(Minghuil.org)

درود، استاد محترم!

درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

درست پیش‌از شروع تور هنرهای نمایشی شن‌یون، مقاله تبادل تجربه‌ای را با این عنوان، در وب‌سایت مینگهویی خواندم: «آیا تمرکزمان را بر ترویج شن یون، از دست داده‌ایم؟» عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتم و احساس کردم که خیلی از نکات ذکر شده در آن مقاله، به همه تمرین‌کنندگان مربوط می‌شود.

گمان می‌کردم تمرین‌کنندگان در مأموریت خود برای نجات مردم، سستی کرده‌اند و بی‌تفاوت شده‌اند. وقتی برای مدتی طولانی، هر روز کارهای یکسانی انجام می‌دهیم، رفته‌رفته دلیلی که به‌خاطرش اینجا آمدیم را فراموش می‌کنیم. آن دیگر شبیه چیزی که در ابتدا بود، نخواهد بود: «تزکیه کردن با قلبی که سابقاً داشتید.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۳ نیویورک بزرگ)

در آن مقاله مینگهویی خواندم: «تمرین‌کنندگانی که از همان ابتدا در کارها شرکت داشته‌اند، به‌تدریج خیلی خسته شده‌اند. هرسال، همین روند دوباره و دوباره تکرار می‌شود. آنها فقط می‌خواهند مراحل مشخصی را دنبال کنند. چیزی که کمبودش احساس می‌شود، همان بنیان و دلیل کارهای ما به‌عنوان تمرین‌کنندگان فالون دافا است، یعنی "نجات موجودات ذی‌شعور." درعوض، آن به "صرفاً انجام دادن کارها" یا در بعضی موارد صرفاً "انجام وظیفه" تبدیل شده است. بدین‌دلیل، برخی از تمرین‌کنندگان سست شده‌اند.»

درست است. اگر ما اجراگران شن یون، در تزکیه‌مان سست شویم، چگونه می‌توانیم در روند اصلاحِ فا، به استاد کمک کنیم؟ اگر مسئولیت‌هایمان را فراموش کرده‌ایم، آیا شایسته به‌عهده گرفتن چنین وظیفه مقدسی هستیم؟ به‌علاوه، استاد شخصاً ما را در این پروژه هدایت می‌کنند.

در ادامه این مقاله آمده بود: «برخی از تمرین‌کنندگان به‌خاطر دستاوردهایشان مغرور شده‌اند. آنها به دیگران، به دیده تحقیر نگاه می‌کنند و فراموش کرده‌اند که همه توانایی‌هایمان، توسط استاد به ما داده شده‌اند. این کار، ناسپاسی است. استاد شن یون را رهبری می‌کنند. همچنین طی این روند، استاد کارهای زیادی برای تمرین‌کنندگان انجام داده‌اند، ازجمله برای هنرمندان شن یون و تمرین‌کنندگانی که کار ترویج شن یون را انجام می‌دهند.»

این مسئله را بیان کردم، چون خودم نیز همیشه همین نگرش را داشتم. وقتی موفقیت کوچکی به‌دست می‌آوردم، تنها به خودم فکر می‌کردم، نه به استاد و آن را دستاوردی از توانایی‌های خودم می‌دانستم. برای مثال، وقتی در انجام کاری، مهارت خاصی به‌دست می‌آوردم، وابستگی‌ام به شوق‌واشتیاق زیاد پدیدار می‌شد. سپس با خودم فکر ‌کردم: «این درست نیست. این چه طرز فکری است؟ همه‌چیز توسط استاد به ما داده شده است!»

