(Minghui.org)  استاد بیان کردند:

«یک حقیقت را به شما می‌گویم: تمام روند تزکیه، روند دائمی رها کردن وابستگی‌های بشری است.» (جوآن فالون)

مهم‌ترین، ابتدایی‌ترین و اساسی‌ترین چیز همواره ازبین بردن وابستگی‌های‌مان بوده است. و ما نباید از کار روشنگری حقیقت‌مان به‌عنوان بهانه‌ای برای رها نکردن آن وابستگی‌ها استفاده کنیم، چراکه آن تلاش را بی‌ثمر خواهد کرد.

وابستگی به کار

درگیر پروژه‌های مختلف افشای آزار و شکنجه بوده‌ام، از جمله کارهایی مانند نوشتن و جمع‌آوری کردن گزارشات درباره آزار و شکنجه برای وب‌سایت‌هایی که حقایق را روشن می‌کنند. اهمیت روشنگری حقیقت را درک کردم و تلاش بسیار زیادی بر روی آن صرف کردم.

در نهایت به آن بیشتر از سایر چیزها اهمیت ‌دادم. در واقع به آن وابسته شدم و خودم را با آن مشغول کردم. سپس وابستگی به کارهایی که به‌منظور روشنگری حقیقت انجام می‌دادم، تغییر جهت داد و درواقع اثربخشی‌ام را دچار اختلال کرد.

متوجه شدم که به آنچه در ظاهر انجام می‌دادم، بسیار وابسته شده‌ام. به‌منظور افشای آزار و شکنجه تأکید زیادی بر ظاهر بحث‌ها داشتم.

شنیده بودم که بسیاری از تمرین‌کنندگان به روشی بسیار رمزآلود و سطح بالا صحبت می‌کنند و بنابراین درک آن برای مردم عادی تقریباً غیرممکن است. تمایل داشتم که آن را بهتر انجام دهم و از استدلال‌هایی استفاده کنم که به‌آسانی قابل درک باشند.

اما به افراطی دیگر رفتم و بدون درنظر گرفتن هرچیز دیگری همه تلاشم را روی ظاهر بحث‌ها می‌گذاشتم و سپس متعجب ‌شدم که آن تأثیر بهتری نداشت- اگرچه ظاهر بحث‌ها خوب بودند.

اکنون متوجه شده‌ام که هرچند ظاهری مناسب در سطح مردم عادی را نمی‌توان نادیده گرفت، اما آن به هیچ وجه تنها عامل و مهم‌ترین عامل نیست.

ازبین بردن وابستگی‌ها مهم‌تر است

آن‌طور که درک می‌کنم، یکی از دلایلی که استاد درست از آن همان شروع همواره بر ازبین بردن وابستگی‌ها بیشترین تأکید را کرده‌اند این است که بعد از روی ‌دادن آزار و شکنجه، نیروهای کهن از وابستگی‌های‌مان به‌عنوان بهانه‌هایی برای آزار و شکنجه استفاده می‌کنند و همچنین وابستگی‌های‌مان می‌توانند شدیداً مانع ما در افشای آزار و شکنجه شوند. آنگاه آزار و شکنجه نمی‌تواند متوقف شود، افراد زیادی که نباید بمیرند، خواهند مرد، نیروهای کهن در نظم و ترتیبات خود موفق می‌شوند و نظم و ترتیبات اولیه استاد برای اصلاح فا دچار اختلال می‌شود.

در سطحی بنیادی، کیهان هنوز باید از قانون کهن خود یعنی شکل‌گیری، ثبات، فساد و نابودی پیروی کند و در سطحی بنیادین، کیهان باید دوباره خلق شود که باعث می‌شود حتی افراد بیشتری بمیرند و همراه با آن دوباره خلق شوند.

اما اگر ما کارها را به روشی که استاد به ما آموزش داده‌اند انجام دهیم، آنگاه کارهایی که انجام می‌دهیم حتی اگر در ظاهر عادی به نظر برسند، معنای عمیق‌تری خواهند داشت. چراکه با کمک استاد، می‌توانیم موفق شویم که فراتر از اصول شکل‌گیری، ثبات، فساد و نابودی برویم.

تزکیه و همکاری با هم‌تمرین‌کنندگان

در گذشته اغلب بر معایب دیگران تمرکز می‌کردم و عمداً از آنها کارهایی را می‌خواستم که می‌دانستم آنها در آن حوزه‌ها ضعیف هستند چرا‌که می‌خواستم به آنها کمک کنم که تزکیه و رشد کنند- حداقل بهانه‌ام آن بود.

اما خودم را تزکیه نمی‌کردم و رشد دیگران را پیش‌شرط می‌دانستم، در‌حالی‌که آنها به نوبه خود رشد من را پیش‌شرط فرض می‌کردند. در نتیجه هیچ کدام از ما قادر نبودیم که رشد کنیم و به جلو حرکت کنیم.

اکنون سعی دارم که آرام باقی بمانم و نسبت به دیگران صبور باشم- به‌خصوص در زمینه‌هایی که در مورد آن نگران هستم. بجای جستجوی معایب دیگران، توانمندی‌های‌شان را جستجو می‌کنم. حتی اگر ببینم که کسی نقطه ضعفی دارد، با خودم فکر می‌کنم: «اگر آن نقطه ضعف را دارد، پس توانمندی‌اش چیست؟»

و اگر باید بر روی چیزی همکاری کنیم، از آن فرد در زمینه‌هایی درخواست کمک می‌کنم که توانمندی دارد. بجای انتقاد از او بخاطر کارهایی که به‌طور ضعیف انجام داده است، از او بخاطر کارهایی که به‌خوبی انجام داده تقدیر می‌کنم. اکنون متوجه شده‌ام که افراد بسیار زیادی با توانمندی‌های بسیار زیاد وجود دارند، که دقیقاً هر منطقه‌ای را پوشش می‌دهند و بدین صورت همکاری و انجام امور بسیار آسان‌تر است.

گاهی اوقات زمانی که سایر تمرین‌کنندگان از ما کاری را درخواست می‌کنند، فکر می‌کنیم که زمانی برای آنها نداریم، به‌دلیل اینکه ما پیش از آن با کارهای بسیار زیادی مشغول هستیم.

آنچه سایر تمرین‌کنندگان واقعاً می‌خواهند این نیست که «وقت‌مان را تلف کنند» بلکه می‌خواهند با ما همکاری کنند- اما ما می‌گوییم که زمان کافی برای این همکاری نداریم. این یک تضاد است- چرا‌که همکاری سرعت تلاش‌های‌مان را پایین نمی‌آورد- در عوض به آن سرعت می‌بخشد.

اغلب اوقات در روزهایی که خیلی مشغول بودم به‌طوری‌که برای سایر تمرین‌کنندگان زمان نداشتم، وابستگی درطلب بودنم مرا خیلی مشغول می‌ساخت. اما اگر ما هیچ طلب یا تصور بشری در قلب‌مان نداشته باشیم، آنگاه شاید بتوانیم در پنج دقیقه کارهای بیشتری را انجام دهیم به‌طوری که با ذهنیتی غلط می‌توانستیم آنها را در پنج هفته انجام دهیم.

موفقیت ظاهری نقشی را ایفا می‌کند- اما آن کوچک‌ترین نقش را بازی می‌کند. از سوی دیگر قلب‌مان و نگرش‌مان، نقش بسیار مهم‌تری را ایفا می‌کند.

این فقط درک شخصی‌ام است. لطفاً به هر مطلب نامناسبی اشاره کنید.