(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده قدیمی فالون دافا هستم و ۷۵ سال دارم. من از لحاظ جسمی و روحی درحال پیرشدن بودم تا زمانی که در تزکیه کوشا شدم. از سوی دیگر در طول آن زمان همسرم دائماً جوان‌تر به‌نظر می‌رسید.

همسرم تمرین را شروع می‌کند

همسرم از بیماری‌های بسیاری رنج می‌بُرد که بعد از شروع تمرین فالون دافا ناپدید شدند. او همچنین عادت‌های بد بسیاری داشت که آنها را رها کرد. او در همه چیز عصبانی، خودخواه و دردسرساز بود و همیشه چهرهای نگران داشت. بعد از تمرین فالون دافا او به فردی مهربان، سختکوش و باملاحظه نسبت به دیگران، تبدیل شد.

ما هم‌سن هستیم، اما او تمرین را دو سال بعد از من شروع کرد. علاوه بر این،۲۰ روز بعد از اینکه همسرم این تمرین را شروع کرد، حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد. بنابراین، او به من نگاه کرد که ببیند چه مسیری را درپیش می‌گیرم. من در تصمیمم برای تمرین کردن فالون گونگ قاطع بودم و او نیز مرا دنبال کرد.

همه تصمیمات بزرگ و مهم را در خانه‌مان، من می‌گرفتم و او کارهای خانه را انجام می‌داد. زمانی که وسایل را به آپارتمان‌مان در طبقه ششم حمل می‌کرد، دچار تنگی نفس می‌شد، اما هرگز از من کمک نمی‌خواست، حتی اگرچه می‌توانستم وسایل را با سرعت از پله‌ها بالا ببرم.

همسرم زمانی که هم‌تمرین‌کنندگان را برای تبادل تجربه تزکیه‌ ملاقات می‌کرد، خیلی صحبت نمی‌کرد. من می‌توانستم برای ساعت‌ها صحبت کنم و احساس می‌کردم که او واقعاً مرا تحسین می‌کند.

مقایسه تزکیه‌ خودم با تزکیه همسرم

سال‌ها گذشت و من متوجه شدم که همسرم به‌تدریج جوان‌تر می‌شود، درحالی‌که من پیرتر به‌نظر می‌رسیدم.

اگرچه سن نباید عامل خاصی در تزکیه باشد، با خودم مانند مردی مسن رفتار می‌کردم. کمبود انرژی داشتم و به‌آرامی راه می‌رفتم. حتی از پسرم می‌خواستم که وسایل را برایم حمل کند و در کارهای خانه هم کمک نمی‌کردم.

وقتی افراد جوان‌تری را می‌دیدم که در وضعیت سلامتی بدتری بودند، چانه‌ام را بالا می‌بردم، با قامت راست راه می‌رفتم و گام‌های بلندی برمی‌داشتم. خودم را فریب می‌دادم که این اعتباربخشی به فا است، اما در واقع خودنمایی می‌کردم و برتری‌ام را نشان می‌دادم. همسایگان می‌دانستند که من فالون دافا را تمرین می‌کنم و با چشمانی رشک‌آمیز به من نگاه می‌کردند. اما به محض اینکه به خانه برمی‌گشتم، به پیرمردی سست و بی‌حال تبدیل می‌شدم.

از سوی دیگر همسرم مانند فردی از دوران باستان به‌نظر می‌رسید. او خالص، صادق و در برخورد با مردم درستکار بود و همیشه لبخند می‌زد. به او حسادت می‌کردم. تزکیه برای او طبیعی و آسان به‌نظر می‌رسید و به‌نظر نمی‌آمد که وابستگی‌های بشری داشته باشد.

هر دوی ما فقط تحصیلات مدرسه ابتدایی داریم، اما من بامعلومات‌تر از او هستم. همسرم هنگام مطالعه فا به من تکیه می‌کرد تا در ارتباط با کلماتی که نمی‌دانست یا تفسیر متنی که درکش برای او مشکل بود، به او کمک کنم.

احساس می‌کردم کیفیت روشن‌بینی او ضعیف است، اما در تزکیه تاحدی جلوتر از من به‌نظر می‌رسید. من اعتمادبه‌نفسم را از دست داده بودم.

نگاه به درون

وابستگی‌های بسیار زیادی داشتم و می‌دانستم که باید به درون نگاه کنم. فکر می‌کردم که کیفیت روشن‌بینی خوبی دارم، اما متوجه شدم که فقط کلمات را به زبان می‌آوردم و به زبان با آنها موافق بودم، بدون اینکه آنها را در عمل بکار ببندم. گاهی اوقات احساس می‌کردم که هم‌تمرین‌کنندگان از نظراتم بهره‌مند می‌شوند، اما طولی نمی‌کشید که آنچه را می‌گفتم، فراموش می‌کردم. کیفیت روشن‌بینی‌ام واقعاً بسیار ضعیف بود.

