(Minghui.org)  من هر سال در ترویج هنرهای نمایشی شن‌یون شرکت کرده‌ام.

طی چند سال اول، بسیار سخت کار می‌کردم. اما، هرچه زمان گذشت، کم‌کم منفعل شدم و افکار بشری پیدا کردم. کم‌کم در وضعیتی که استاد تشریح کردند قرار گرفتم:

«دلیل اینکه بسیاری از افراد در تزکیه‌شان موفق نشدند این بود که قادر نبودند در طولانی‌مدت با موفقیت از آن بگذرند. ممکن است احساس تنهایی می‌کرده‌اند یا بی‌حوصله شده بودند، یا ممکن است آنقدر با چیزی آشنا شده یا آنقدر به چیزی عادت کرده بودند که نمی‌خواستند دیگر آن را انجام دهند.» («آموزش فا در روز جهانی فالون دافا»)

به تمرین‌کننده دیگری گفتم که دیگر نمی‌خواهم برای ترویج شن‌یون زندگی و شغلم را کنار بگذارم و باید سایر تمرین‌کنندگان که قدم پیش نگذاشته‌اند روی آن کار کنند. او گفت که استاد از تمرین‌کنندگانی که قبلاً قدم پیش گذاشته‌اند نخواسته‌اند که عقب‌نشینی کرده و پنهان شوند. باید اظهار کنم که او درست می‌گفت.

پس از خواندن سخنرانی‌های استاد، فهمیدم که درک خوبی از فای استاد نداشتم. استاد بیان کردند:

«بگذارید امور را کمی روشن‌تر بیان کنم. شن‌یون به منظور نجات موجودات ذی‌‌‏شعور است. در‌حالی‌که همگی این را می‌دانید، آیا این به فکر شما رسیده است: استاد در حال دادن فرصتی به شماست تا با هم کار کنید و اینکه کسانی که قدم پیش نگذاشته‌اند قدم پیش گذارند.» («آموزش فای بیستمین سالروز»)

«همکاری با یکدیگر» فرصت دادن به تمرین‌کنندگانی است که قدم پیش گذاشته‌اند تا موجودات ذی‌شعور را نجات دهند. چرا این را زودتر درک نکرده بودم؟ فهمیدم که وابستگی‌ به حسادت دارم و سعی می‌کردم تمرین‌کنندگانی که بیشتر کار کرده بودند را با آنهایی که کمتر کار کرده بودند مقایسه کنم. با مقایسه خودم با آن تمرین‌کنندگانی که برای کمک قدم پیش نگذاشته بودند، بهانه‌هایی پیدا می‌کردم که کمتر کار کنم و فراموش ‌کرده بودم که هنوز به‌اندازه کافی مردم را بیدار نکرده بودم.

درنتیجه در اواخر سال ۲۰۱۴، شروع به ترویج نمایش‌های شن‌یون ۲۰۱۵ کردم. درس‌های زیادی یاد گرفته‌ام که می‌خواهم به‌اشتراک بگذارم.

رها کردن وابستگی‌های بشری و همکاری با یکدیگر برای گذر از موانع

من و تمرین‌کننده دیگری مسئول نصب پوسترهای شن‌یون شدیم. پس از رفتن به ساختمان‌های مختلف، به یک ساختمان دولتی رسیدیم. در آن وضعیت افکار انسانی‌ام به سطح آمدند و احساس کردم که نباید برای ترویج شن‌یون به کارکنان دولت از پوستر استفاده کنیم. اما برای همکارم اهمیتی نداشت که زنگ کدام در را می‌زند، چه صاحب مغازه‌ای باشد یا یک ساختمان دولتی.

در ورودی ساختمان شش زنگ داشت و او فوراً زنگ اول را فشار داد. منشی با آیفن داخلی پاسخ داد، اما پس از اینکه توضیحات‌مان را در‌خصوص اینکه برای چه آنجا بودیم شنید، بدون اینکه کلمه‌ای بگوید، گوشی را گذاشت. چهار زنگ دیگر نیز به همین نتیجه انجامید. بهت‌زده شده بودیم، چه داشت روی می‌داد؟ همکارم را مقصر دانستم که آماده نبوده یا برای ترویج شن‌یون به‌اندازه کافی حرفه‌ای نبوده است.

همکارم عصبانی شد و پاسخ داد که دلیل اینکه به‌طور مرتب رد می‌شدیم، این بود! قرار بود با هم همکاری کنیم، اما ما انرژی منفی ایجاد می‌کردیم.

