(Minghui.org) من یک تمرین کنندۀ سالمند هستم. وقتی‌که برای اولین بار به‌عنوان هماهنگ‌کنندۀ محلی انتخاب شدم، برخی از تمرین‌کنندگان از این بابت ناراضی بودند. آنها از سن بالا و شخصیت درونگرایم شکایت می‌کردند.

فهمیدم که باید به درون نگاه کنم و خود را بهبود بخشم. استاد بیان کردند: «برای یک تزکیه‌کننده، نگاه کردن به درون یک ابزار جادویی است.» («آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی فای واشنگتن دی‌سی ۲۰۰۹»)

به این آگاه شدم که باید فا  را به‌خوبی مطالعه کنم. در عین حال، همیشه باید تمرین‌کنندگان و موجودات ذی‌شعور را در قلبم داشته باشم، خودم را وقف نجات مردم کنم، و برای تحمل سختی‌ها آماده باشم. باید نیک‌خواه و روشن‌فکر باشم.

۱. راه‌اندازی مکان‌هایی برای تولید مطالب

در شروع فقط تمرین‌کنندگان محلی را سازماندهی کردم که با یکدیگر فا را مطالعه کنیم. مانند یک خبررسان به اطراف می‌رفتم که سایر تمرین‌کنندگان را در این حلقه حفظ کنم، آن کار را مانند یک شغل انجام می‌دادم. می‌دانستم که در منطقه‌مان هیچ مکانی برای تولید مطالب نداریم، اما وابستگی قدرتمندم به ترس باعث شده بود که تمایلی به راه‌اندازی آن نداشته باشم.

به درس‌هایی که از سایر مناطق گرفته بودم، نگاه می‌کردم و نگران امنیت تمرین‌کنندگان محلی‌مان بودم. از قبول مسئولیت و مواجهه با عواقب آن هراس داشتم. اما از خودم پرسیدم که اگر کارها را به همین منوال انجام دهم، آیا می‌توانم به‌طور حقیقی مأموریت نجات موجودات ذی‌شعور را به‌انجام برسانم و تمرین‌کنندگان محلی را به‌خوبی هدایت کنم.

وابستگی‌ها و افکارم درباره راه‌اندازی یک مکان تولید مطالب در منطقه را با سایر تمرین‌کنندگان به‌اشتراک گذاشتم. تمرین‌کننده‌ای با مهارت‌های فنی پیش‌قدم شد و به من در خرید تجهیزات و مطالب کمک کرد. او صبورانه و گام‌به‌گام مهارت‌ها را به من آموزش داد.

تمرین‌کنندگانی که می‌خواستند کمک کنند در ابتدا هراسان و مضطرب بودند و به‌راحتی با مواجهه با موانع دلسرد می‌شدند، اما ما با یکدیگر رشد کردیم. در‌نهایت توانستیم به‌خوبی همکاری کنیم و مطالبی با کیفیت بالا درست کنیم.

بعد از مدتی استاد به ما تذکر دادند که باید پیشرفت کنیم. استاد تمرین‌کنندگان را تشویق کردند که محل‌های تولید مطالب را در همه‌جا راه‌اندازی کنند. ما دومی و سپس سومین مکان را راه‌اندازی کردیم. اکنون ما به اندازۀ کافی مطالب دافا، دی‌وی‌دی و تقویم برای عرضه به تمرین‌کنندگان محلی و همچنین مناطق اطراف تولید می‌کنیم.

2. ازبین بردن فرهنگ حزب

برای چند دهه تحت فرهنگ ح.ک.چ زندگی کرده‌ام و بعد از شروع تمرین دافا، متوجه ماهیت شیطانی‌اش شدم. بسیار سخت تلاش کردم که از شر آن خلاص شوم اما اعمال و کلماتم هنوز حامل آن فرهنگ بود. زمانی‌که امور را هماهنگ می‌کردم، به‌طور ناخودآگاه به سایر تمرین‌کنندگان دستور می‌دادم و به‌جای نقاط قوت‌شان به نقاط ضعف‌شان نگاه می‌کردم.

