(Minghui.org) هفته پیش در بزرگراه در مسیر رفتن به منزلم بودم که ناگهان با دیدن غبار در اطراف خودرو خود، پی بردم تصادف کرده‌ام. فوراً فریاد زدم: «فالون دافا خوب است.» در همان لحظه ماشینم یک دور چرخیدو روی علف‌های کنار بزرگراه متوقف شد. به‌شدت ترمز کردم.

ماشینم یک دور چرخید و روی علف‌های کنار بزرگراه متوقف شد

مردم در حاشیه جاده ایستاده بودند. کسی پرسید: «خوب هستید؟» کمی حرکت کردم و دیدم که خوب هستم. اما به‌دلیل محصور شدن در علف‌ها نمی‌توانستم از ماشین پیاده شوم. کسی آمد و در را برایم باز کرد. پیاده شدم و ایستادم.

نمی‌دانستم کدام خودرو و به چه صورت با من برخورد کرده بود. شخصی برایم گفت که چه اتفاقی افتاده بود. خودرویی که راننده‌اش پسری هفده ساله بود با من برخورد کرده بود. پسر سرعت زیادی داشت و تصادف خیلی سریع رخ داد. خودرو او با من برخورد کرده و تا ۴۵ متر به جلو کشیده شده بود.

چهار خودروی دیگر توقف کردند تا به من کمک کنند. آنها فکر می‌کردند که حتماً صدمه دیده‌ام. با اینکه گفتم حالم خوب است و نیازی به بیمارستان رفتن نیست، یکی از آنها با اورژانس تماس گرفت.

پلیس و دو وانت آمدند و دیدند که پس از گذشت یک ساعت، حالم خوب است. آنها برایم خوشحال بودند و باور داشتند که فرشته‌ای از من حفاظت می‌کند. با اینکه بعد از تصادف ترسیده بودم اما گفتم که خوبم و آنها نیز متقاعد شدند.

کمی بعد که آرام شدم به سمت خودرو‌ خود رفتم که بروشورهای فالون دافا را بردارم. آنها را به آن پسر و سه تن از دوستان همراهش دادم. به آنها گفتم که نزدیک بیست سال است که تمرین فالون دافا را انجام می‌دهم و استادم مرا از آسیب تصادف محافظت کرده‌اند.

آنها تشکر کردند. سپس فالون دافا را به شاهدان معرفی کردم. پیش از رفتن به خانه دو ساعت آنجا ماندم. مأمور پلیس گفت که تصادف شدیدی بود و من خوش‌اقبال بوده‌ام که آسیبی ندیدم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/10/8/159464.html