کلمات همکارم مرا از خواب بیدار کرد. به من پیشنهاد کرد که در‌حالی‌که سعی می‌کنم با آن منشی صحبت کنم، او برای کمک  افکار درست می‌فرستد. اما نتیجه همان بود. تصمیم گرفتیم که دست بکشیم و من پیشنهاد کردم که روش دیگری را برای ترویج شن‌یون به کارکنان دولت به‌کار ببریم.

پیش از اینکه از آنجا برویم، همکارم تصمیم گرفت سعی کند در را باز کند. با تعجب متوجه شدیم که در از قبل باز بود! شاید آن منشی در را برای ما باز کرده بود و ما هنوز کنار آیفن منتظر بودیم.

وقتی داخل ساختمان شدیم، به واحدهای مختلف رفتیم. برخی از کارکنان گفتند که قبلاً اطلاعاتی درباره شن‌یون دریافت کرده بودند اما پس از اینکه همکارم توضیح بیشتری داد، رفتارشان از یک رفتار کاری و تجاری به رفتار واقعاً گرمی تغییر کرد. به‌نظر می‌رسید که آنها منتظر شن‌یون بوده‌اند. آنها با میل و رغبت به ما اجازه دادند پوسترها را نصب کنیم و فلایرها را در معرض دید قرار دهیم.

یکی از منشی‌ها با هیجان گفت که چیزهای زیادی درباره شن‌یون یاد گرفته‌ است و رئیسش نه‌تنها پیام تبریکی به سازمان‌دهندگان شن‌یون فرستاده است، بلکه برنامه‌ریزی کرده تا به تماشای نمایش هم برود. او به ما کمک کرد تا پوستر را در تابلوی پیام‌ها نصب کنیم.

در بخش کشاورزی، رئیس بخش در ابتدا بدون شوق و ذوق پاسخ داد. به ما گفت که رابطه‌ای بین شن‌یون و کشاورزی وجود ندارد. اما وقتی برایش توضیح دادم که رئیس یکی از واحدهای طبقه بالا قبلاً پیام تبریکی برای ترتیب‌دهندگان شن‌یون فرستاده است، رفتارش تغییر کرد و کلیپ ویدویی ۳۰ ثانیه‌ای ما را درباره شن‌یون تماشا کرد.

این تجربه مرا به این درک رساند که ما نباید در بیدار کردن مردم به‌راحتی مأیوس شویم. بسیار نزدیک به ازدست دادن موقعیت بودیم!

در موقعیت دیگری برای ترویج شن‌یون به اتاق بازرگانی رفتیم. شنیدیم که استادان و مدرسان بسیاری آنجا کار می‌کردند و فکر کردیم که آنها اعضای جریان اصلی جامعه بودند که نیاز بود با آنها صحبت کنیم. شاید بسیار مضطرب بودیم، چون وقتی به مأمور پیشخوان اطلاعات توضیح دادیم که آنجا چه‌کار داشتیم، او اجازه نداد پوستر نصب کنیم و هیچ‌یک از فلایرهای ما را هم قبول نکرد.

همکارم دلسرد نشد و از من پرسید که آیا توضیح بیشتری دارم. حدس می‌زدم که آن مأمور ما را درک نکرده است، بنابراین توضیح دادم که ما داوطلبانه کمک به ترویج شن‌یون می‌کنیم که هدفش احیای فرهنگ سنتی ازدست‌رفته چین و تمدن ۵۰۰۰ ساله آن کشور است. مأمور درک کرد و پس از اینکه لحظه‌ای فکر کرد تصمیم گرفت ما را به دیدن بخش تجارت خارجی ببرد. بنابراین توانستیم بر مشکل مهمی غلبه کنیم.

در بخش تجارت خارجی، شن‌یون را به رئیس بخش تجارت خارجی و منشی آن بخش معرفی کردیم و همچنین حقیقت پشت اقتصاد چین را توضیح دادیم. رفتارشان از رفتاری کاری و تجاری به رفتار بااحترام‌تری تغییر کرد و در پایان گفتگوی‌مان، آنها موافقت کردند تا ما را یک ماه بعد ببینند تا مفصل‌تر صحبت کنیم.

