(Minghui.org) درود بر استاد محترم و هم‌تمرین‌کنندگان!

ذهنم درخصوص نوشتن مقاله تبادل تجربه‌ای برای این کنفرانس فا آرام نمی‌گرفت. فکر کردم که سطح تزکیه‌ام به آن اندازه بالا نیست، چراکه آزمایشات شین‌شینگ بسیاری را نگذرانده بودم. به‌علاوه مطلب زیادی برای تبادل تجربه به فکرم نمی‌آمد و باور نداشتم که این بتواند بر جامعه تمرین‌کنندگان تأثیر مثبتی داشته باشد.

در هفته‌های اخیر تعدادی کنفرانس‌ تبادل تجربه کوچکتر در سیدنی برگزار شد. عمیقاً تحت تأثیر آنچه شنیدم قرار گرفتم. هم‌تمرین‌کنندگان نقاط ضعف و وابستگی‌های‌شان را بدون تلاش برای محافظت از خود آشکار کردند. توانستم تمایل قلبی همه افراد برای نیک‌خواه بودن و تزکیه حقیقی را درک کنم.

متوجه شدم که بی‌میلی‌ام به تبادل تجربه به‌دلیل وابستگی‌ام به شهرت بود، که شکلی از خودخواهی است. می‌خواستم از وجهه‌ عمومی‌ام محافظت کنم. نگران بودم که اگر وابستگی‌هایم را درمیان بگذارم، ممکن است هم‌تمرین‌کنندگان درباره آن صحبت کنند. قطعاً تعدادی آزمایش شین‌شینگ بود که نگذرانده بودم و وابستگی‌های بنیادی‌ام را پیدا نکرده بودم. با این‌حال به این درک رسیدم که در‌میان گذاشتن وابستگی‌هایم می‌تواند در یافتن کاستی‌هایم مفید باشد. این به‌نوبۀ خود به من کمک خواهد کرد که سطح تزکیه‌ام را رشد دهم.

همکاری مهم‌ترین چیز است

در سخنرانی‌های اخیر فا، استاد اشاره کردند که مسئولیت‌های یک هماهنگ‌کننده عظیم هستند. به‌عنوان یک هماهنگ‌کننده کلمات استاد مرا نگران کرد. نگران بودم که نتوانم این مسئولیت‌ها را به عهده بگیرم واستانداردهای استاد را برآورده سازم.

استاد بیان کردند:

«بگذارید به شما بگویم: اگر شما به‌عنوان فردی مسئول یا هماهنگ‌کنندۀ پروژه با کسی به‌خوبی همکاری نکنید، آنگاه در تزکیه‌تان یک کوتاهی وجود دارد که باید به آن بپردازید. اگر نتوانید به آن بپردازید، آن یک کوتاهی است و مشکلی در مسیرتان به‌سمت کمال خواهد بود. آیا این را باور نمی‌کنید؟ در تمام مدت تأکید کرده‌ام که باید با یکدیگر به‌خوبی همکاری کنید.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۶»)

اخیراً به‌نظر می‌رسید که گویا تضادهای بین پروژه‌های مختلف جدی‌تر شده‌اند و به‌سادگی نمی‌توانستم آزمایشات را بگذرانم.

گاهی اوقات می‌خواستم از هماهنگ‌کننده بودن دست بکشم و فکر می‌کردم که اداره کردن پروژه‌های روشنگری حقیقت برای من آسان‌تر خواهد بود. البته زمانی که آرام می‌شدم و به این مسئله براساس استانداردهای فا نگاه می‌کردم، می‌فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. انصراف دادن به معنی شکستن عهد و پیمان‌ها است، آیا این‌گونه نخواهد بود؟ با این‌ حال چطور می‌توانستم از سد موانع بگذرم؟ افسوس که بارها و بارها نتوانستم بر تضادهای شین‌شینگ غلبه کنم و مسیر تزکیه‌ام را لنگ‌لنگان طی کردم.

