نگاه می‌کرد، گفت: «من با شما رابطه‌ای تقدیری ندارم.»

خانم ژونگ گفت: «از آنجاکه شما با من بسیار غیردوستانه رفتار می‌کنید، چطور می‌توانیم رابطه‌ای تقدیری نداشته باشیم؟ اگر رابطه مثبتی نیست، حداقل می‌تواند رابطه‌ای منفی باشد، درست است؟

مرد برای لحظه‌ای آرام شد.

خانم ژونگ به او گفت: «در این شرکت هواپیمایی، به‌تازگی چیز مشکوکی درخصوص هزینه‌های بار وجود داشته است. یکی از دوستانم مقداری پول گم کرد. باید مراقب باشید.»

آن مرد گفت: «اوه آیا این حقیقت دارد؟»

خانم ژونگ گفت: «مسافرت به خارج از کشور آسان نیست. چرا کمی بیشتر اینجا نمی‌مانید؟ اینجا هوا خیلی تمیز است، خیلی متفاوت از هوا در سرزمین اصلی چین است.

آن مرد با عصبانیت پرخاش کرد: «شما چطور این‌قدر می‌دانید؟»

خانم ژونگ گفت: «من نیز چینی هستم، بنابراین، البته که می‌دانم آنجا چه می‌گذرد. این روزها مسائلی در رابطه با ایمنی پروازها، مسافرت با قطار و حتی در رابطه با اتومبیل‌ها در چین وجود دارد. بنابراین باید یک چیز را به ‌یاد داشته باشید: زمانی که در خطر هستید، فقط به‌آرامی بخوانید: 'فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری است' و همه خطرها رفع خواهند شد.»

آن مرد شگفت‌زده شد: «اوه، شما تمرین‌کننده فالون گونگ هستید.»

خانم ژونگ پاسخ داد: «بله، شهرت فالون گونگ در چین مورد بدگویی واقع شده است. آیا شما نیز از سوی تبلیغات دولتی فریب خورده‌اید؟ فالون گونگ در بیش از ۱۰۰ کشور اشاعه یافته است. خودتان بعد از آمدن به خارج شاهد آن بوده‌اید.»

آن مرد با اخم پاسخ داد: «هرجا که می‌روم با شما تمرین‌کنندگان فالون گونگ به‌طور اتفاقی روبه‌رو می‌شوم. بنابراین نیازی نیست اینجا کار کنید، آیا هر روز فقط این کار را انجام می‌دهید؟»

خانم ژونگ گفت: «اوه پس شما قبلاً تمرین‌کنندگان فالون گونگ را دیده‌اید. آیا قبلاً درباره روند ترک حزب کمونیست چیزی شنیده‌اید؟»

مرد با عصبانیت پرخاش کرد: «]در چین[ اغلب تماس‌هایی درباره آن دریافت می‌کنم. از بابت آن خیلی ناراحتم.»

خانم ژونگ آرام باقی ماند. لبخند زد و گفت: «آیا می‌دانید چرا با شما تماس می‌گیرند؟ آسمان آگاه است و این کار مطمئناً برای خودتان خوب است.»

آن مرد ادامه داد: «چطور برای خودم خوب است؟ همچنان حزب را ترک نخواهم کرد. من عضوی از حزب متولد شده‌ام و بعد از مرگ، شبحی از حزب خواهم شد.»

خانم ژونگ گفت: «بسیار خوب! اگر این واقعاً انتخاب شماست چیز بیشتری برای گفتن وجود ندارد. اما من فکر می‌کنم شما این مطالب را به‌خاطر این گفتید چون واقعاً حقیقت را نمی‌دانید و فریب خورده‌اید.»

