(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده فالون دافای خانم هستم که در سال ۱۹۹۵ که ۲۳ ساله بودم، تمرین را شروع کردم. مجرد بودم و خیلی به موضوع ازدواج فکر می‌کردم.

قبل از اینکه آزار و شکنجه شروع شود، محیط تزکیه خوب بود و اینکه ازدواج کرده‌ای یا خیر مسئله‌ای نبود. زمانی که آزار و شکنجه شروع شد، فکر می‌کردم که اصلاح فا در کمتر از سه سال به‌پایان می‌رسد، بنابراین به فکر ازدواج نبودم. اما اکنون ۱۷ سال گذشته است.

ازدواج در ذهنم نبود، چرا‌که باید هنگام بیرون رفتن برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت، افکار درست را حفظ می‌کردم. تمایلم به‌تدریج کم شد و دیگر توسط این فکر که ازدواج نکرده‌ام ناراحت نمی‌شوم.

مداخله خارجی یک توهم است

با‌این‌حال اغلب مداخله خارجی وجود دارد. مردم عادی مرا به مردانی به‌عنوان دوست پسرهای مورد انتظار معرفی می‌کنند. تمرین‌کنندگان مرد مجرد نیز می‌خواستند با من دوست شوند. همۀ اینها برایم مشکل می‌ساخت که آرام باقی‌بمانم. با‌این‌حال، از مطالعه فا می‌دانم که باید این سختی‌ها را پشت سر بگذارم تا مداخله را ازبین ببرم.

مداخله از بُعدهای دیگر بدتر بود. برای مثال در خواب، احساس می‌کردم که مردی درست در کنارم دراز کشیده است. او شخصی بود که در گذشته واقعاً به وی علاقه‌مند بودم و چیزهایی را به من می‌گفت که تمایل داشتم بشنوم. اگر وابستگی‌های بشری داشتم و باور می‌کردم که این واقعی است، ممکن بود نابود شوم، چرا‌که آن در واقع شیطان شهوت بود.

برای اولین بار در این آزمون شکست خوردم. از خوابیدن بسیار وحشت داشتم. سطح شین‌شینگم سقوط می‌کرد و بعد از تزکیۀ بیشتر دوباره به بالا برمی‌گشت. بعد از اینکه به دفعات آن را تجربه کردم، درسم را یاد گرفتم. می‌دانم که آن واقعی نیست و به آن گوش نخواهم داد یا آن را طلب نخواهم کرد. از استاد خواستم که به من کمک کنند. این در‌واقع آزار و شکنجه از جانب نیروهای کهن با استفاده از شیطان شهوت است.

این مشکل بعد از این شروع شد که یک محل تولید مطالب راه‌اندازی کردم و زمان کمی برای مطالعه فا داشتم.

گاهی اوقات مداخله چنان بود که مجبور بودم تمام شب را افکار درست بفرستم. هر زمان که دراز می‌کشیدم، شیطان‌های شهوت از بُعدهای دیگر می‌آمدند. مجبور بودم دائماً افکار درست بفرستم که این مداخله را ازبین ببرم.

یک روز برای استراحت دراز کشیدم و شیطان شهوت آمد که با من مداخله کند. زمانی که در حال فرستادن افکار درست بودم، فاشن استاد را دیدم که میان مه سفیدی ایستاده‌ بودند، قبایی طلایی پوشیده‌ بودند و موهای‌شان آبی بود. استاد را صدا زدم. استاد چیزی بیان نکردند اما تصویری را نگه داشتند که بخشی از حرف «شادی» را نشان می‌داد (این حرف اغلب به شکل دوتایی خارج از خانۀ زوج‌های تازه ازدواج‌کرده استفاده می‌شود). بعد از مدتی فاشن استاد ناپدید شدند. به این درک رسیدم که استاد از من می‌خواستند که وابستگی به ازدواج را ازبین ببرم.

از آنجا‌که اغلب فای استاد را در‌خصوص این مسئله ازبرمی‌خوانم، اکنون می‌توانم در برابر این مداخله مقاومت کنم و آرامش بسیاری احساس می‌کنم. زمانی که از شر این وابستگی خلاص شدم، تا حد زیادی احساس راحتی کردم. همچنین در حین مطالعه فا، استاد این احساسات را از من بیرون می‌کشند. آنها کاملاً ازبین نرفته‌اند، اما هر زمان که ظاهر می‌شوند می‌توانم بر آنها غلبه کنم. اگر این نوع از مداخله دوباره ظاهر شود، دیگر وسوسه نمی‌شوم و می‌توانم با افکار درست با آن برخورد کنم.

استاد بیان کردند:

«برای تمرین‌کنندگانی که روش تزکیه را در بین مردم عادی انجام می‌دهند، مدرسه تزکیه ما از شما نمی‌خواهد که راهبه یا راهب شوید. تمرین‌کنندگان جوان هنوز هم باید ازدواج کنند. پس چگونه باید با این مسئله مواجه شد؟ گفته‌ام که تزکیه مدرسه ما به‌طور مستقیم به ذهن فرد نشانه می‌رود. این مسئله باعث نمی‌شود که منفعت‌های مادی‌تان را واقعاً از دست بدهید. بلکه برعکس، قرار است در بحبوحه جنگ و دعوای مردم عادی برای منافع مادی، شین‌شینگ خود را تعدیل کنید و آنچه را که به‌طور واقعی رشد می‌دهید شین‌شینگتان است. اگر بتوانید وابستگی‌ها را از دست بدهید، قادر خواهید بود همه چیز را رها کنید؛ وقتی از شما خواسته شود که منفعت‌های مادی را رها کنید، مطمئناً قادر خواهید بود آن را انجام دهید. اگر نتوانید وابستگی را رها کنید، قادر نخواهید بود از هیچ چیز دست بکشید. برای همین، هدف واقعی تزکیه، تزکیه ذهن شما است.» (جوآن فالون)

دلگرمی

به این درک رسیده‌ام که دلیل اینکه سال‌های زیادی در رابطه با مسئله ازدواج مورد مداخله قرار گرفتم این بود که فا را به‌خوبی مطالعه نمی‌کردم و درک خوبی از اصول فا نداشتم. در پیروی از مسیری که استاد برای من نظم و ترتیب دادند، کوشا نبودم.

قبل از اینکه آزار و شکنجه در سال ۱۹۹۹ شروع شود، محیط تزکیه خوب بود، اما نمی‌دانستم که چطور تزکیۀ دافا را گرامی بدارم. وابستگی‌های بشری بسیار زیادی داشتم و بعد از شروع آزار و شکنجه متوجه شدم که آن محیط تزکیه آرام دیگر وجود ندارد. زانو زدم و از استاد خواستم که به من فرصت تزکیه دیگری بدهند، چراکه نگران بودم که زمان کافی ندارم.

در بُعدی دیگری بودایی نقره‌ای را در بالای سرم دیدم که پوستش از نقره بود و هالۀ دور سرش جهانش را روشن می‌ساخت. آن مقدس بود. بلافاصله اطراف آن جهان توسط شیطان‌های سیاه بسیار زیادی مسدود شد.

این رؤیا تا حد زیادی مرا دلگرم کرد و درک کردم که شیطان‌های بسیاری در مسیر تزکیه‌ام وجود خواهند داشت. تصمیم گرفتم که زمان را ارج نهم و با سخت‌کوشی تزکیه کنم.

زندگی کوتاه است و فرصت تزکیه در طول اصلاح فا بسیار ارزشمند است. ما نباید لحظه‌ای را ازدست بدهیم و باید بتوانیم سه کار را به‌خوبی انجام دهیم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/7/24/157949.html