سپس تصمیم گرفتم که بهتر است برخی مسائل را نادیده بگیرم و فقط هرآنچه که می‌توانم را انجام دهم و شین‌شینگم را تزکیه کنم. بدین طریق با تضادهای کمتری با هم‌تمرین‌کنندگان مواجه خواهم شد.

عمل کردن به انتظارات خود

به‌تازگی تعداد قابل توجهی از تمرین‌کنندگان درباره رها کردن فرهنگ حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) که پیش از این در ما القاء شده است، تبادل تجربه کردند.

تجلیات فرهنگ حزب شامل «با بی‌علاقگی کار کردن، افکار منفی و انجام کارهای بد» است. در این فکر بودم که آیا «با بی‌علاقگی کار می‌کنم.» اگر این حقیقت داشته باشد پس نمی‌توانستم به استاندارد یک موجود روشن‌بین برسم.

در واقع، رفتار مردم در زمان‌های باستان از من بهتر بود. در گذشته، زمانی که عهدی بسته می‌شد یا شغلی برگزیده می‌شد، آنها بیشترین تلاش خود را بر روی آن می‌گذاشتند. حتی اگر به بهای زندگی‌شان تمام می‌شد، آنها به حرف خود عمل می‌کردند. به‌عنوان مریدان دافا اگر اداره پروژه‌ای را برعهده می‌گیریم، باید خودمان را در استاندارد بالاتری نگه داریم.

تضادها وابستگی‌های پنهان را آشکار می‌کنند

زمانی که تضادها قابل توجه نبود، فکر می‌کردم که وضعیت تزکیه‌ام خوب است. در واقع، وابستگی‌های زیادی مانند شهرت، نفع شخصی و احساسات را رها کرده بودم. با این‌حال همانطور که تضاد جدی‌تر و نگرشم منفی‌تر می‌شد، متوجه شدم که بنیان تزکیه‌ام به‌اندازه کافی محکم و استوار نیست و وابستگی‌های پنهان دیگری وجود داشت.

به نظر من، همیشه حق با من بود و تمایل داشتم که دیگران از من تعریف کنند. تاب شنیدن ایده‌های مختلف به‌خصوص انتقاد را نداشتم. قبل از شروع تزکیه، فردی ساکت و بدبین بودم؛ احساس می‌کردم که پست‌تر از زمان بچگی‌ام هستم. اگرچه همیشه در تحصیلات و کارم برجسته بوده‌ام، همیشه می‌خواستم که از من تعریف بشود و از مورد انتقاد قرار گرفتن می‌ترسیدم.

به‌دلیل تزکیه، بیشتر و بیشتر اجتماعی شدم. اما با توجه به تضادهای اخیرم متوجه شدم که وابستگی‌هایم به‌طور کامل ازبین نرفته‌اند. هربار که هم‌تمرین‌کنندگان با من مخالفت می‌کردند یا به تصمیمات و اعمالم شک می‌کردند، وارد جرو بحث شده یا ناراحت می‌شدم. دیگر تمایلی به ادامۀ صحبت نداشتم.

حسادت منجر به مشاجره می‌شود

وابستگی‌ام به حسادت کاملاً زیاد بود. وقتی به من گفته می‌شد که هم‌تمرین‌کننده‌ای ایده خوبی دارد یا به‌خوبی کار می‌کند، ناراحت می‌شدم. احساس می‌کردم که این غیرمنصفانه است که کار و تلاش‌هایم به‌رسمیت شناخته نمی‌شود. اعتماد به نفسم کم می‌شد و حساسیتم نسبت به شهرتم افزایش می‌یافت.

