(Minghui.org) من معلم دبیرستان هستم و در زندگی روزانه‌ام اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری را دنبال می‌کنم. تمرین تزکیه فالون دافا مرا به‌طور کامل تغییر داده است. خودم را از وابستگی به خودنمایی و مبارزه‌طلبی رها کردم و آرام و باملاحظه شده‌ام. دیگر نه از وظایف محوله در محل کارم ایرادگیر می‌گیرم و نه من برای منافع شخصی‌ام مبارزه می‌کنم. من مورد احترام همکاران، دانش‌آموزان و والدین دانش‌آموزانم هستم. مایلم تجربیاتم را به‌اشتراک بگذارم.

مراحل معجزه‌آسای پاکسازی بدنم

در سی سالگی دچار بیماری‌های زیادی بودم، از جمله بیماری قلبی، کیست کبدی، پرولاپس مخاط معده و عفونت کیسه صفرا. داروهای زیادی مصرف می‌کردم، اما هیچ‌کدام مؤثر نبود. آنچه مرا بیشتر عذاب می‌داد تغییرات تخریبی در استخوان‌های گردنم بود. با وجود آن که کشنده نبود، بسیار دردناک بود. در آب و هوای سرد نمی‌توانستم گردنم را حرکت دهم. اگر دراز می‌کشیدم بدون کمک نمی‌توانستم از جایم بلند شوم. به‌دلیل درد درطول نیمسال تحصیلی من فقط 13 روز کار می‌کردم.

در سال 1996 یکی از دوستانم پیشنهاد کرد که فالون دافا را امتحان کنم. او گفت: «این روش بیماری بسیاری از مردم را بهبود بخشیده است.» روزها به محل تمرین در نزدیکی خانه‌ام می‌رفتم و شب‌ها در مطالعه گروهی فا متشکل از حدود 50 هم‌تمرین‌کننده شرکت می‌کردم.

یک بار در طول مدیتیشنِ نشسته احساس کردم که سر، بازوها، پاها و کل بدنم به ابعاد غول پیکر تبدیل شد و قدم بلندتر و بلندتر می‌شد. «چرا من مثل یک غول شده‌ام؟» پس از این فکر، تمام بدنم شروع به کوچک شدن کرد و کوچکتر و کوچکتر شد و در نهایت بدنم ناپدید شد، گویا در هوا محو شده بود. فقط می‌توانستم وجود ذهنم را احساس کنم.

درست مثل آنچه که استاد توصیف کرده بودند:

«موقعیت دیگری وجود دارد که وقتی مدتی می‌نشینید، در می‌یابید که پاها ناپدید شده‌اند و نمی‌توانید بفهمید کجا رفته‌اند، بدن نیز ناپدید می‌شود، بازوها و دست‌ها نیز ناپدید می‌شوند، فقط سر باقی می‌ماند. همان‌طور که به مدیتیشن ادامه می‌دهید، متوجه می‌شوید که سرتان ناپدید شده و فقط ذهن‌تان باقی مانده است، فقط کمی آگاهی وجود دارد که واقف به تمرین در این‌جا است. اگر بتوانید به این مرحله برسید، به اندازه‌ کافی خوب است.» (جوآن فالون)

میزان شگفت‌انگیز بودن فالون دافا را حس کردم و در تزکیه کوشاتر شدم. متوجه شدم که پرانرژی شده‌ و درد جسمی‌ام کاهش یافته بود. می‌توانستم سریع‌تر راه بروم و شادتر شده بودم.

پس از آن استاد بدنم را پاک کردند.

روزی در آخرین کلاسم روی سکو ایستاده بودم که احساس کردم تب بالایی دارم. نمی‌توانستم به‌خوبی ببینم. اگر چه به‌سختی می‌تواستم بایستم، باور داشتم که استاد در حال پاکسازی بدنم هستند. وقتی به خانه رسیدم روی کاناپه از حال رفتم. وقتی به‌هوش آمدم افراد زیادی اطرافم بودند و دربارۀ انتقالم به بیمارستان صحبت می‌کردند. به آنها گفتم که حالم خوب است.

صبح روز بعد، چیزی بد بو را استفراغ کردم. شبیه لخته خون و توده‌ای از بافت بدن به‌نظر می‌رسید، اما مانند سنگ سخت بود.

پس از آن، تمام بیماری‌هایم از بین رفت و در تمام بدنم احساس سبکی داشتم.