ما را به بخش بازاریابی بردند تا پوسترها را نصب کنیم. رئیس بخش احساس کرد که احیای فرهنگ کهن چین کار خوبی است و موافقت کرد تا پوسترها را در تابلوی پیام‌ها در محل ورودی نصب کنیم. به طبقه پایین برگشتیم تا این خبر را به مأمور پیشخوان بدهیم و از کمکش تشکر کردیم.

این تجربه به من درک بهتری از آنچه استاد بیان کردند داد:

«روشنگری حقیقت، این کاری است که می‌توانید در همه جا و برای هر کسی انجام دهید. به طور مشخص، نوعی دولت، سازمان و غیره را هدف قرار ندهید. این تفکر را نداشته باشید. اغلب دقیقاً بر اساس چنین تفکری است که مسیرتان مسدود می‌شود. همان‌‌‌‌‏طور که می‌دانید، ما در حال نجات مردم هستیم. و هنگام نجات مردم چه چیزی را نجات می‌دهیم؟ ذهن آنها را. پس، آن را صرفاً بر ذهن معطوف کنید، آن را بر افراد معطوف کنید. آن را بر یک نهاد یا سازمان معطوف نکنید.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۳ نیویورک بزرگ»)

همچنین به دانشگاه محلی رفتیم تا پوسترها را نصب کنیم و به دفتر همه اساتید و ‌استادیارها رفتیم تا شن‌یون را به آنها معرفی کنیم. با هر کدام از اعضای هیئت علمی که صحبت کردیم، موافقت کردند تا پوسترها را نصب کنیم و فلایرها را در معرض عموم بگذاریم. حتی یکی از استادان به ما کمک کرد تا با رئیس مرکز مطالعات چین تماس بگیریم.

براساس تجربیات گذشته‌مان، انتظار داشتیم که مرکز مطالعات چین با حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در ارتباط نزدیک باشد. با‌این‌وجود، احساس کردیم که این می‌تواند فرصت خوبی برای روشنگری حقیقت باشد. اما وقتی با رئیس آن مرکز ملاقات کردیم، متوجه شدیم که او از تبلیغات ح.ک.چ تنفر دارد و با تأسیس یک مؤسسه کنفسیوس تحت‌کنترل ح.ک.چ در دانشگاه مخالف بود.

وقتی فهمید که هدف شن‌یون احیای فرهنگ سنتی واقعی چین است، پشتیبانی کرد و موافقت کرد تا شن‌یون را در یکی از سمینارهای این مرکز که ماه بعد برگزار می‌شد، تبلیغ کنیم.

به‌نظر می‌رسد که عناصر شیطان کمتر و کمتر می‌شوند و محیط‌مان کمتر محدود‌کننده است. استاد مسیر را برای نجات مردم هموار کرده‌اند و تمام آن چیزی که باید انجام دهیم این است که آن را به‌خوبی و از صمیم قلب انجام دهیم.

درکم از فرهنگ حزب

«وقتی صحبت می‌کنید، از صدای‌تان به‌نظر می‌رسد که مجادله می‌کنید.»

چندین تمرین‌کننده برون‌مرزی به سالزبورگِ آلمان آمدند تا کمک به ترویج شن‌یون کنند و همه آنها در یک خانۀ بزرگ اقامت کردند. ازآنجاکه باهم زندگی می‌کردند، فرصت‌های زیادی وجود داشت تا در‌خصوص اینکه در تزکیه‌مان چگونه عمل می‌کنیم گفتگو کنیم.

یکی از تمرین‌کنندگان که خارج از سرزمین اصلی چین بزرگ شده بود به من گفت که هروقت صحبت کردن تمرین‌کنندگان چینی را می‌شنود، همیشه فکر می‌کند که آنها با هم در‌حال جدال هستند. امیدوار بود که تمرین‌کنندگان چینی این بازخورد را مثبت در‌نظر بگیرند و از آن آزار نبینند.

درک کردیم که این درنتیجه تأثیر فرهنگ مسموم ح.ک.چ بر مردم چین است، ما بلند حرف می‌زنیم و گاهی گستاخانه صحبت می‌کنیم. متوجه شدم که اغلب به‌نظر می‌رسید که پدر و مادرم باهم جروبحث می‌کنند و وقتی مواظب رفتارم نبودم، قصد داشتم هنگام صحبت با دیگران از لحنی برتری‌خواه استفاده کنم.

