(Minghui.org) فالون دافا در سال ۱۹۹۷ در دهکده کوچک محل سکونتم معرفی شد. خوش اقبال‌ بودم که تمرین را فرا گرفتم.

مدت کوتاهی پس از اینکه تمرین را شروع کردم، بیماری‌هایی مانند برونشیت، سینوزیت، آرتروز زانو و ورم معده که باعث محنتم بودند، ناپدید شدند. عینکی را نیز که برای نزدیک‌بینی استفاده می‌کردم، کنار گذاشتم. استاد مرا پاکسازی کردند. به شخصی بهتر با بدنی سالم تبدیل شدم.

درگیر نشدن در فساد اداری

در مدرسه راهنمایی تدریس می‌کنم. در سیستم آموزشی چین فساد زیادی وجود دارد. والدین مبالغی به‌عنوان «حمایت مالی برای ورودیه» می‌پردازند تا فرزندانشان وارد مدارس خوبی شوند و به معلمان در ازای توجه بیشتر، هدایای خوبی می‌دهند.

پس از مطالعه اصول فا، تصمیم گرفتم دیگر هدایای والدین را نپذیرم و از هزینه‌های پرداخت شده، لوازم آموزشی خریداری کرده و به طور رایگان به دانش‌آموزان دادم.

از آن جایی که والدین یکی از شاگردان خیلی  مشغول کار بودند و زمانی برای نگهداری از فرزندشان نداشتند، او را بعد از مدرسه به منزلم می‌بردم تا تکالیفش را انجام دهد. پس از چند هفته، والدین آن دانش‌آموز به خانه‌ام آمدند و مبلغی را به منظور قدردانی برایم گذاشتند. وقتی پول را دیدم، بی‌درنگ آن را بازگرداندم.

دانش‌آموزی از دهکده دیگری با کمک من، به مدرسه ما منتقل شد. والدینش به عنوان تشکر کارت هدیه‌ای دادند که من آن را نیز پس دادم.

در اواسط سال تحصیلی، دانش‌آموز دیگری از حومه شهر به کلاسم منتقل شد. پدرش درخواست کرد تا از فرزندش مراقبت کنم که من نیز قبول کردم. سپس او پاکت سیگاری به دستم داد. آن را بازگردادنم و به او گفتم که سیگار نمی‌کشم.

اما او منظور مرا درست متوجه نشد و کمی بعد کل جعبه سیگار را آورد. برایش توضیح دادم که هدیه قبول نمی‌کنم و به او این اطمینان را دادم که از دخترش به‌خوبی مراقبت می‌کنم.

استاد از تمرین‌کنندگان محافظت می‌کنند 

تمامی تمرین‌کنندگان فالون دافا توسط استاد محافظت می‌شوند. کسانی که تمرین دافا را انجام نمی‌دهند شاید این موضوع را باور نکنند، اما ما می‌دانیم که حقیقت دارد. ماجرا‌های ذیل، تعدادی از تجربه‌هایم هستند:

یک بار در یک کارگاه ساختمانی مشغول کمک به برادر شوهرم بودم. چهار نفر از ما می‌خواستیم دو قطعه سیمانی را پائین بیاوریم. خیلی اتفاقی من ماندم با وزنی بیش از سیصد کیلو که روی شانه‌هایم بود.

زمانی برای واکنش نداشتم، اما در زیر آن سنگینی هم زمین نیفتادم. با حفاظت استاد، هیچ اتفاقی برایم پیش نیامد و توانستیم هر دو قطعه را پائین بیاوریم.

یک بعد از ظهر تابستان، با موتور در حال عبور از پلی کم‌عرض بودم که یک سه‌چرخه برقی با من برخورد کرد و به سرم ضربه خورد. از پل پرت شدم و داخل آب افتادم اما فقط دستم دچار جراحت شد.

دو مردی که سوار سه‌چرخه بودند هزینه تعمیر موتور را پرداختند. من آنها را برای تصادف سرزنش نکردم و از این فرصت استفاده کردم تا با آنها درباره دافا صحبت کنم. آنها موافقت کردند تا حزب کمونیست چین را ترک کنند.

می‌توانستم از آن تصادف دچار آسیب شدیدی شوم، اما استاد بزرگ‌مان از من محافظت کردند.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/8/22/158366.html