بسیاری از همکارانم شگفت‌زده از دیدن تغییرات ایجاد شده در من، تمرین فالون دافا را آغاز کردند. ما یک مطالعه گروهی فا در محل کار راه‌اندازی کردیم و اتحادیه و رؤسا از ما حمایت ‌‌کردند. آنها حتی یک اتاق را برای انجام تمرینات‌مان اختصاص دادند که هنگام ناهار هرروز تمرین می‌کردیم.

روشنگری حقیقت و نجات مردم

پس از آغاز آزار و شکنجه در ماه ژوئيه 1999، هم‌تمرین‌کنندگان در گروه مطالعه فای ما تمام مقالات استاد را مطالعه کردند. استاد بیان کردند:

«مريدان دافا براي اين‌که مسيرشان را به‌خوبي طي کنند و سه کار را به‌خوبي انجام دهند، بايد فا را به‌خوبي مطالعه کرده و مطالعه‌ فا را جدي بگيرند. مناطقي که نجات موجودات ذي‌شعور و اعتباربخشي به فا را به‌خوبي انجام داده‌اند و مناطقي که تغييرات شگرفي در آن‌جا پيش آمده است، هميشه مکان‌هايي هستند که افراد، فا را به‌خوبي مطالعه کرده‌اند. و مريدان دافايي که سريع رشد کرده‌اند، هميشه آن‌هايي هستند که مطالعه‌ فا را در اولويت قرار داده‌اند. اين بدين خاطر است که فا، بنيان و اساس است؛ اين براي مريدان دافا چيزي بنيادي است؛ چيزي است که همه چيز را تضمين مي‌کند؛ و راهي است که به‌وسيله‌ آن، موجودي بشري به‌سوي خدا شدن سفر مي‌کند. از اين‌رو مايلم از اين کنفرانس فا در استراليا استفاده کرده تا به تمامي مريدان دافاي سراسر دنيا بگويم: خواه شاگرد جديد يا قديمي هستيد، تفاوتی ندارد، نبايد به بهانۀ مشغول بودن، مطالعه‌ فا را ناديده بگيريد. وقتي فا را مطالعه مي‌کنيد صرفاً از روي عادت و براي رفع تکليف مطالعه نکنيد. بايد با ذهني متمرکز مطالعه کنيد، و واقعاً درحال مطالعه باشيد. درس‌هاي بسياري در اين خصوص بوده است. اميدوارم همگي شما در آخرين گام سفر به‌خوبي عمل کنيد. آينده به زودي در مقابل ديدگان [مردم دنيا] نشان داده خواهد شد.» ("نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد۳" به کنفرانس فای استرالیا)

از طریق مطالعه فشرده فا، متوجه شدم که استاد برای ما بسیار تحمل کرده‌اند و من قطعاً نباید این فرصت گرانبها را از دست بدهم. زمان محدود است و متوجه شدم باید همین حالا عمل کنم.

تجهیزات چاپ را خریداری کردم و یک مکان تولید مطالب راه‌اندازی کردیم. ابتدا می‌ترسیدم که برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی در شب بروم. جرأت صحبت کردن با مردم را نداشتم. همۀ کاری که قادر به انجامش بودم ارسال مطالب به در خانه مردم به‌طور ناشناس بود.

آموزش استاد در رشد و بهبود کمکم کرد. استاد بیان کردند:

«اما براي تزکيه‌کنندگان، ترس يا عدم آن، بشر بودن يا الهي بودن [شخص را] ثابت مي‌کند، و اين چيزي است که تزکيه‌کنندگان را از افراد عادي متمايز مي‌کند. اين چيزي است که يک تزکيه‌کننده بايد با آن رودررو شود، و بزرگ‌ترين وابستگي بشري که يک تزکيه‌کننده بايد از بين ببرد.» ("مطالعه‌ فا به‌خوبي و رها شدن از وابستگي‌ها سخت نيست" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۳)

من با جدیت فا را مطالعه کردم و به‌تدریج ترسم از بین رفت.