با سایر هماهنگ‌کنندگان مشاجره داشتم و شکافی بین ما شکل گرفت. برخی از تمرین‌کنندگان قدیمی به من گفتند که تمرین‌کنندگان قدیمی و توانمند تمایل ندارند که به پروژه‌ها یا فعالیت‌های سازمان‌دهی شده توسط انجمن بپیوندند چرا‌که آنها شخصیت و روش انجام کارهای من را دوست نداشتند. آنها فکر می‌کردند که من توانایی هماهنگی کل گروه را ندارم و فقط می‌‌توانم هماهنگی تعداد کمی از تمرین‌کنندگان را به عهده بگیرم.

این درگیری‌ها و انتقادات مرا در خود غرق کرد. شوکه شده بودم و احساس می‌‌کردم که مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام و دلسرد شده بودم. فکر می‌کردم: «با وجود همه تلاش‌ها و کار سخت، با من اینگونه رفتار می‌شود؟ تمرین‌کنندگان سابق براین به‌خوبی همکاری می‌کردند. چرا آنها نمی‌توانند از کار و تلاش سختم تقدیر کنند؟»

این وابستگی‌های دیگرم از جمله در طلب احترام دیگران بودن، ذهنیت رقابت‌جویی و وابستگی به راحتی را افشاء کرد. به‌منظور اینکه خودم را از آسیب دیدن محافظت کنم، بدبین شدم. دیگر اهمیتی نمی‌دادم و از پروژه‌ها پشتیبانی نمی‌کردم و دیگر مانند قبل از صمیم قلب کار نمی‌کردم.

وابستگی به تنبلی و راحت‌طلبی در من رشد کرد. نمی‌توانستم هر روز صبح زود برای مطالعه فا و انجام تمرین‌ها بیدار شوم. در عوض، فیلم تماشا می‌کردم و ادعا می‌کردم که این بخاطر رهایی از استرس است. وقت تلف نمی‌کردم چرا‌که هنگام غذا خوردن فیلم‌ تماشا می‌کردم. با این‌حال، محتوای فیلم‌ها مرا تبدیل به فردی عادی کرد که مطالعه فا و تمرین‌هایم را تحت تأثیر قرار داد. همچنین دیگر ذهنی پاک نداشتم و هنگام فرستادن افکار درست نمی‌توانستم تمرکز کنم. دیگر هنگام مواجه شدن با هم‌تمرین‌کنندگان نیک‌خواهی و بردباری لازم را نداشتم، بنابراین اختلافات راحت‌تر به‌وجود می‌آمدند.

برخی از هماهنگ‌کنندگان ناگهان دچار کارمای بیماری شدند. این باعث شد متوجه شوم که تزکیه جدی است. به‌درون نگاه کردم که ببینم چطور می‌توانم در تزکیه و همکاری با سایر تمرین‌کنندگان رشد کنم. با تمرین‌کنندگانی که از کارمای بیماری رنج می‌بردند، صحبت و تبادل تجربه کردم و افکار درست فرستادیم. دیدن اینکه هم‌تمرین‌کنندگان توسط نیروهای کهن شکنجه شده و تضعیف می‌شوند، مرا عذاب می‌داد.

از خودم پرسیدم: «آیا من بهتر از آنها هستم؟ چرا آنها باید با چنین مداخله‌ای مواجه شوند؟ بعد از انجام این همه کار، آیا ما حقیقتاً درک می‌کنیم که تزکیه چیست و چطور تزکیه کنیم؟ آیا آنچه که انجام می‌دهیم به‌دلیل اشتیاق بشری است و آیا ما آن را به‌عنوان کوشابودن درنظر می‌گیریم؟ آیا الزامات فا می‌تواند برای ما پایین آورده شود فقط به‌دلیل اینکه ما کارهای دافا را انجام می‌دهیم؟ زمانی که فا دنیای بشری را اصلاح می‌کند، آیا در حد استاندارد خواهیم بود و به‌اندازه کافی برای کمال پاک خواهیم بود؟»

