(Minghui.org) من تمرین فالون گونگ را پنج سال پیش شروع کردم. یک سال پس از آغاز تمرین فالون گونگ، بسیاری از تمرین‌کنندگان فالون گونگ که با مکان محلی تهیه مطالب همکاری داشتند، بازداشت شدند، ازجمله تمرین‌کننده‌ای که فالون گونگ را به من معرفی کرده بود.

پس از این رویداد اولین فکری که به ذهنم رسید، این بود که به دیدار خانواده‌اش بروم. پدرش به‌مدت سه شب نخوابیده و موهایش سفید شده بود. دور دهانش تاول زده و چشمانش قرمز و متورم شده بود. مادرش به دلیل فشار خون بالا بستری بود. باوجود مصرف مقدار زیادی دارو، فشار خونش همچنان بالا بود.

اگرچه می‌خواستم تلاش کنم تا آن هم‌تمرین‌کننده‌ آزاد شود، اما خیلی مطمئن نبودم که باید چه کار کنم، زیرا فقط یک سال بود که فالون گونگ را تمرین می‌کردم. اگر بازداشت می‌شدم، چه می‌شد و چه بلایی سر خانواده‌ام می‌آمد؟

مصمم برای آزاد کردن هم‌تمرین‌کنندگان

استاد بیان کردند:

«در چشم خدایان همین نیز در مورد نظم و ترتیب‌‏های نیروهای کهن صدق می‌‏کند. اگر با یک دست انسان بودن را نگه دارید و رها نکنید، و با دست دیگر بودا بودن را نگه دارید و رها نکنید، دقیقاً کدام یک را می‌‏خواهید؟» («آموزش و تشریح فا در کنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک»)

متوجه شدم که هنوز هم به احساسات بشری وابسته و در طلب یک زندگی راحت هستم.

به‌محض اینکه وابستگی‌هایم را پیدا کردم، مصمم شدم این عقاید و تصورات را رها کرده و با هم‌تمرین‌کنندگان همکاری کنم. برای اینکه وسایل مورد نیاز روزمره هم‌تمرین‌کنندگان بازداشت شده را برایشان ببرم، به بازداشتگاه رفتم. اعضای خانواده‌شان را ملاقات کردم، تشویق‌شان کردم برای درخواست آزادی عزیزانشان به بازداشتگاه بروند، وکیل پیدا کنند و غیره.

این اولین باری بود که وکلای مدافع در دادگاه محلی ما، از تمرین‌کنندگان دفاع می‌کردند. موجی از شوک سراسر سیستم دادگاه محلی و تمام افرادی که با این پرونده مرتبط بودند را فراگرفته بود.

قبل از تاریخ محاکمه، تمرین‌کنندگان اطلاعاتی را منتشر کرده و به‌مدت سه شب متمادی، حقایق آزار و شکنجه را در سطح شهر افشا ‌کردند. هراسی به دل راه نمی‌دادم و فقط می‌خواستم افراد بیشتری درباره حقایق آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان بشنوند و ماهیت واقعی حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) را ببینند. نتایج به‌دست آمده بسیار خوب بود.

افکار درست منجر به احقاق حق می‌شود

وقتی یکی از هم‌تمرین‌کنندگان به اردوگاه کار اجباری منتقل شد، فکر کردم با او ملاقات کرده و افکار درستش را تقویت کنم. اما ناگهان ترسیدم که مبادا ح.ک.چ مرا به جرم ارتباط با آن هم‌تمرین‌کننده، مجرم بشناسد.

اولین درخواست‌‌هایم برای ملاقات با او، ازسوی مسئولین اردوگاه رد شدند. متوجه شدم که هنوز هم می‌ترسم و از نگهبانان اردوگاه کار رنجش به دل دارم. تعالیم فالون گونگ را بیشتر مطالعه کردم، افکار درست فرستادم و برای نیرو بخشیدن به خودم سخنان استاد را تکرار می‌کردم.

استاد بیان کردند:

«هنگامی‌که مریدان دافا افکار درست نیرومندی دارند و ترسی ندارند، می‌توانند از افکار درست استفاده کنند تا اوضاع را علیه بدکاران معکوس کنند.» («اعمال شیطان را با افکار درست متوقف کنید»)

با محافظت و حمایت استاد، درنهایت توانستم این هم‌تمرین‌کننده را ملاقات کنم، اما دلیل اصلی اینکه مسئولین اردوگاه اجازه ملاقات را داده بودند، این بود که می‌خواستند من آن تمرین‌کننده را به انکار فالون گونگ ترغیب کنم. اما ما هر دو آن نظم و ترتیب نیروهای کهن را به‌شدت نفی کردیم و هر روزی که مخصوص ملاقات بود، من به دیدارش می‌رفتم.

