(Minghui.org) دو سال پیش یکی از دوستان و همکاران سابقم را دیدم و از طریق او متوجه شدم که مدیر و مافوق‌های سابقم در کار مرا تحسین می‌کردند، دائماً به سایرین می‌گفتند که تمرین‌کنندگان فالون گونگ تحسین‌برانگیزند و استاندارهای اخلاقی سطح بالایی را ازخود نشان می‌دهند؛ حتی بعد از اینکه شرکتشان را ترک کردم،  آنها همچنان از من و سایر تمرین‌کنندگان تعریف می‌کردند. با نگاهی به مسیر تزکیه‌ام درگذشته که در آن شرکت کار می‌کردم، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی را به‌روشنی به‌خاطر می‌آورم.

در سال ۲۰۰۳ در آن شرکت، شروع به کار کردم و اغلب مجبور بودم در شیفت شب برای ساعت‌های طولانی کار کنم. یک شب بعد از ساعت یک بامداد بود که درنهایت فارغ از کار شدم و آماده بودم تا قبل از رفتن به تختخواب در خوابگاهم، دوش آب گرمی بگیرم. همانطور که با یکی از همکارانم برای گرفتن دوش آب گرم می‌رفتم، او به‌طور اتفاقی سطل آب جوشی را روی پای چپم ریخت.

از درد بسیار زیاد فریاد زدم. همانطور که شلوارم را بالا می‌کشیدم تا جراحتم را بررسی کنم، پوستم به شلوارم چسبید و خون از پایم جاری شد. همکارم ترسیده بود و همینطور اشک می‌ریخت. با شنیدن این خبر، سایر همکارانم آمدند و قصد داشتند آمبولانسی برایم بگیرند. به آنها گفتم که خوبم و نیازی نیست به بیمارستان بروم. سپس به همکارم دلداری دادم که نیازی نیست نگران من باشد و اینکه فالون گونگ کمک می‌کند تا بهبود یابم. بعد از مدتی، همکارانم مرا به خوابگاهم برگرداندند. آن شب پای چپم احساسی شبیه این داشت که انگار درحال سوختن روی آتش است و مایع زردی دائماً از آن زخم تراوش می‌کرد.

صبح روز بعد، مافوق‌هایم در شرکت بعد از شنیدن درباره مصدومیتم به خوابگاهم آمدند. آنها اصرار داشتند که در بیمارستان بستری شوم و تحت مراقبت‌های پزشکی قرار بگیرم. با آنها درباره تمرین فالون گونگ صحبت کردم و اینکه آن به بهبودم از این جراحت کمک خواهد کرد. همچنین به آنها گفتم که این فقط یک حادثه غیرمنتظره بود و اصلاً تقصیر همکارم نبود.

درحالی‌که چند روز بعد را در اتاقِ خوابگاه شرکت سپری کردم، هنگام مطالعه فا و انجام تمرین‌ها نمی‌توانستم آرام باشم. وضعیتم بهبود نیافت و به‌خاطر درد شدید، حتی نمی‌توانستم از حمام استفاده کنم. در روز هفتم، از شوهرم خواستم که مرا به خانه ببرد.

هر روز فا را مطالعه می‌کردم، اگرچه درابتدا می‌توانستم تمرین‌ها را فقط برای کمی بیش از ده دقیقه انجام دهم و غرق اشک و عرق می‌شدم. درروز سوم در خانه، توانستم برای بیش از ۲۰ دقیقه تمرین‌ها را انجام دهم. درحالی‌که درد شدید و غیرقابل‌تحمل می‌شد، این آموزه استاد را تکرار می‌کردم: "وقتی تحمل کردن آن سخت است، می‌توانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن غیرممکن است می‌توانی آن ر ا انجام دهی." (جوان فالون)، در روز پنجم توانستم همه پنج مجموعه تمرین‌ را انجام دهم. در روز هشتم، توانستم خودم راه بروم و زخمم شروع به پوسته پوسته شدن کرد.

یکی از دوستان داروسازم به دیدنم آمد و گفت که زخمم از نوع سوختگی درجه سوم است و هزینه‌های پزشکی‌اش حدود ۴۰۰۰ یوآن است. او گفت: "تو برای چنین سوختگی شدیدی هیچ دارو و درمانی مصرف نکردی. این واقعاً شگفت‌انگیز است!" به او گفتم: "اگر به‌خاطر تمرین فالون گونگ نبود، چطور چنین چیزی می‌توانست امکان‌پذیر باشد؟ امیدوارم تو و سایرین اکنون بتوانید ببینید که 'فالون دافا خوب است' و فریب دروغ‌ها و تبلیغات حزب کمونیست چین را نخورید."

بعد از گذشت ۲۵ روز از مصدومیتم، زخمم ناپدید شد و هیچ جای زخمی روی پایم برجای نماند. پوستم از نو صاف شد. زمانی که به کار برگشتم، سرپرستان و همکارانم همه از بهبودم شگفت‌زده شده بودند و دائماً می‌گفتند: "فالون دافا خوب است!"

در چین، زمانی که شخصی قربانی جراحتی می‌شود، نه تنها به‌طور معمول به‌دنبال گرفتن غرامت از محل کار یا کسی است که مقصر به حساب می‌آید، بلکه اغلب تلاش می‌کند تا آنجا که ممکن است از این شرایط سوءاستفاده کند و هرچقدر می‌تواند سود به‌دست آورد. فالون گونگ به ما می‌آموزد که از دیگران سؤاستفاده نکنیم و با چنین شرایطی به‌عنوان آزمون‌هایی در تزکیه‌مان برخورد کنیم. اعتماد به اصول صالح، حتی به نتیجه فوق‌العاده‌تری منجر می‌شود. جای تعجب نیست که این موضوع تأثیر عمیقی روی سرپرستانم گذاشت.