آن مرد متکبرانه گفت: «آیا می‌دانید من چکاره‌ام؟»

خانم ژونگ پاسخ داد: «نه نمی‌دانم، اما هنوز باور دارم که ملاقات اتفاقی امروز من با شما تقدیری بوده است. صرف‌نظر ازآنکه چه کسی هستید، من با تمام ]مأموران دولت مرکزی[ در ژونگ‌نان‌های تماس گرفته‌ام. آیا می‌دانید آنچه که امروز به شما می‌گویم چقدر مهم است؟»

آن مرد گفت: «قصد دارید چه چیزی بگویید؟»

خانم ژونگ گفت: «آنچه که قصد دارم به شما بگویم این است که شیطان با مجازات کارمایی مواجه می‌شود. این قانون آسمان است. جامعه بین‌المللی نیز آگاه است که برداشت اعضا از بدن تمرین‌کنندگان زنده فالون گونگ برای کسب سود سرشار به دست حزب صورت می‌گیرد. بسیاری از مقامات سطح بالایی که در آزار و شکنجه فالون گونگ شرکت کردند، بازداشت شده‌اند. این اراده آسمان است. من مطمئنم که شما درباره سقوط بو شیلای شنیده‌اید. اگرچه حتی پرونده ژو یونگ‌کانگ علنی نشده است، چند صد نفر از حامیانش بازداشت شدند. حتی زنگ چینگ‌هنگ گناه‌کار شناخته شده است. آیا از آن اطلاع دارید؟ تنها در خارج از کشور است که می‌توانید اطلاعات دقیقی درباره آن دریافت کنید. حدس می‌زنم در چین چیزی درباره آن نشنیده‌اید؟»   

آن مأمور چینی برای اولین بار با لحنی آرام‌تر از قبل و عاری‌از تکبر سابقش پاسخ داد: «البته که همه این‌ها را حتی واضح‌تر از شما می‌دانم.»

خانم ژونگ گفت: «بسیار خوب. به‌نظر می‌رسد که ژو به‌دلیل دارائی‌های نامشروعش بازداشت شده است. درواقع بزرگ‌ترین جرمش برداشت اعضا از بدن تمرین‌کنندگان فالون گونگ است. حزب جرئت نمی‌کند آن را اعلام کند. آیا درباره برداشت اعضا چیزی شنیده‌اید؟ افراد بسیاری در خارج از کشور درباره آن می‌دانند. البته آنچه که افشا شده است فقط قله کوه یخی است.»

مرد درحالی‌که صدایش را پایین می‌آورد، پرسید: «آیا می‌دانید من چکاره‌ام؟ من در وزارت امنیت عمومی کار می‌کنم. چطور جرئت می‌کنید این چیزها را به من بگویید!»

خانم ژونگ گفت: «پس شما مأمور امنیت عمومی هستید؟ خوش‌شانسید که امروز با من ملاقات کردید. این واقعاً یک رابطه تقدیری خوشایند است.»

مرد پرسید: «آیا نمی‌ترسید که بازداشت‌تان کنم؟»

خانم ژونگ گفت: «ما در چین نیستیم! صبحت با شما درباره فالون گونگ مخالف قوانین اینجا نیست.»

مرد گفت: «خوب. منظورتان چیست که 'من خوش‌شانسم که امروز شما را ملاقات کرده‌ام؟'»

خانم ژونگ گفت: "خوب توضیح آن کمی زمان می‌برد. فقط صبور باشید و به من گوش دهید.

«فالون گونگ حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را به مردم می‌آموزد و در بیش از ۱۰۰ کشور تمرین می‌شود. میلیون‌ها نفر هم از لحاظ ذهنی و فیزیکی از آن بهره برده‌اند. بسیاری از مأموران دولتی عالی‌رتبه و اندیشمندان نیز آن را تمرین می‌کنند. آیا فکر می‌کنید که همه آنها نابینا هستند؟ 

«در طول آزار و شکنجه وحشیانه، در مواجهه با شکنجه، زندان و حتی از دست دادن زندگی، بسیاری از تمرین‌کنندگان از انکار باورشان خودداری کرده‌اند. آیا درباره علت آن فکر کرده‌اید؟

«آیا آزار و شکنجه باورهای معنوی و شکنجه افرادی که فقط می‌خواهند شهروندان خوبی باشند درست است؟ درباره آن بیندیشید: عواقب شرکت‌کردن در این آزار و شکنجه چیست؟ چه اتفاقی برای افرادی خواهد افتاد که درستکاری را مورد تهمت و افترا قرار می‌دهند و افراد باایمان را شکنجه می‌کنند؟