یکبار بعد از اینکه با یک تمرین‌کننده غربی غذا صرف کردم، از من پرسید که آیا آن چیزی که الان خوردیم غذای چینی بود. تأکید کردم که آن غذایی از مناطق شمالی چین بود و به‌عنوان فردی از شانگهای غذای ما حتی با غذای مناطق شمالی چین فرق دارد. به‌نظر نمی‌رسید که آن تمرین‌کننده غربی باور کرده باشد که تفاوت زیادی وجود دارد، بنابراین سعی کردم برایش توضیح دهم که این مشابه تفاوت غذاها در مناطق مختلف اروپا است؛ او با من هم‌عقیده بود.

اضافه کردم که غذاهای چینی تاریخچه‌ای بسیار طولانی‌ دارند و در تنوع غنی هستند. مجدداً به‌نظر می‌آمد که شک داشت. در‌حالی‌که برای قانع کردنش مضطرب بودم، گفتم: «کافی است به بازارهای شب تایوان بروی تا ببینی چه غذاهای متنوعی در آنجا وجود دارد.» ناگهان پرسید: «آیا می‌خواهی با من جروبحث کنی؟» متوجه شدم که لحن کلامم خشن بود و سعی می‌کردم عقایدم را بر او تحمیل کنم. از این اظهار‌نظر بی‌پرده‌اش متشکرم، چراکه این تمرین‌کننده به من کمک کرد فرهنگی از ح.ک.چ را که در زندگی روزانه‌ام نشان می‌دادم درک کنم.

وابستگی‌های بیانِ خود و حفاظت از خود

یکبار با تمرین‌کننده «الف» درباره موضوعی صحبت می‌کردیم. او در بیان نظرش بسیار مصر بود و مرتب صحبتم را قطع می‌کرد و استدلالم را رد می‌کرد. تمرین‌کننده «ب» که متوجه شد چه روی می‌دهد به «الف» گفت: «شما به‌طور شگفت‌انگیزی در بیان خودتان خوب هستید!» «الف» منظور «ب» را نفهمید و با خوشحالی گفت که این را هنگام ترویج شن‌یون در شهر دیگری آموخته است. تمرین‌کننده سوم به «الف» گفت که «ب» سعی داشت بگوید که او بسیار اهل بحث و استدلال است.

از آن رویداد درک کردم که تمرین‌کنندگان سرزمین اصلی چین وابستگی قوی‌ای به بیان خودشان دارند و سعی می‌کنند با بحث با دیگران از نظرات خود دفاع کنند. این به رفتار معمول ثانویه‌ای تبدیل شده است تا جایی که تا کسی به آن اشاره نکند متوجه آن نمی‌شویم.

فهمیدم که من نیز همان مشکل را داشتم. قصد داشتم حرف دیگران را قطع کنم و برای بیان نظرات‌شان به آنها زمان کافی نمی‌دادم، زیرا بسیار عادت داشتم از نظرات خودم برای سرکوب آنچه باید می‌گفتند استفاده کنم. در‌واقع، این دلیل آن بود که چرا اغلب به‌خوبی با دیگران تعامل نمی‌کردم.

نه‌تنها پذیرش نظراتم برای فرد مقابل مشکل بود، بلکه از اینکه دیگران نقطه نظراتم را درک نمی‌کردند، احساس ناراحتی می‌کردم.

برعکس وقتی با تمرین‌کنندگان غربی برخورد داشتم، می‌فهمم که هرگز در کلمات‌شان نیت تغییر نظرات دیگران مشاهده نمی‌شود. آنها فقط سعی می‌کنند آنچه درک می‌کنند را توضیح دهند و برای‌شان مهم نیست طرف مقابل ممکن است چه فکر کند. صحبت کردن با آنها اغلب ساده‌تر و بدون استرس است.

وقتی استاد برای اولین بار در سخنرانی‌ها فرهنگ حزب را ذکر کردند، تمرین‌کنندگان غربی اغلب از آن برای انتقاد از من استفاده می‌کردند و من حالت بسیار دفاعی به‌خود می‌گرفتم، آنها فقط باید وابستگی‌ مرا متذکر می‌شدند. چرا باید مرا به‌خاطر داشتن فرهنگ حزب بیشتر متهم کنند؟

اخیراً وقتی با هم‌تمرین‌کنندگان صحبت ‌کردم، درک روشن‌تری از فرهنگ حزب داشتم. شناخت آن اولین قدم در رهایی از آن است. استاد بیان کردند که خلاص شدن از فرهنگ حزب مشکل است، اما من در شگفت بودم: آیا امکان دارد؟ بعداً‌ وقتی فا را مطالعه می‌کردم، خواندم: «بسیار مشکل‌ است‌ که‌ یک‌ شخص‌ را هم‌ نجات‌ داد و هم‌ فکر او را عوض‌ کرد. پاک‌ کردن‌ بدن‌ یک‌ شخص‌ نیز بسیار مشکل‌ است‌.» (ششمین سخنرانی در جوآن فالون).