وقتی که دی‌وی‌دی‌هایی را در یک مرکز خرید توزیع می‌کردم، به‌طور معمول هیچ‌چیزی به مردم نمی‌گفتم. یکبار شخصی یک دی‌وی‌دی از من گرفت، من مثل همیشه فقط از او تشکر و آنجا را ترک کردم. اما یک صاحب فروشگاه یک دی‌وی‌دی از من گرفت و بعد مرا به داخل مغازه‌اش دعوت کرد. او پرسید که آیا آن دی‌وی‌دی فالون گونگ است. گفتم: « بله.» او از من خواست تا دربارۀ این تمرین برایش توضیح دهم. من دربارۀ تعلیمات اساسی فالون دافا، میزان گسترش دافا در سراسر جهان و دربارۀ شدت آزار و شکنجه صحبت کردم.

او بسیار هیجان‌زده شد. ایستاد و به من گفت: «من از شما حمایت می‌کنم. من به فالون گونگ اعتماد دارم. فالون گونگی‌ها همه خوب هستند. من به شما احترام می‌گذارم.»

ما در داخل محل کسب و کارش بودیم و مردم زیادی در اطراف‌مان بودند و به صحبت‌های‌مان گوش می‌دادند. من تحت تأثیر رفتار صاحب فروشگاه قرار گرفتم و متوجه شدم که تا به حال به اندازه کافی برای نجات مردم درست عمل نکرده‌ام. بسیاری از مردم در انتظار ما هستند. من مصمم شدم که بهتر عمل کنم.

از آن به‌بعد صحبت رودررو با مردم را شروع کردم. من و هم‌تمرین‌کننده‌ای به منزل یکی از دانش‌آموزان سابقم رفتیم که دانشجو شده بود. مدت طولانی با او صحبت و او را متقاعدکردیم که از حزب خارج شود و خودش را اعمال پلید حزب دور نگه دارد. او بعدها به من کمک کرد تا بیش از 70 نفر از همکلاسی‌هایش را متقاعد کنم که از سازمان‌های کمونیستی خارج شوند. وقتی او فهرستی از اسامی را به من داد، واقعاً ترغیب ‌شدم.

من پس از آن شهامت پیدا کردم که با غریبه‌ها در مورد خروج از حزب صحبت کنم. هر روز قبل از اینکه برای صحبت با مردم بیرون بروم، فا را مطالعه می‌کردم و افکار درست می‌فرستادم.

مأموران ادارۀ ۶۱۰ محلی اغلب برای نظارت و بررسی من به محل کارم می‌آمدند. یک روز وقتی آنها آمدند به خودم گفتم: «این فرصت خوبی به منظور روشنگری حقیقت برای آنها است.»

افکار درست فرستادم و سپس به آنها گفتم: «چرا اینقدر به اینجا می‌آیید؟» آنچه من انجام می‌دهم درست‌ترین کار است. می‌توانید ببینید که وضعیت چگونه تغییر کرده است؟ آیا نمی‌دانید بسیاری از افرادی که در آزار و شکنجه مشارکت داشته‌اند، با عقوبت کارمایی مواجه شدند؟ برخی درگذشته‌اند، برخی مصدوم و برخی در حال حاضر در زندان هستند. شما باید از خواب بیدار شوید!»

آنها نگران به‌نظر می‌رسیدند و برخی به‌شدت عرق کرده بودند.

من ادامه دادم: «آیا در مورد موج بزرگی از مردم که از حزب خارج شده‌اند جیزی نشنیده‌اید؟ بسیاری از مردم از حزب خارج شده‌اند تا آینده‌ای روشن را برای خود رقم بزنند. چرا شما نیز از آن خارج نمی‌شوید؟ یکی از مأموران گفت: «به ما فرصت بدهید تا درباره‌اش فکر کنیم،» و همه آنها رفتند و هرگز بازنگشتند.

در طول چند سال گذشته مرتکب اشتباهات زیاد و بازداشت شده‌ام. اما استاد هرگز مرا رها نکرده‌اند. وقتی دچار مشکلات زیادی می‌شوم یا زمانی که سعی می‌کنم خودم را بهبود ببخشم اما نمی‌توانم، استاد همیشه مرا راهنمایی می‌کنند.

من هنوز هم عقاید و تصورات بشری زیادی دارم. وقتی با مشکلات مواجه می‌شوم، نهایت سعی‌ام را خواهم کرد تا خودم را اصلاح و به درون نگاه کنم و برای نجات تعداد بیشتری از مردم سه کار را به‌خوبی انجام دهم. تنها با انجام این کار من شایستگی نجات پیدا کردن به‌وسیلۀ استاد را دارم.