استاد بیان کردند:

«وقتی آنچه که انجام می‌دهید به مختصر موفقیتی دست می‌یابد، خیلی احساس رضایت می‌کنید. اما آیا شما [در حوزه‌ی خود] در حال ایفای نقش اول هستید؟ شما حتی نتوانسته‌اید نقشی کمکی را ایفا کنید، و برخی نقش یک دلقک را ایفا می‌کنند! آیا این چیزی است که مریدان دافا باید انجام دهند؟ آیا این چیزی است که استاد از شما خواسته است انجام دهید؟» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۳ نیویورک بزرگ)

چرا به این موضوع آگاه نشده بودم؟ چه چیزی بود که آنقدر درباره‌اش هیجان‌زده بودم؟ آیا دلیل هیجان‌زدگی‌ام این بود که مهارت‌هایم رشد کرده بودند و می‌توانستم به‌وسیله آنها به استاد در اصلاح فا کمک کنم، یا به‌این دلیل بود که می‌توانستم با مهارت‌هایم خودنمایی کنم؟ احساس می‌کردم که در عمق وجودم، وابستگی به خودنمایی را پنهان کرده‌ام. درواقع، گاهی شناسایی این وابستگی‌ها بسیار دشوار است. باید این وابستگی‌ها را رها کنیم. درغیراین‌صورت، یک وابستگی بشری می‌تواند مانعی باشد برای استاد در اصلاح فا.

استاد بیان کردند:

«نه آسمان نه زمین، هیچ‌یک نمی‌توانند
 راه اصلاح فای مرا مسدود کنند
اما قلب بشری مریدان می‌تواند»
("مشکلات" در هنگ یین ۳)

یک روز، رؤیایی دیدم. قبل از شروع تور، کنفرانس فای کوچکی برگزار شد. من روی پله‌ها نشسته بودم. سپس استاد قبل ‌از ترک آنجا، به من کمک کردند تا بعضی از حرکات رقصم را اصلاح کنم و به من آموزش دادند که چگونه از بازویم استفاده کنم. استاد پایین پله‌ها بودند، درحالی‌که من بالای پله‌ها ایستاده بودم. از‌آنجایی‌که هنوز آن حرکت را درست انجام نمی‌دادم، استاد چیزی شبیه به این گفتند: «پایین بیا تا به تو آموزش بدهم.»

پس ‌از آن از خودم پرسیدم: چرا استاد در پایین هستند، درحالی‌که من بالا ایستاده‌ام؟ آیا خودم را بیش‌ازحد بالا درنظر گرفته بودم و فا را به‌عنوان بالاترین اولویت درنظر نداشتم؟ آیا خودم را بیش‌ازحد مهم می‌پنداشتم و درنتیجه فراموش کرده بودم که تزکیه در مقام اول و مقدم بر سایر چیزها است؟ زیرا تنها با تزکیه کردن خوب خودمان، می‌توانیم چیزهایی را که استاد از ما خواسته‌اند، به‌خوبی انجام دهیم.

استاد بیان کردند:

«در مورد شما، مریدان دافا، هرچه به انتها نزدیک‌‌‏تر می‌‌‏شود بهتر باید مسیرتان را بپیمایید، و از وقت برای تزکیه‌‌‏ی خوبِ خودتان استفاده کنید. بعد از انجام انبوهی از کارها، ممکن است، اگر نظری به آنها بیندازید، دریابید که تمامش با یک ذهنیت بشری انجام شده است. وقتی این یک انسان است که در حال انجام کارهای بشری است، و امور [و چیزها] با افکار درست در حال انجام شدن نیستند، هیچ تقوای عظیم مرید دافایی در آن چیزها نخواهد بود. به بیان دیگر، به‌‌‏طوری که خدایان می‌‌‏بینند، این فقط به بازی گذراندن وقت است—نه تقوای عظیم یا تزکیه—هرچند هم که آن کار را انجام دادید. پس آیا نمی‌‌‏گویید که آن کار بیهوده انجام شد؟» (مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند- آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای منطقه‌‌‏ی شهری واشنگتن دی‌‌‏سی ۲۰۱۱)

آخرین کلماتی که استاد در رؤیایم بیان کردند، این بود: «پایین بیا تا به تو آموزش بدهم.» استاد خیلی واضح مشکلم را به من تذکر دادند. وقتی بیدار شدم، خیلی احساس شرمساری می‌کردم.

