(Minghui.orgبعدازظهر 10 سپتامبر 2016، از یک رویداد بزرگ فالون گونگ که توسط تمرین‌کنندگان هنگ کنگ برگزار شده بود، عکس گرفتم. این عکس، نقطۀ شروع سفر روشنگری حقیقت من به گردشگران چینی و کمک به آنها برای کناره‌گیری از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) بود.

ارسال اشتباهی یک پیام

روز بعد، آن عکس را برای دو تمرین‌کننده محلی فرستادم که به‌خوبی آنها را می‌شناختم. سپس، به این فکر افتادم که عکس را برای تمرین‌کنندۀ جدیدی بفرستم که هشت ماه پیش ملاقات کرده بودم. تردید داشتم آن را ارسال کنم، زیرا او به‌ندرت لبخند می‌زد و نگران بودم که این پیام او را برنجاند. همین‌که در ذهنم درگیر بودم، اشتباهاً عکس را برایش ارسال کردم. او با لحنی ناراضی پاسخ داد. در جواب گفتم: «مشکلی نیست. امیدوارم همیشه لبخند بر لب داشته باشید!»

هنوز احساس بدی داشتم، بنابراین با او تماس گرفتم و عذرخواهی کردم، گفتم: «خواهش می‌کنم فکر بدی درباره آن نکنید!» او گفت که نگران نباشم، اما از صدایش فهمیدم که حال و حوصله ندارد.

هیچ‌چیز تصادفی نیست

سرانجام مکالمه تلفنی‌مان به این موضوع کشیده شد که چگونه افراد چینی را ترغیب کنیم از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند.

بعضی از تجربیات اخیرم را با او درمیان گذاشتم و اینکه چه احساسی دارم وقتی پس از گذشت بیش از یک دهه از تلاش تمرین‌کنندگان برای افزایش آگاهی، هنوز چینی‌های بسیار زیادی هستند که باید از حزب خارج شوند. گفتم: «اکنون زمان برداشت محصول و نتیجه‌گیری است.»

همچنین درکم درباره مقاله استاد را با او به اشتراک گذاشتم. استاد بیان کردند:

«اما دربارۀ این فکر کرده‌اید؟ شما قبلاً یک پیمان با من امضاء کردید وقتی به این دنیا آمدید، عهد بستید که آن موجودات ذی‌شعور را نجات دهید. پس از آن توانستید یک مرید دافا شوید، و پس از آن می‌توانستید این کار را انجام دهید، اما آن را به انجام نرساندید. به‌طور کامل عهدتان را به انجام نرساندید، و حتی نمی‌توانید آن موجوداتی که برای شما درنظر گرفته شده را نجات دهید، آنهایی که نجات‌شان را به‌عهده گرفتید، که در پشت آنان، موجودات ذی‌شعورِ بی‌شمار و گروه عظیمی از موجودات وجود دارند. آن چیست؟! آیا آن صرفاً موضوعی مربوط به این است که به‌طور کوشا تزکیه نمی‌کنید؟ آن یک جنایت بی‌نهایت جدی است!» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2016)

با آن تمرین‌کننده درباره احساس فوریتی که برای نجات افراد چینی داشتم، بیشتر صحبت کردم. او نیز چنین حسی داشت، اما نمی‌دانستیم چه کاری انجام دهیم. سپس او گفت: «بیا فردا برویم با هم‌تمرین‌کنندگانی صحبت کنیم که حقایق را به‌صورت رودرور به مردم می‌گویند و آنها را به خروج از ح.ک.چ ترغیب می‌کنند.»

فکر کردم که ایده‌ای بسیار عالی است و با هم قرار گذاشتیم که به محلی برویم که تمرین‌کنندگان شنبه‌ها مطالب را توزیع می‌کنند.

از طریق این تجربه، به یک چیز آگاه شدم: هیچ‌یک از اتفاقاتی که برای تمرین‌کنندگان دافا می‌افتد، تصادفی نیست.

به آن تمرین‌کننده گفتم: «نمی‌خواستم آن عکس را برایت بفرستم، اما تصادفاً ارسال شد. حالا دلیل آن را می‌فهمم: هر دوی ما می‌خواهیم به افراد چینی کمک کنیم که از ح.ک.چ خارج شوند! بیا با هم مردم را نجات دهیم. تا زمانی که بخواهیم مردم را نجات دهیم، استاد مسیر را برای‌مان نظم و ترتیب می‌دهند. فردا می‌بینمت!»

هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم.

تلاش با یکدیگر برای کمک به خروج مردم از حزب

غروب آن روز، به وب‌سایت مینگهویی رفتم و مقاله‌های اخیر درباره روشنگری حقیقتِ تمرین‌کنندگان و ترغیب افراد چینی به خروج از ح.ک.چ را دانلود کردم. همچنین این مقالات و افکارم را با آن تمرین‌کنندۀ دیگر به اشتراک گذاشتم.

روز بعد، طبق قرار تعیین شده همدیگر را ملاقات کردیم و نزد هم‌تمرین‌کنندگان رفتیم تا با آنها صحبت کنیم. درک بهتری به‌دست آوردیم که چگونه کارها را براساس آموزه‌های فا انجام دهیم.

وقتی روز بعد بیرون رفتیم، آن تمرین‌کنندۀ جدید، موفق شد که 12 نفر را قانع کند تا از حزب خارج شوند. این اولین روزی بود که این کار را انجام می‌داد.

متوجه شدیم که افرادی که روزنامه‌هایمان را می‌گیرند، از هر زمان دیگری خوشحال‌تر به‌نظر می‌رسند.

روز بعد نیز به تلاش‌هایمان ادامه دادیم. آن تمرین‌کننده جدید در روز دومش، موفق شد 56 نفر را ترغیب کند تا از ح.ک.چ خارج شوند.

با قدرتی که استاد به ما دادند و نظم و ترتیبی که برای‌مان تدارک دیدند، تمرین‌کنندگان جدید به‌طور استوار در مسیرِ بیان حقایق فالون دافا و ترغیب افراد چینی به خروج از ح.ک.چ قدم می‌گذارند. طی این روند، اهمیت این کار برای‌مان واضح‌تر شده است.

برخی تمرین‌کنندگان مسن که تا پیش ‌از این، هرگز افراد را به خروج از ح.ک.چ ترغیب نکرده بودند نیز به ما پیوستند. یکی از آنها تجربه‌اش را به اشتراک گذاشت. او در اولین بار، 7 نفر را متقاعد کرده بود که از ح.ک.چ خارج شوند. او از اینکه می‌دید این افراد آینده‌ای درخشان را انتخاب می‌کنند، سرشار از شادی شد.

تا زمانی که قلبی برای نجات مردم دارید، استاد به شما کمک خواهند کرد. فای بودا بی‌کران است!

سپاسگزارم استاد!