بعد از مدتی شکافی بین من و سایر تمرین‌کنندگان محلی شکل گرفت. زمانی‌که تجربیات‌مان را در گروه به‌اشتراک می‌گذاشتیم، من تنها فردی بودم که صحبت می‌کردم. سایرین مثل قبل مشتاق نبودند که کارهای دافا را بایکدیگر انجام دهند، چه رسد به اینکه با یکدیگر همکاری کنند. این را به‌عنوان نشانه‌ای از کوشا نبودن آنها می‌دیدم و اغلب آنها را به‌خاطر نداشتن حس همکاری و غیرمسئول بودن سرزنش می‌کردم.

یک‌بار تمرین‌کننده‌ای از منطقه‌ای دیگر به گروه ما آمد. زمانی‌که پرسید آیا گروه ما تمایل به کمک دارد، یکی از تمرین‌کنندگان محلی‌مان به من اشاره کرد و گفت: «از او بپرس. نظرات ما که به حساب نمی‌آید.»

این کلمات مرا بیدار کرد. متوجه شدم که من بسیار سلطه‌گر و متکبر هستم. به‌عنوان هماهنگ‌کننده‌ خودم را درمیان تمرین‌کنندگان قرار نمی‌دادم بلکه بالاتر از آنها قرار می‌دادم. از تمرین‌کنندگان محلی‌مان عذرخواهی کردم و گفتم که هم‌سو با دافا نبودم. همچنین به آنها گفتم که صمیمانه می‌خواهم به‌خوبی عمل کنم.

استاد بیان کردند:

«فالون دافا براي تزکيه کردن است- يک شغل نيست. تمام کارکنان داوطلب ما اول از همه بايد تزکيه‌کنندگان واقعي در سطحي بالا از تزکيه باشند، چراکه آنها سرمشق تزکيۀ شين‌شينگ هستند. ما احتياجي به رهبران نمونه‌ مثل آنهايي که در بين مردم عادي هستند نداريم.» («اين يک شغل نيست، بلکه عمل تزکيه است»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

تمرین‌کنندگان مرا درک کردند و شکاف بین ما برطرف شد. با یکدیگر مانند قبل کار می‌کردیم، درباره امور بحث و گفتگو کرده و دربارۀ ایده‌های جدید فکر می‌کردیم.

3. روشنگری حقیقت با هم و رشد مانند بدنی واحد

یک بار تصمیم گرفتیم به حومه شهر برویم تا حقایق را برای مردم روشن کنیم. از همۀ تمرین‌کنندگان محلی خواستم که مشارکت و همکاری کنند.

تمرین‌کننده الف معلول بود. او در آن زمان به‌خوبی عمل نمی‌کرد و نمی‌توانست راه برود. فکر کردم که او هنوز می‌تواند با فرستادن افکار درست در خانه در این امر مشارکت داشته باشد.

وقتی او را از این برنامه مطلع کردیم، حقیقتاً هیجان‌زده شد که بخشی از برنامه باشد و احساس کرد که می‌تواند به نجات مردم نیز کمک کند. او از آن زمان فعال‌تر شده است و دائماً در تزکیه‌اش رشد می‌کند. او تبدیل به یک جزء حقیقی از دافا شده است.

بار دیگر، به‌منظور توزیع تقویم‌های روشنگری حقیقت به حومه شهر رفتیم. اگرچه با برخی شرایط مواجه شدیم، اما در پایان همه چیز به‌خوبی پیش رفت. بعد از برگشتن وقتی تبادل تجربه کردیم، متوجه شدیم که در طول این روند تک‌تک تمرین‌کنندگان خودشان را به‌خوبی تزکیه کرده و بایکدیگر همکاری کرده‌اند.

تمرین‌کننده‌ای روز قبل از تاریخ برنامه‌ریزی شده دچار اسهال شده بود و فکر کرد که شرکت نکند. اما متوجه شد که این مداخله است و باید آن را نفی کند. وقتی با ما همراه شد، اسهال قطع شد. تمرین‌کننده دیگری در شروع می‌ترسید اما توانست بر وابستگی ترسش غلبه کند و به توزیع تقویم‌ها ادامه داد. او احساس واقعاً خوبی داشت. دو تمرین‌کننده وقتی متوجه ماشین پلیسی شدند که تمرین‌کنندگان را در حین توزیع تقویم‌ها نگاه می‌کرد، افکار درست فرستادند. بعد از اینکه کار را به‌پایان رساندیم، اگرچه اتوبوس هر نیم ساعت یکبار حرکت می‌کرد، بلافاصله توانستیم سوار اتوبوس بشویم.