استاد بیان کردند:

«خواه اینها توانایی‌های فوق‌طبیعی شما باشند یا باز شدن گونگ یا هرچیز دیگر، از طریق تزکیه در دافا است که به آنها نائل شده‌اید. اگر دافا را در مقام دوم بگذارید و نیروهای فوق‌طبیعی‌تان را در مقام اول، یا اینکه به‌عنوان شخصی روشن‌بین‌شده، فکر کنید که هرچه را از این طریق یا طرق دیگر می‌فهمید صحیح است، یا حتی فکر کنید که آنقدر بزرگ هستید که فراسوی دافا رفته‌اید، می‌توانم بگویم که از همین حالا شروع به سقوط کرده‌اید و شما در خطر هستید و بدتر و بدتر می‌شوید.» (جوآن فالون)

آگاه شدم که باید تزکیه در بالاترین اولویت باشد و تمام چیزهای دیگر در اولویت‌های بعدی قرار ‌گیرند. باید فا را بالاترین اولویت قرار دهم.

به‌وضوح به‌یاد دارم که  استاد در رؤیایم، دو حرکت رقص مشخص را برایم اصلاح کردند. وقتی تجربیاتم را با هم‌تمرین‌کننده‌ دیگری به اشتراک می‌گذاشتم، متوجه شدم این دو حرکت، آغاز و پایان یک قطعه مشخص رقص هستند. هردوی ما به این مسئله آگاه شدیم که معنایش این بود: شخص باید آنچه را که شروع کرده، به پایان برساند. اگر می‌خواهیم در چنین وظیفه مقدسی شرکت کنیم، باید آن را به‌خوبی انجام دهیم و مطلقاً نمی‌توانیم وقتمان را تلف کنیم.

قبل از شروع تور، در آخرین تمرین، هنگامی‌که درحال ترک صحنه بودم، پایم آسیب دید. استاد بیان کردند: «حتی یک اتفاق هم تصادفی نیست.» (سخنرانی در اولین کنفرانس آمریکای شمالی)

فهمیدم این اتفاق قطعاً مداخله است. نگذاشتم این موضوع قلبم را تکان دهد. از سویی دیگر می‌دانستم این مداخله روی داده، زیرا در درکم از فا شکافی دارم.

درواقع، مدت‌ها قبل متوجه شده بودم که سستی می‌کنم و هنگام فرستادن افکار درست نمی‌توانم تمرکز کنم. خیلی مواقع در هنگام فرستادن افکار درست، تمرکز نداشتم. هرازچندگاهی ناگهان افکار مزاحم ظاهر می‌شدند. با خودم در کشمکش بودم، زیرا متوجه نبودم که اگر در فرستادن افکار درست خوب عمل نکنم، چه خطری را به دنبال دارد. چرا نمی‌توانستم تمرکز کنم؟ فکر می‌کنم به‌این دلیل بود که حقیقتاً به آن اهمیت نمی‌دادم.

چون در کوهستان اقامت داشتم، فکر می‌کردم محافظت بسیار بیشتری از من می‌شود. اما وقتی در تور بودیم، می‌توانستیم مورد مداخله قرار بگیریم و فرستادن افکار درست، بسیار حیاتی بود. وقتی از تور بازگشتیم، در فرستادن افکار درست مقداری سست شدم. استاد از ما خواسته‌اند تا سه‌ کار را به‌خوبی انجام دهیم. آیا این کار را کرده بودم؟ خیر، زیرا بعضی مواقع که فا را مطالعه می‌کردم، حواسم پرت می‌شد. نه‌تنها سطحم را ارتقاء نداده بودم، بلکه تنزل نیز کرده بودم. فکر می‌کنم دلیلش این بود که هنوز درک نکرده بودم تزکیه چقدر جدی است.