وقتی گذشته را بخاطر آوردم، متوجه شدم که چرا قادر بودم به‌خوبی با هم‌تمرین‌کنندگان همکاری کنم و اختلافات کمتری داشتم. به‌دلیل این بود که من هماهنگ‌کننده نبودم و وابستگی به خودم مورد چالش قرار نمی‌گرفت. بنابراین، آن آشکار نشده بود. در آغاز، امور به‌خوبی پیش می‌رفت. با این‌حال، در طول این روند، وابستگی‌ام به خود رشد کرد. به‌ویژه زمانی که مقداری پیشرفت می‌کردیم، وابستگی به اثبات خودم و فکر اینکه همیشه حق با من است، رشد کرد. فکر می‌کردم که پیشرفت آن پروژه به‌دلیل تلاش و توانایی من است. فراموش کردم که: «تزکیه به خود شخص بستگی دارد، گونگ به استاد مربوط است.» (جوآن فالون)

فراموش کردم که هرگونه موفقیتی در نتیجه نیرو بخشیدن استاد و تقوای عظیم دافا است. زمانی که می‌بایست با هم‌تمرین‌کنندگان همکاری می‌کردم، دیگر نمی‌توانستم بدون قید و شرط همکاری کنم. به‌ویژه، وقتی هم‌تمرین‌کنندگان نظرات مختلفی داشتند یا می‌خواستند از روش مختلفی استفاده کنند، ناراحت می‌شدم.

فکر کردم: «بر اساس فا، تو باید با من همکاری کنی چرا‌که من هماهنگ‌کننده هستم. چرا هماهنگ‌کننده باید با شما همکاری کند؟»

زمانی که برخی از روش‌ها منطبق بر درکم از فا نبود یا وقتی فکر می‌کردم که تأثیر آن کوچک خواهد بود، حس بدتری به من دست می‌داد. حتی از فا استفاده می‌کردم که وابستگی‌هایم را بپوشانم. خودم را به‌عنوان فردی مسئول نسبت به فا، نسبت به بدن واحد و نجات موجودات ذی‌شعور درنظر می‌گرفتم. بنابراین فراموش می‌کردم که به درون نگاه کنم، تزکیه کنم و وابستگی‌ها و کاستی‌هایم را بیابم.

تشویق، نه طرد کردن

در نهایت متوجه شدم که مهم نیست که درباره آنچه روی می‌دهد، چه فکری می‌کنم یا در آن لحظه درکم چیست، می‌بایست رشد کنم و در تزکیه بالا بروم. فا مرا ملزم می‌کند که سطحم را رشد دهم. بنابراین، نمی‌توانیم به روشن‌بینی در یک سطح یا موفقیت در یک پروژه وابسته شویم.

مهم نیست که عادات یا روش‌های سایر تمرین‌کنندگان بر طبق خواست من نیست. مهم نیست که اشتباهاتی را مرتکب شویم یا مسیر طولانی‌تری را برگزینیم، چرا‌که هر تمرین‌کننده یا هماهنگ‌کننده مسیر اعتباربخشی به فای خود را می‌پیماید.

استاد در حال مراقبت و محافظت از مسیر تزکیه هر مرید هستند. معتقدم که اگر هرکسی مسیرش را به‌خوبی نپیماید، او کمبود ایمان به استاد و فا دارد. هماهنگ‌کننده لزوماً کسی نیست که بهتر از همه تزکیه می‌کند و باهوش‌ترین فرد نیز نیست. بنابراین زمانی که هم‌تمرین‌کنندگان طرح‌ها و ایده‌های مختلفی را مطرح می‌کنند، آنها باید تشویق شوند نه اینکه طرد شوند.

همچنین متوجه شدم که چرا برخی از تمرین‌کنندگان قدیمی و تمرین‌کنندگان توانا نمی‌خواهند در پروژه‌های فعلی شرکت کنند. ممکن است بدین دلیل باشد که درک و اعمال و رفتارم توسعه برخی پروژه‌های روشنگری حقیقت را محدود می‌کند و بنابراین توانایی‌های برخی از تمرین‌کنندگان غیرقابل استفاده باقی مانده است.