از بیرون به‌نظر می‌رسید که تمرین‌کننده‌ای کوشا هستم. هاله زیبایی اطراف خودم داشتم و احترام و چاپلوسی از سوی دیگران را بسیار دوست داشتم. در مقایسه، همسرم بی سر و صدا تزکیه می‌کرد- احساس خجالت‌زدگی می‌کردم.

بنابراین اول، کیفیت مطالعه فایم را مورد ارزیابی قرار دادم. فهمیدم که هنگام مطالعه متمرکز بودم، اما روی چیزهای اشتباهی تمرکز می‌کردم. من بیشتر علاقه‌مند به گرفتن اشتباهات دیگران هنگام خواندن بودم تا اینکه معنای متن را درک کنم، اما هنگامی که دیگران به اشتباهاتم اشاره می‌کردند، دوست نداشتم.

گاهی اوقات به‌نظر می‌رسید این خودآگاه اصلی‌ام نیست که درحال خواندن است، بنابراین فکرم روشن نبود.

هنگامی که مطالعه فا تمام می‌شد، نمی‌توانستم برای خودنمایی کردن درخصوص چیزی که به آن آگاه شده بودم، صبر کنم. من عبارات را با آب و تاب بیان می‌کردم و نتایج خوب نبود. ذهنم درست نبود. فهمیدم که باید لایه‌هایی از خود دروغینم را بردارم و با خود حقیقی‌ام تزکیه کنم.

نیاز داشتم شین‌شینگم را رشد دهم. استاد بیان کرده‌اند که فا را بیشتر مطالعه کنیم و هنگام مطالعه باید جذب فا شویم. به این روش، می‌توانیم هر عملی را که هم‌سو با فا نیست، تشخیص دهیم. می‌بایست تک‌تک افکاری را که داشتم، بررسی می‌کردم و آنها را براساس فا می‌سنجیدم؛ می‌بایست هرگونه فکری که ارزیابی نشده بود را کشف و بررسی می‌کردم.

به‌تدریج توانستم خودم را پاک کنم و فا را با قلبی نیک‌خواه مطالعه کنم. وضعیت جسمی و ذهنی‌ام رشد کرد و لکه‌ها و خطوط پیری‌ام ناپدید شدند. چهره‌ام سرخ و سفید و درخشان شد.‌

همانطور که وابستگی‌هایم را رها ‌می‌کردم، علاقه‌ام را به چیزهای عادی از دست دادم. رها کردن وابستگی به مبارزه، شهرت و کسب منفعت سخت‌ترین‌ها بودند. زمانی که کسی مرا سرزنش و با من بددهنی می‌کرد، می‌خواستم همان را به او برگردانم اما آن را تحمل و خودم را کنترل می‌کردم و حرفهایم را می‌خوردم. رها کردن وابستگیِ احترام به خود نیز برایم سخت بود.

در مجموع احساس کردم که استاد تکه بزرگی از ماده سیاهم را از بین بردند.

استاد بیان کردند:

"بردباری کلید رشد شین‌شینگ شخص است. تحمل کردن همراه با خشم، شکایت و یا اندوه، بردباری یک فرد عادی است که به موضوعات مربوط به خودش وابسته است. تحمل کردن، به‌طوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیه‌کننده است." ("بردباری (رِن) چیست؟" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

در ظاهر تحمل می‌کردم، اما هنوز در قلبم خشم و شکایت داشتم.

رشد و بهبود مداوم

آزمون‌های بسیاری داشته‌ام. پسرم با کسی زد و خورد کرد و من مجبور شدم ۲۰هزار یوآن برای خسارت بپردازم. این وابستگی‌ام به نفع شخصی را مورد هدف قرار داد و چندین بار با کارمای جدی بیماری در کشمکش بوده‌ام که باور راسخم به استاد و فا را آزمود.

آزمون‌های بسیاری درخصوص رها کردن وابستگی به مرگ و زندگی و علاقه نسبت به اعضای خانواده‌ داشتم. بعضی از آزمون‌ها را به‌خوبی پشت سرگذاشتم، اما درخصوص برخی دیگر نسبتاً بی‌توجه بودم.

در کل، هنوز فضای زیادی برای رشد و بهبود دارم. امیدوارم با کمک استاد و هم‌تمرین‌کنندگان بتوانم به پیمودن این مسیر درست ادامه دهم.