استاد بیان کردند:

«این طور می‌گویم: مریدان دافا لازم است سه کار را در مسیرشان به‌سوی کمال به‌خوبی انجام دهند، درست است؟ و فرستادن افکار درست یکی از آن کارهاست. اگر اینقدر مهم است، چرا نمی‌توانید آن را به‌خوبی انجام دهید؟! چرا فکر می‌کنید که آن چیز ساده‌ای است و آن را جدی نمی‌گیرید؟ شما می‌دانید که چقدر مهم است. گذشته از این، اگر یکی از کارها را به‌خوبی انجام ندهید، آن‌وقت‌ چه؟» (آموزش فا در شهر لس‌آنجلس)

«بسیاری از افراد وقتی افکار درست می‌فرستند صرفاً از روی عادت و رفع تکلیف انجام می‌دهند. اگر آن چیزها را در بدن‌تان پاک نکنید، تزکیۀ شما تحت تأثیر قرار می‌گیرد. اما آن چیزها با یک فکر می‌تواند ازبین برده شود. وقتی افکار درست شما به‌اندازه کافی قوی نباشد، وقتی افکار درست شما نتواند بیرون بیاید، مؤثر نخواهند بود.» (آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای سان  فرانسیسکو ۲۰۱۴)

این بار، واقعاً به این مسئله آگاه شدم. چرا برای بهتر انجام دادن کارها، زودتر تلاش نکرده بودم؟ چرا فقط بعد از اینکه چنین چیزی اتفاق افتاد به آن روشن شدم؟ بسیار ناراحت و پشیمان بودم. اما به‌آن اجازه مزاحمت ندادم. آن را به رسمیت نشناختم، زیرا نظم و ترتیب نیروهای کهن بود.

به‌خاطر وجود شکاف‌ها در تزکیه‌ام بود که توسط نیروهای کهن، مورد مداخله قرار گرفتم. اما آنها اجازه ندارند با ما مداخله کنند، زیرا ما درحال کمک به استاد هستیم تا مردم را نجات دهیم. نیروهای کهن شایستگی مداخله با ما را ندارند. بااین‌وجود، هنوز هم باید به درون نگاه کنم و از استاد تقاضای کمک کنم.

همان‌طور که هنگ یین استاد را ازبر می‌خواندم، در تمام طول نمایش، افکار درست می‌فرستادم تا بتوانم اجرا را به پایان برسانم. تزکیه موضوعی جدی است و به‌هیچ‌وجه نمی‌توانم حفاظ خود را پایین بیاورم. وابستگی‌ام به راحت‌طلبی، باعث شده بود، بیش‌ازحد سست و تنبل بشوم و کوشا نباشم. اگر زمان زیادی را در همین وضعیت می‌ماندم، خطرناک می‌بود! نمی‌توانیم به وابستگی راحت‌طلبی اجازه دهیم تا با ما مداخله کند و ذهنیت تزکیه‌مان را باید با همان قلبی که در ابتدا داشتیم، حفظ کنیم.

نباید اجازه دهیم تا چیزهایی که در تزکیه به‌خوبی انجام نمی‌دهیم، با تلاش‌هایمان برای نجات موجودات ذی‌شعور مداخله کنند. البته استاد، اجازه چنین اتفاقی را نمی‌دهند، زیرا مراقب همه‌ چیز هستند. تنها اگر خودمان را به‌خوبی تزکیه کنیم و سه‌ کاری که استاد از ما خواسته‌اند را به‌خوبی انجام دهیم، شایسته انجام این وظیفه مقدس هستیم؛ وظیفه‌ای که مقدس و به‌طور غیرقابل مقایسه‌ای عظیم است.

آن ‌شب، تصمیم گرفتم مدیتیشن کنم. فقط سه روز تا اولین اجرا مانده بود. نمی‌توانستم اجازه دهم که پای مسدومم، با اجرایی که برای نجات مردم بود مداخله کند. به‌مدت یک ساعت مدیتیشن کردم و تمام مداخله‌ها را نفی کردم و بارها و بارها در ذهنم گفتم: «وقتی تحمل کردن آن سخت است، می‌توانی آن ‌را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، می‌توانی آن‌ را انجام دهی.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

روز بعد، پایم ورم کرده بود، بدین معنا که کارما درحال خارج شدن بود. درطول کلاس، تمام تلاشم را کردم تا آن ‌را تحمل کنم و برای انجام هر حرکت، تمام سعی‌ خود را می‌کردم. هنگام شب، ورم ازبین رفت. روز سوم، پایم کاملاً خوب شده بود، گویا اصلاً آسیب ندیده بود. این حقیقتاً قدرت دافا است. می‌دانستم که استاد کمکم کردند تا آن ‌را تحمل کنم. درآن لحظه، با هیچ کلمه‌ای نمی‌توانستم احساسم را بیان کنم. در این کنفرانس، می‌خواهم دوباره از استاد تشکر کنم!