اکنون احساس می‌کنم که هرچقدر آن مشکل باشد، استاد مشخصاً این مسیر تزکیه را برای من ترتیب داده‌اند. با ایمان کامل به استاد و فا و با به‌طور حقیقی تزکیه کردن خودم، قطعاً می‌توانم از فرهنگ ح.ک.چ خلاص شوم.

جلوگیری از اینکه فرهنگ حزب و وابستگی‌های انسانی، ما را از هم جدا کند

به‌تازگی تمرین‌کننده‌ای به من متذکر شد که در یکی از شهرها، بین تمرین‌کنندگان غربی و چینی جدایی وجود دارد. دلیلش این بود که تمرین‌کنندگان غربی احساس می‌کردند که تمرین‌کنندگان چینی به‌شدت توسط فرهنگ حزب تحت تأثیر قرار گرفته‌اند، در‌حالی‌که تمرین‌کنندگان چینی احساس می‌کردند که آنها از اصالت بالایی برخوردار هستند و سطوح تزکیه بالاتری به‌نسبت تمرین‌کنندگان غربی دارند. درنتیجه به یکدیگر به‌دیده تحقیر نگاه می‌کردند. از این اظهارنظر تکان خوردم، ما از فای استاد استفاده می‌کنیم تا به دیگران بیاموزیم که تزکیه کنند. حتماً خدایان در آسمان‌ها به‌ما می‌خندند!

وقتی به‌درون نگاه کردم، متوجه شدم از آنجا ‌که فکر می‌کردم فرهنگ تمرین‌کنندگان غربی سطحی است، من نیز به‌دیده تحقیر به آنها نگاه می‌کردم. به‌این دلیل، ذهنیت غلطی داشتم که تمرین‌کنندگان غربی باید سطح تزکیه محدودی داشته باشند.

یکبار یکی از تمرین‌کنندگان غربی چند عادت بد که ما تمرین‌کنندگان چینی داشتیم را متذکر شد. یکی از تمرین‌کنندگان چینی با لحنی خشن پاسخ داد: «تو همیشه از ما انتقاد می‌کنی، اما شما غربی‌ها نمی‌دانید که بوی عرق می‌دهید!» از پاسخ این تمرین‌کننده چینی عمیقاً شرمسار شدم. با تعجب، آن تمرین‌کننده غربی اصلاً عصبانی نشد. در‌عوض به‌آرامی کاپشنش را درآورد و زیر بغلش را استشمام کرد و گفت: «زیر بغل من بو نمی‌دهد!» پاسخش همه را به‌خنده انداخت.

آن لحظۀ پرتنش با شوخی و مزاح حل شد و از جدایی بین تمرین‌کنندگان غربی و چینی پرهیز شد.

این تمرین‌کننده غربی توانست به‌آرامی با این پاسخ بی‌ادبانه که خصوصیت فرهنگ حزب بود، برخورد کند. همچنین این رفتار بزرگواری و سطح تزکیه بالای او را نشان داد. برای من نیز درس خوبی بود که خودم را نیز رشد دهم.

بخش پایانی

پس از اینکه نوشتن این مقاله را به‌پایان رساندم، درباره مقاله‌های تبادل تجربه پیشین خودم فکر کردم و اینکه چطور آنها حاوی وابستگی‌هایی به خودنمایی بودند. درک کردم که دلیل اینکه این وابستگی‌ها را داشتم این بود که احساس حقارت می‌کردم و همیشه به‌دنبال احترام و قدردانی سایرین بودم.

اکنون من عالی‌ترین افتخار یک مرید دافا شدن را دارم، چرا باید هنوز احساس حقارت بکنم؟ دلیل اینکه تجربیاتم را به‌اشتراک گذاشته‌ام، این بود که به همه ما کمک کند تا ذهن‌ و سرشت قلب‌مان را رشد دهیم و با یکدیگر مردم بیشتری را بیدار کنیم.

لطفاً هر اشکالی را که به‌علت درک محدودم است متذکر شوید. سپاسگزارم استاد، از همگی سپاسگزارم!