«شما در وزارت امنیت عمومی کار می‌کنید، بنابراین باید لی دونگ‌شنگ معاون وزیری که اخیراً بازداشت شد را بشناسید. آیا می‌دانید که او مسئول اداره ۶۱۰ بود که سازمانی ویژه برای آزار و شکنجه فالون گونگ است؟ فکر نمی‌کنید که سقوطش به ایفای نقشش در این آزار و شکنجه ارتباط دارد؟

«بسیاری از بازیگران اصلی این آزار و شکنجه مانند ژو یونگ‌کانگ و لی دونگ‌شانگ با مجازات مواجه شده‌اند. باور دارم که شما یکی از آنها نیستید. اما بسیاری از چینی‌ها، بویژه مقامات دولتی، به‌طور ناخواسته در این آزار و شکنجه درگیر شده‌اند و آن را ‌به پیش برده‌اند. پس این چیزکوچکی برای شما نیست.»

مرد آهی کشید: «چرا آن چیز کوچکی نیست؟ منظورتان چیست؟»

خانم ژونگ گفت: «چیز وحشتناک و غم‌انگیز این است که بسیاری از چینی‌ها به سپربلای حزب تبدیل شده‌اند. بسیاری از سیاست‌های آزار و شکنجه از جانب دولت مرکزی به‌صورت شفاهی منتقل شده است. هیچ دستور کتبی وجود ندارد، چراکه سیاست‌گذاران می‌دانستند که هر چیز نوشته شده، در آینده شاهدی بر جنایات‌شان خواهد شد.

«وقتی‌که زمان آوردن قاتلان به پیشگاه عدالت فرا رسد، کسانی که این سیاست‌ها را اجرا کرده‌اند تبدیل به سپربلای سیاست‌گذاران خواهند شد. از چنین نمونه‌هایی در تاریخ حزب کمونیست به‌ وفور یافت می‌شود. کسانی که بعد از انقلاب فرهنگی محکوم به مرگ شدند، همه مقامات سطح پایین‌تر بودند.

«علاوه‌برآن، حتی اگر دستوراتی از جانب مقامات دریافت کردید، نباید از وجدانتان سرپیچی کنید.

«بنابراین من نگران شدم زمانی که گفتید: 'من عضوی از حزب متولد شده‌ام. حتی بعد از مرگ شبحی از حزب خواهم شد. '»

آن مأمور رنگ‌پریده به‌نظر می‌رسید: «آیا واقعاً این‌قدر جدی است؟ می‌توانم حرفم را پس بگیرم؟ آیا اگر اکنون حزب را رها کنم، مؤثر خواهد بود؟»

خانم ژونگ پرسید: «دقیقاً چه کاری انجام می‌دهید؟ آیا کار شما با آزار و شکنجه فالون گونگ ارتباط دارد؟»

آن مأمور با نگرانی نگاه کرد: «بله، تاحدی ارتباط مستقیمی با آن دارد.»

خانم ژونگ از او جزئیاتش را پرسید.

مرد درحالی‌که عصبی شده بود، گفت: «من تاحدی درگیر آن هستم. شغلم گرفتن دستورات از مقامات و صحبت با کارکنان زیردستم درباره سیاست‌های برخورد با فالون گونگ است.»

خانم ژونگ به او گفت: «اگر این‌چنین است نمی‌توانید ترک حزب را به روشی که هرکس دیگری انجام می‌دهد، انجام دهید.»

مرد پرسید که منظورش چیست.

خانم ژونگ به او گفت: «شما باید اطلاعیه مبنی‌بر ترک حزب را با اسم واقعی‌تان منتشر کنید. این کار برای آینده شما مهم است.»

آن مأمور گفت نمی‌تواند. «اگر از اسم واقعی‌ام استفاده کنم، چطور می‌توانم شغلم را حفظ کنم؟ من هنوز نیاز دارم زندگی‌ام را بگذرانم.»

خانم ژونگ به او گفت که نگران نباشد چرا که اسمش در چین اسم رایجی است.

