(Minghui.org) من ۴۹ ساله هستم و ۱۸ سال پیش شروع به تمرین فالون دافا کردم. من با یک مشکل قلبی مادرزادی متولد شدم که نقص مادرزادی محسوب می‌شود و بر جریان طبیعی خون که از قلب می‌گذرد، تأثیر می‌گذارد. پیش ‌از شروع فالون دافا، گاهی چهره‌ام به رنگ تیره سبز- آبی تغییر می‌کرد. دائماً خسته می‌شدم و حتی بعد از پیاده‌روی کوتاهی مجبور بودم استراحت کنم. همواره در معرض ابتلا به سرماخوردگی‌های شدید فصلی بودم.

پزشکم می‌گفت اگر در زمان مشخصی تحت عمل جراحی قرار نگیرم، بیش ‌از ۱۲ سال عمر نخواهم کرد. اما خانواده فقیری داشتم که نمی‌توانستند مخارج چنین عمل جراحی‌ای را تأمین کنند. بنابراین ممکن بود هر لحظه زندگی‌ام به پایان برسد.

بااینکه خانواده‌ام مرا مانند جواهری باارزش گرامی می‌داشتند، اغلب اوقات بسیار افسرده بودم. وقتی می‌دیدم همکلاسی‌هایم بزرگ می‌شوند، ازدواج می‌کنند و تشکیل خانواده می‌دهند، درحالی‌که من همچنان احتیاج به مراقبتِ پدر و مادرم دارم، افسردگی‌ام حتی بیشتر می‌شد.

خانواده‌ام شاهد بهبود سلامتی‌ام بودند

خوشبختانه، در ژانویه سال ۱۹۹۷ با فالون دافا آشنا شدم و مدت زیادی طول نکشید که به سلامت کامل جسمی دست یافتم. بعد از آن قادر بودم از مادرم مراقبت کنم و کارهای خانه را انجام دهم.

وقتی خانواده‌ام چنین بهبود عظیمی در سلامتی‌ام را دیدند، متقاعد شدند که فالون دافا زندگی‌ام را نجات داده و به تمام خانواده‌ام برکت بخشیده است.

در سال ۱۹۹۹، حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) شروع به آزار و شکنجه فالون دافا کرد، بنابراین به‌منظور روشنگری حقیقت برای مردم، به هم‌تمرین‌کنندگانم ملحق شدم و درباره بهبود سلامتی‌ام با آنها صحبت می‌کردم. ح.ک.چ از رسانه‌های بزرگ خود استفاده کرد تا فالون دافا را بدنام کند، به‌همین‌خاطر می‌خواستیم مردم، حقایق را درباره این تمرین تزکیه زیبا و صلح‌آمیز بدانند.

نفی کردن نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن

در سپتامبر ۲۰۰۹، به‌تدریج در دست و پایم احساس ضعف کردم، لب‌هایم بنفش شد و صورتم ورم کرد. گرچه هرکاری که یک تمرین‌کننده دافا باید انجام دهد را انجام می‌دادم، ازجمله مطالعه فا با پشتکار، فرستادن افکار درست و صحبت با مردم درباره دافا و آزار و شکنجه، اما وضعیتم بدتر می‌شد. نمی‌دانستم در تزکیه‌ام، کجا اشتباه کرده‌ام.

بعضی افکارم را با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک گذاشتم و با هم افکار درست فرستادیم. سپس ناگهان قوی‌تر شدم و با شور و حرارت بیشتری به استاد و فا باور آوردم. متوجه شدم که باید تمام نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن را نفی کنم و فقط در راهی که استاد نظم و ترتیب داده‌اند، قدم بگذارم.

از هر فرصتی برای فرستادن افکار درست استفاده می‌کردم تا اهریمن را نابود کنم. یک بار در رؤیایی، شنیدم کسی می‌گوید: «اگر او را تا سرحد مرگ شکنجه کنی، چه بر سر تمام موجودات ذی‌شعورِ جهانش خواهد آمد؟»

وقتی بیدار شدم، سعی کردم بفهمم مفهوم رؤیایم چه بوده است. هفته‌نامه مینگهویی را از کنار میزم برداشتم. همین‌طور که آن ورق می‌زدم، مقاله‌ای با این عنوان را دیدم: «درحالی‌که عقاید و تصورات بشری را پاک می‌کنید، افکار الهی را حفظ کنید.»

پس ‌از خواندن این مقاله، متوجه دلیل پشت رنج و محنتم شدم. در سال ۲۰۰۸، برای یک مأمور پلیس توضیح داده بودم که فالون دافا را برای شفای بیماری‌هایم انجام دادم. این یک اظهارنظر اشتباه بود. اما نیروهای کهن از این شکاف استفاده می‌کردند تا مرا تحت آزار و شکنجه قرار دهند.

وقتی متوجه این موضوع شدم، پاهایم با تاول‌های قرمز پوشیده شد. آن را به‌عنوان علامتی برای پاکسازی بیشتر بدنم و برداشتن کارما از بدنم درنظر گرفتم. وضعیت سلامتی‌ام بهتر و بهتر شد و سرانجام کاملاً بهبود یافتم. آن تنها نیم ماه طول کشید.

استاد بیان کردند:

«هنگامی که مریدان افکار درست فراوان دارند
استاد توانایی این را دارند که جریان را برگردانند»
(«پیوند استاد- مرید» از هنگ یین ۲)

http://en.minghui.org/html/articles/2015/11/29/153870.html