همچنین درطول تور، با چیزهای مختلف زیادی مواجه شدم که وابستگی‌هایم را محک می‌زدند، اما در پایان، برای غلبه بر آنها، از افکار درست استفاده کردم. تا زمانی ‌که خودمان را به‌موقع مثل یک تزکیه‌کننده ببینیم، قطعاً می‌توانیم بر آن مشکلات غلبه کنیم.

برای مثال، کمرم شروع به دردگرفتن کرد، ولی توجه زیادی به آن نکردم. سپس وقتی تمرین می‌کردم، درد بیشتر و سرانجام غیرقابل تحمل شد. درابتدا، وقتی به‌حالت پل به عقب خم می‌شدم، درد می‌گرفت. بعداً، نمی‌توانستم حرکات را به‌طور کامل در کلاس انجام دهم. حتی مقدار کمی خم شدن به جلو، باعث درد غیرقابل تحملی می‌شد. تصمیم گرفتم افکار درست بفرستم و تمام چیزهایی را که نیروهای کهن به من تحمیل می‌کردند و من تحملشان می‌کردم، نفی کنم. همچنین از استاد تقاضا کردم تا روابط کارمایی‌ام را با راه‌حل‌های نیک‌خواهانه، حل‌وفصل کنند. اما دردم بهتر نشد.

واقعاً گیج شده بودم و نمی‌دانستم چه ‌کار کنم. احساس می‌کردم هیچ‌ کاری از دستم ساخته نیست. در کلاس نمی‌توانستم به‌خوبی تمرین کنم و خودم به تنهایی هم خیلی کم قادر به تمرین کردن بودم. اما همچنین درک کردم که وابستگی‌های بسیاری دارم. برای نمونه، هنگامی‌که زمان تمرین شخصی‌مان بود، هم‌کلاسی‌های زیادی را می‌دیدم که تمرین چرخیدن را انجام می‌دادند، درحالی‌که باید یک پایشان را بالای سر نگه می‌داشتند. به آنها رشک می‌بردم و به این فکر می‌کردم که چه‌ وقت کمرم خوب می‌شود تا من هم بتوانم تمرین کنم. اما این وابستگی به درطلب بودن بود. احساس می‌کردم زمان بسیار کند می‌گذرد. احساس منفعل بودن می‌کردم، انگار به دام افتاده بودام و نمی‌توانستم خودم را از آن خارج کنم.

تا دقیقاً پیش از شروع اجرا، کمرم همچنان درد می‌کرد. تمام تلاشم را می‌کردم تا آن را نپذیرم و احساس درد نکنم. بعد از خواندن "لون‌یو"، ناگهان صدایی در سرم شنیدم. معنای کلی پیام این بود: «آن به‌خودی‌خود چیز مهمی نبود، اما من آن ‌را به چیز دشواری تبدیل کردم.» ناگهان خشکم زد. بله، این به‌آن دردناکی که تصور یا احساس می‌کردم نبود. آیا این، موضوعی از "تبدیل برطبق افکار" (سخنرانی ششم، جوآن فالون) نبود؟ باید وضعیت ذهنی‌ام را عوض می کردم. وقتی این مسئله را درک کردم، کمرم بلافاصله خیلی بهتر شد.

همزمان، شروع به انجام بیشتر تمرین‌های دافا کردم، هر روز از فرصت استفاده می‌کردم تا بیشتر تمرین کنم. وضعیت ذهنی‌ام درست‌تر و درست‌تر می‌شد. استاد، از اینکه با اشاره‌تان‌ مرا آگاه کردید، سپاسگزارم. واقعاً مثل این بود که استاد، مرا به بالا می‌کشند و به جلو هل می‌دهند. پس‌ازآن، هنوز کمرم درد داشت، اما می‌توانستم از افکار درستم برای مبارزه با آن استفاده کنم.