به‌عنوان یک هماهنگ‌کننده، باید مسئولیتم را نسبت به بدن واحد به‌انجام برسانم، ذهنم را باز کنم و تمرین‌کنندگان بیشتری را تشویق کنم که متوجه توانایی خود شوند و آنها را تشویق کنم که در نجات مردم و اعتباربخشی به فا بهتر عمل کنند.

فعالیت‌های تبلیغاتی شن یون

در ابتدای فصل ۲۰۱۶ تبلیغ شن یون، فکر کردم که امسال کارمان آسان‌تر خواهد بود، چرا که هماهنگ‌کنندگان و هم‌تمرین‌کنندگان آشنایی بیشتری با یکدیگر دارند. همچنین همه روش‌های تبلیغاتی و گروه‌ها بالغ‌تر شدند و بدن واحد همکاری بهتری داشت.

فعالیت‌های تبلیغاتی در فصل ۲۰۱۵ شن یون به‌خوبی پیش رفت، بنابراین فکر کردم که باید در فروش بلیت‌های شن یون ۲۰۱۶ به‌خوبی عمل کنیم. برنامه فروش ۲۰۱۶ را براساس طرح فروش و تبلیغ سال ۲۰۱۵ پایه‌ریزی کردم.

با این‌حال الزامات سال ۲۰۱۶ متفاوت بود، به‌خصوص که از ما خواسته شده بود که این نمایش را برای قشر بالای جامعه تبلیغ کنیم. فروش بلیت‌ها حقیقتاً کند بود. در مقایسه با زمان مشابه در سال ۲۰۱۵ فقط نصف بلیت‌ها را فروخته بودیم. روش‌های تبلیغاتی سال پیش مؤثر نبودند.

تمرین‌کنندگان خسته به‌نظر می‌رسیدند و هیچ نگرانی نشان نمی‌دادند. آنها بی‌رمق شده بودند و در زمان تبادل تجربه‌ها نمی‌خواستند که صحبت کنند. اینطور به‌نظر می‌رسید که چیزی در حال سرکوب آنها است. نگران شده بودم و گله و شکایت در من رشد کرد.

قبل از کریسمس فروش بلیت‌ها در مراکز خرید حتی پایین‌تر از اجاره‌ای بود که پرداخته بودیم و این مرا حتی عصبانی‌تر ‌کرد. به هماهنگ‌کننده مرکز خرید گفتم که باید به درون نگاه کند و به‌طور کامل درباره این شرایط تأمل کند.

آنچه که به آن اعتراف نکردم این بود که او را به‌خاطر برنگزیدن مکان درست و به‌خوبی آموزش ندادن افراد فروش سرزنش کردم. در واقع، ما نمی‌بایست قبل از کریسمس که اجاره‌ها بسیار زیاد است بلیت‌ها را می‌فروختیم. فضای بین هماهنگ‌کنندگان و تمرین‌کنندگان ناخوشایند شده بود. به خودم گفتم که هنوز زود است و اینکه فروش بعد از کریسمس بهتر خواهد شد. بعد از سال نو، میزان فروش بلیت کمی بهتر شد، اما در مقایسه با سال گذشته هنوز بسیار پایین‌تر بود.

خدایان و بوداها مسیر را هموار می‌کنند

برخی از تمرین‌کنندگان از سایر ایالت‌ها آمدند تا آنچه آموخته بودند را به‌اشتراک بگذارند. تجربیات‌شان در رابطه با چاپ ویژه‌نامۀ شن یون و کسب حمایت‌های مالی برایم بسیار الهام بخش بود. برخی از تمرین‌کنندگان چند روز تا یک هفته را برای تبلیغات شن یون اختصاص داده بودند. این به من نشان داد که توجه کافی به این موضوع نداشته‌ام و به‌طور کامل از آن حمایت نکرده‌ام.