مرد از او پرسید: «آیا می‌توانم از نام مستعار استفاده کنم؟ من حزب را صادقانه ترک خواهم کرد.»

خانم ژونگ گفت: «افراد دیگر می‌توانند اما شما نمی‌توانید. افرادی که در این آزار و شکنجه شرکت نکرده‌اند می‌توانند از نام مستعار استفاده کنند اما شما نمی‌توانید.»

صدای مرد لرزید: «چرا نه؟»

آن خانم به او گفت: «استفاده از نام واقعی‌تان نشان‌دهنده صداقت و احساس پشیمانیتان است.

«من نیز شماره تلفن و آدرس وب‌سایت اتحادیه بین‌المللی برای تحقیق درباره آزار و شکنجه فالون گونگ را به شما می‌دهم به‌طوری که بتوانید درباره افرادی که در حال اجرای آزار و شکنجه هستند گزارش دهید و خودتان را از گرو جنایاتت آزاد کنید.

«همچنین باید با تمرین‌کنندگان فالون گونگ به‌خوبی رفتار کنید.

«تنها اگر بتوانید همه این کارها را انجام دهید آینده‌ای درانتظارتان خواهد بود. در غیر این‌صورت در خطر خواهید بود. زمانی که فجایع رخ دهند، همراه با حزب کمونیست مدفون خواهید شد.

«البته مجبور نیستید مرا باور کنید. اما من تمام این چیزها را به شما می‌گویم چون برای خودتان خوب است.»

مرد روی صندلی افتاد: «آیا واقعاً باید از اسم واقعی‌ام استفاده کنم؟»

خانم ژونگ گفت: «قطعا. شما اولین نفر نیستید.»

آن مرد پاسخ داد: «احساس عجیب و غریبی دارم. چطور امروز به‌طور اتفاقی با شما ملاقات کردم؟ چطور جرئت می‌کنید این‌قدر با من صحبت کنید؟ چرا این‌قدر طولانی به حرف‌هایتان گوش کردم؟ این باورنکردنی است.»

خانم ژونگ گفت: «این رابطه تقدیری بین ماست. من مطمئنم که قبلاً هرگز درباره همه این چیزها نشنیده‌اید.

«بگذار داستان دیگری برایتان بگویم. خانم مسنی در چین هست که فالون گونگ را تمرین می‌کند. او اغلب سعی می‌کرد یکی از پلیس‌های محلی را متقاعد به ترک حزب کند. آن پلیس از او پرسید که چرا نگران بازداشت شدنش نیست و چطور جرئت می‌کند این همه چیز به او بگوید.

«آن خانم مسن به او گفت: «استاد لی هنگجی، بنیان‌گذار فالون گونگ به من گفته است که ما خیلی سال‌ها قبل در آسمان باهم دوست بوده‌ایم. قبل از اینکه به دنیای بشری پایین بیاییم پیمانی باهم بستیم: هرکسی که اول حقیقت را فهمید باید به فرد دیگر بگوید. من همیشه به یاد شما و عهد و پیمان‌مان بودم.

«مرد پلیس با کلمات آن خانم مسن عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفت. او حزب را با نام واقعی‌اش ترک کرد.»

خانم ژونگ نزدیک بود به گریه بیفتد. به مرد مزبور گفت: «حدس می‌زنم که من نیز صرفاً مانند آن خانم مسن هستم و درخصوص آینده شما مسئولم.»

مرد عمیقاً متأثر شد و اشک می‌ریخت: «لطفاً به من کمک کنید تا با استفاده از نام واقعی حزب را ترک کنم. اهمیتی نمی‌دهم که رئیسم متوجه این موضوع شود.»

خانم ژونگ گفت: «مسلم است که شما نیز باید به‌خاطر داشته باشید که فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است. آنچه را گفتم برای رهایی‌ از جنایات‌تان انجام دهید. فقط با انجام این کارها می‌توانید آینده روشنی داشته باشید. آیا مشتاق انجام آن هستید؟ آیا قادر به انجام آن هستید؟»

آن مأمور با قطعیت سرش را تکان داد.