یک روز، هم‌تمرین‌کننده‌ای از من پرسید: «آیا کمرت هنوز درد می‌کند؟» ازآنجایی‌که کمرم خیلی بهتر شده بود، مطمئن نبودم که باید چه جوابی بدهم. اما درنهایت گفتم بله. درحقیقت با گفتن بله، متحمل مشکلات بسیاری شدم، چراکه آزار و شکنجه خودم توسط نیروهای کهن را تصدیق کرده بودم. آن‌روز قبل از اجرا، هنگام تمرین، کمرم درد زیادی داشت. می‌دانستم که آن فکر بود که می‌توانست منجر به نتایج متفاوتی شود. آن چند روز، برایم واقعاً مانند آزمون مرگ و زندگی بود و سطح باورم به استاد و فا را مشخص می‌کرد. درآن زمان، اگر به‌طور کامل به استاد باور داشتم و آزار و شکنجه نیروهای کهن را کاملاً نفی می‌کردم، این اتفاق نمی‌افتاد.

استاد بیان کردند:

«ولی امور در این دنیا وهمی و گمراه‌کننده هستند، و روشی که فرد تزکیه می‌کند می‌گذارد که دقیقاً در میان ایمان و تردید تزکیه کنید.» (آموزش فای بیستمین سالروز)

احساس می‌کردم که در تزکیه، چیزی به‌عنوان تصادف وجود ندارد. چه آن مربوط به کارما باشد یا چیز دیگر، می‌بایست درمورد هر اتفاقی که رخ می‌دهد، به‌عنوان چیزی خوب فکر کنم، به‌عنوان فرصتی برای رشد خودم و تزکیه شین‌شینگم. آنگاه، آزمون را با موفقیت خواهم گذراند. تا زمانی‌که به استاد باور داشته باشم و سطحم را از طریق فا ارتقاء دهم، با حمایت و موهبت ازجانب استاد، نه تنها مداخله بی‌اثر خواهد شد، بلکه درعوض، فرصتی است تا افکار درستم حتی قوی‌تر شوند.

استاد بیان کردند:

«تا وقتی شین‌شینگ خود را رشد دهید، قادر خواهید بود بر آنها غلبه کنید. مگر اینکه نخواهید بر آنها غلبه کنید. اگر بخواهید بر آنها غلبه کنید، می‌توانید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

تا زمانی‌که به‌یاد داشته باشم خود را با استاندارد یک تزکیه‌کننده بسنجم، می‌توانم بر آن غلبه کنم. با نظم و ترتیب‌های استاد، بعداز دو اجرا، دو روز استراحت داشتیم. آن دو روز، به‌غیر از بیرون رفتن با تمام گروه، فقط فا را مطالعه کردم، به سخنرانی‌های استاد گوش دادم، تمرین‌ها را انجام دادم و افکار درست فرستادم. پس‌از مطالعه فا و جستجوی درونم برای یافتن کوتاهی‌های بسیار، به‌تدریج کمرم بهتر شد. متوجه شدم در لحظات بحرانی، هر فکری که به ذهنتان می‌آید نیز بسیار مهم و حیاتی است.

اما در چالش‌برانگیزترین لحظات، تا وقتی که به استاد فکر کنیم، مطمئناً می‌توانیم بر آن موانع غلبه کنیم! استاد، به‌خاطر اینکه این فرصت را به من دادید، همچنین برای اینکه اجازه دادید تا از طریق شن یون به شما در اصلاح فا کمک کنم، سپاسگزارم! استاد کارهای خیلی زیادی برایمان انجام داده‌اند. تنها زمانی می‌توانم شایسته نجات نیک‌خواهانه استاد باشم که خوب تزکیه کنم و تمام کارهایی را که باید انجام دهم، به انجام برسانم!

مطالب بالا، درک شخصی من است. اگر هرچیز نامناسبی وجود دارد، لطفاً به آن اشاره کنید.

سپاسگزارم استاد!

از همگی متشکرم!

(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای نیویورک، ۲۰۱۵)