من و هماهنگ‌کننده دیگری تصمیم گرفتیم که هر هفته دو روز مرخصی بگیریم که با سایر تمرین‌کنندگان به تبلیغ شن یون بپردازیم. اگرچه مثل معمول تمرین‌کنندگان زیادی نداشتیم، اطلاعات را به‌اشتراک گذاشتیم. همچنین پیشرفت غیرمنتظره‌ای در گرفتن حمایت مالی رسانه‌ای داشتیم. در ماه ژانویه و فوریه، روی چند تابلوی تبلیغاتی و ۸۰ اتوبوس تبلیغاتی۸۰ درصد تخفیف گرفتیم و همچنین دو تابلوی تبلیغاتی رایگان گرفتیم که چندین هزار دلار صرفه‌جویی به‌همراه داشت. آن به‌طور چشمگیری تبلیغات خارجی ما را شدت بخشید.

بلیت‌ها در ژانویه سریع‌تر فروخته شد، اما زمان را از دست می‌دادیم. قبل از نمایش فقط بیش از نیمی از بلیت‌ها را فروخته بودیم.

کنفرانس تبادل تجربه فوری‌ای برگزار کردیم و درباره آنچه که سایر ایالت‌ها انجام داده بودند، صحبت کردیم. متوجه شدیم که چقدر شن یون برای نجات مردم مهم است و همه به این فکر می‌کردند که بلیت‌های بیشتری بفروشند.

درست حدود دو هفته قبل و بعد از نمایش، حقیقتاً احساس کردم که اصلاح فا من و بدن واحد را به جلو هل می‌داد. مهم نبود که چه تعداد بلیت ‌فروخته‌ایم یا به‌طور انفرادی چگونه عمل کرده‌ایم. اینگونه بود که وقتی تمرین‌کنندگان تکان می‌خوردند، خدایان و بوداها مسیر را برای شن یون هموار می‌کردند و بقیه بلیت‌ها فروش می‌رفت.

برای نمایش پایانی سالن‌مان پُر شده بود و من شدیداً سپاسگزار استاد بودم. برای تبلیغ شن یون در سال ۲۰۱۶، نتیجه از قبل نظم و ترتیب داده شده بود و ما قفط نیاز داشتیم که بیشترین تلاش خود را بکنیم و قلب‌مان را باز کنیم. آن شرایط سخت فقط در حال آزمایش من به‌عنوان یک هماهنگ‌کننده و آزمایش بدن واحد بود تا دیده شود که در سخت‌ترین زمان آیا هنوز به استاد و فا باور داریم و به‌طور مصمم مسیرمان را می‌پیماییم.

تبلیغ برای شن یون ۲۰۱۷ اکنون آغاز شده است. امیدوارم که بتوانم به استاد و فا ایمان ۱۰۰ درصد داشته باشم و در همه پروژه‌ها بهتر عمل کنم. امیدوارم که افکار درست قدرتمندی داشته باشم. باید انتظارات استاد را برآورده سازم به‌طوری که درد و رنج فوق‌العاده ایشان برای مریدان و موجودات ذی‌شعوور بی‌ثمر نشود.

تمایل دارم با این شعر استاد پایان دهم:

صعود به كوهستان تای
از پله‌های پرشیب بالا می‌روم، هزاران قدم مسیر،
باد می‌وزد، سراشیبی تند،
سخت است كه قدم برداشت؛
با نگاه به عقب، این دقیقاً مانند تزكیۀ فای راستین است،
توقف در میانۀ راه نجات را سخت می‌‎سازد.
 س اراده را آبدیده كنید، پای سنگین را بلند كنید،
درد را تحمل كنید، با تمام وجود پیشرفت كنید، وابستگی‌ها را رها كنید؛
مریدان دافا، ده‌ها میلیون- به‌هنگام كمال مكان بلندتری در انتظار شماست.

استاد از شما سپاسگزارم! هم‌تمرین‌کنندگان از شما سپاسگزارم!

 (ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه فالون دافای استرالیا ۲۰۱۶)