(Minghui.org) یک تمرین‌کننده فالون دافا وقایعی استثنائی را بازگو می‌کند که در طول تزکیه‌اش با آنها مواجه شده است. او مشاهده کرد چگونه با افکار درست و ایمان قوی‌اش به فا از خطر دور ماند.

شیطان جایی برای پنهان شدن ندارد

روزی ناگهان به‌شدت احساس بیماری کردم و فوراً فهمیدم این حمله‌ شیطان از بُعدی دیگر است.

در حال فرستادن افکار درست، هیولای عظیمی را دیدم. توده بی‌شکلی بود که به‌صورت مهی غلیظ دیده می‌شد. پس از نیم ساعت فرستادن افکار درست، هیولا ناپدید شد.

تمرین‌کننده‌ای تحت شکنجه نام مرا فاش کرد و پلیس در جستجویم بود. پس از اینکه آن تمرین‌کننده به خودش آمد و ذهنش باز شد، از کسی خواست تا به من هشدار دهد. او از داخل بازداشتگاه برای کمک به من افکار درست فرستاد.

یک شب احساس کردم حالم بسیار بد است و نمی‌توانم به راحتی نفس بکشم. وقتی چشم‌هایم را می‌بستم در بُعد خودم مارهای بزرگ متعددی با دهان باز و زبان‌ جنبان می‌دیدم.

ترسیده بودم و تقلا می‌کردم بنشینم و افکار درست بفرستم. طولی نکشید که که کاملاً بیدار شده و دیگر ترسی نداشتم. از استاد درخواست کمک و مدام کلمه «میه» را تکرار می‌کردم.

مارها شروع کردند به هم تابیدن تا جایی که دیگر فاصله‌ای میانشان نبود. در عرض نیم ساعت ابتدا کوچک‌ترین‌شان سپس بزرگترین آنها فشرده شدند و بی‌حرکت و به‌تدریج ناپدید شدند. پس از آن ناراحتی‌های جسمی‌ام برطرف شد. در عوض احساس می‌کردم در حین افکار درست، سرشار از انرژی هستم که در تمام بدن و دستانم جاری است.

یک ماه بعد، آن تمرین‌کننده آزاد شد. او گفت که من در امان هستم چون پلیس گفته است که تمام شهر را جستجو کرده ولی نتوانسته‌اند مرا پیدا کنند. می‌دانستم این استاد بودند که مرا محافظت کرده و به افکار درستم قدرت بخشیده‌اند.

معتقدم که تمرین‌کنندگان در حین کارمای بیماری باید مرتباً افکار درست بفرستند. ما با این کار می‌توانیم عناصر شیطانی را متلاشی کنیم. اگر هرکسی بتواند این کار را انجام دهد، شیطان هیچ راهی برای پنهان شدن نخواهد داشت و کاملاً از بین می‌رود.

باور به دافا آتش را خاموش می‌کند

یک روز پیش از جشن پاکسازی آرامگاه‌ها من به همراه دو خواهر و برادر خوانده‌ام برای گرامی‌داشت یاد والدین مرحوم و سوزاندن اسکناس، به زادگاهمان رفتیم.

مقداری بقایای میوه و پلاستیک در نزدیکی قبر و کمی پائین‌تر تلی از شاخه‌های خشکیده در نزدیکی یک قطعه چوب سنگین وجود داشت. برادرخوانده‌ام یک ردیف فشفشه را از درختی که در نزدیکی شاخه‌های خشک بود آویزان و آن را روشن کرد. من ناگهان دیدم علف‌ها آتش گرفتند. آتش به سرعت پخش می‌شد، در حالی که ما دسترسی به آب و چیزی برای خاموش کردن آتش نداشتیم.

به خودم گفتم نترس و مانند یک تمرین‌کننده عمل کن. من و خواهرم شروع کردیم به فریاد زدن «فالون دافا خوب است. استاد خواهش می‌کنم به ما کمک کنید.» در حالی که سعی می‌کردیم شاخه‌ها را از آتش دور کنیم همچنان این عبارات را فریاد می‌زدیم.

سپس گویا گنبدی نامرئی شعله‌ها را به سمت مرکز آتش جمع کرد. آتش همچنان که در دایره‌ای شعله‌ور بود، ضعیف‌تر شد و از بین رفت. روی زمین دایره‌ای کامل شکل گرفته بود که در وسط آن خاکستر آتش وجود داشت.

گل‌های اودومبارا

از سال 2010 بیش از 30 گل اودومبارا در خانه‌ام ظاهر شد. بر طبق نوشته‌های بودیستی، این گل مقدس هر ۳ هزار سال یک بار می‌شکفد. آنها روی برگ سبزیجات بودند. با گذشت 7 سال برگ‌ها خشک شده‌اند اما گل‌ها همچنان زیبا و شکوفا هستند.

گل‌های اودمبارای شکوفا، نشانه‌ای از حفاظت استاد هستند. آنها به من یادآوری می‌کنند وابستگی‌هایم را رها کنم، در تزکیه راسخ و افکار درست قدرتمندی داشته باشم.