معمولاً زودتر از وقت ملاقات، به اردوگاه می‌رسیدم و افکار درست می‌فرستادم. نقش فاشن استاد و بسیاری از موجودات الهی صالح را می‌دیدم که از هم‌تمرین‌کنندگان در اردوگاه محافظت می‌کردند.

متوجه شدم که انرژی صالح تمرین‌کنندگانی که «تبدیل» می‌شدند، درحال تقلیل بود و شیطان می‌خواست آنها را نابود کند. بنابراین با هم‌تمرین‌کنندگان داخل و خارج بازداشتگاه هماهنگ کردم تا برای از بین بردن شیطان و کنترلش بر بازداشتگاه، افکار درست بفرستیم.

پس از اینکه این هم‌تمرین‌کننده آزاد شد، گفت که ملاقات‌هایم تأثیر زیادی بر او داشت. افکار و اعمال درستم و اینکه وابستگی به مرگ و زندگی را رها کرده بودم، تا حد زیادی باعث تشویق و دلگرمی او شده بود. او حاضر به «تبدیل» نشد و پیوسته در برابر آزار و شکنجه ایستادگی کرد. طی آن دوره زمانی، میزان تبدیل تمرین‌کنندگان در پایین‌ترین حد بود. بعضی از نگهبانان حتی شغلشان را عوض کرده و دیگر در آزار و شکنجه شرکت نکردند.

کار گروهی در مقابله با آزار و شکنجه

یکی از آشنایانم که در اداره پلیس کار می‌کند، اطلاع داد که قرار است تمرین‌کنندگان در مقیاس وسیعی بازداشت شوند. او گفت برخی از افرادی که قرار است بازداشت شوند، ازقبل تحت نظر بوده‌اند. یک مرکز شستشوی مغزی هم درحال تأسیس بود.

تمرین‌کنندگان با یکدیگر ملاقات کردند، درون را جستجو کردند و برای مدت‌های طولانی افکار درست فرستادند. در پایان،  بازداشتی در مقیاس بزرگ رخ نداد.

بعد از آن، در این خصوص با یکدیگر بحث و تبادل‌نظر کردیم که چگونه نقشه‌ها و برنامه‌های آزار و شکنجه در آینده را متوقف کنیم. یک گروه تشکیل دادیم، اطمینان حاصل کردیم که کارکنان اداره ۶۱۰ و پلیس از حقایق آزار و شکنجه آگاه شوند و موارد آزار و شکنجه را در وب‌سایت مینگهویی فاش کردیم. آن‌ را پروژه‌‌ای ادامه‌دار کرده و برای سال‌ها همچنان در این پروژه فعالیت کردیم.

تمرین‌کننده‌ای که در اردوگاه ملاقاتش کرده بودم، به من گفت که مسئولین درباره سابقه‌ام شروع به تحقیق کرده‌اند و پرس‌وجوهایی درباره من می‌‌کنند. پیشنهاد کرد که مخفی شوم و از ملاقات با گروه خودداری کنم. او نگران ایمنی من بود.

از خودم پرسیدم که آیا هنوز می‌ترسم و جوابم منفی بود. تصمیم گرفتم حقایق آزار و شکنجه را برای اعضای خانواده‌ام روشن کنم و آنها از صمیم قلب از من حمایت کردند. تصمیم گرفتم به گروه مقابله با آزار و شکنجه بپیوندم. هنگامی که تصمیمم را گرفتم، تصویری بر من آشکار شد مبنی بر اینکه هر آنچه انجام داده‌ام، در واقع قسمتی از پیمانی است که سال‌های طولانی قبل بسته بودم.

گروه‌مان سال‌های زیادی است که فعالیت می‌کند و با نیروبخشی و تقویت ازجانب استاد، شکنجه‌گران محلی را شوکه کرده است. برخی از این افراد تغییر کردند و دیگر در آزار و شکنجه شرکت نمی‌کنند. تمرین‌کنندگان بسیاری نیز ترس و سایر عقاید و تصورات بشری را ازبین برده‌اند و در تلاشمان برای متوقف کردن آزار و شکنجه، کمک‌های بسیار زیادی کرده‌اند.

http://en.minghui.org/html/articles/2015/12/1/153898.html