همچنین در پاسخ به مداخله به درون نگاه کردیم. متوجه شدیم که برخی تمرین‌کنندگان به محیط‌ اطرافشان توجه نکرده‌اند و تقویم‌ها را در جلوی دستفروشی توزیع کرده‌اند که او نیز تقویم می‌فروخت. آن دستفروش گزارش ما را به مسئولین داده بود. بخاطر ما بود که او به‌طور ناخواسته مرتکب جنایتی علیه دافا شد. متوجه شدیم که باید همیشه از وضعیت افراد دیگر آگاه باشیم و اول به دیگران فکر کنیم.

متوجه شدیم که باید حقایق را روشن کنیم تا مردم به‌طور حقیقی خوبی دافا را درک کنند و انتخاب کنند که از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌اش خارج شوند. اما هنوز چیزهایی بودند که مانع ما از اجرای آن می‌شدند. بنابراین فا را بیشتر مطالعه کردیم، افکار درست بیشتری فرستادیم، مقالات تبادل تجربه را خواندیم و به درون نگاه کردیم.

زمانی که برای اولین بار زنگ خانۀ کشاورزی را زدیم، آنها ما را صمیمانه پذیرفتند. حقیقت را برای آن خانواده روشن کردیم و آنها با خوشحالی موافقت کردند که حزب را ترک کنند. در اولین سفرمان در مجموع باعث شدیم که 24 نفر ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌اش را ترک کنند و برای دادخواستی به‌منظور گزارش جنایات دیکتاتور سابق چین، جیانگ زمین، 13 امضاء جمع‌آوری کردیم. همگی فهمیدیم که استاد به ما کمک کردند و ما را تشویق کردند. اعتماد به نفس‌مان بیشتر شد.

در طول سفر دیگری، مرد جوانی نمی‌خواست به ما گوش بدهد و می‌خواست گزارش ما را به پلیس بدهد. با مهربانی به او گفتیم که ما افراد خوبی هستیم و به انتخابش احترام گذاشتیم. به خانه همسایه‌اش رفتیم. خانواده همسایه‌اش از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌اش خارج شدند. آنها هنگامی که ما را بدرقه می‌کردند، دائماً می‌گفتند «متشکریم.» آن مرد جوان خارج در خانه‌اش ایستاده بود و دائماً به ما نگاه می‌کرد.

بنابراین ما به دو خانۀ دیگر در پایین جاده رفتیم. بعد از اینکه از سومین خانه بیرون آمدیم، آن مرد جوان به سمت ما آمد و گفت که در اشتباه بوده است. او تقویم و مطالب را درخواست کرد، سپس با خوشحالی از لیگ جوانان خارج شد.

بعد از اینکه با مردم صحبت می‌کردیم از آنها می‌خواستیم که حقایق را درک کنند به‌طوری که حقیقتاً نجات یابند. به‌دنبال تعداد نبودیم. روند نجات مردم همچنین روندی از رشد خودمان بود و استاد همواره در طول این مسیر به ما کمک می‌کنند.

۴. کمک به بازگشت تمرین کنندگان گم‌شده

تمرین‌کننده ب کمی بعد از شروع آزار و شکنجه، از منطقۀ ما نقل‌مکان کرد. شنیدم که او اخیراً برگشته است. با سایر تمرین‌کنندگان درباره او صحبت کردم و آنها را تشویق کردم که با او در تماس باشند. اما بعد از چند هفته هیچ اتفاقی نیفتاد.

به‌تدریج افکار منفی درباره تمرین‌کننده ب و سایر تمرین‌کنندگان در من شکل گرفت. با این‌حال، بلافاصله متوجه شدم که باید به درون نگاه کنم. ذهنم را مصمم کردم که خودم با او صحبت کنم.

سه مرتبه به محله‌ای رفتم که تمرین‌کننده ب زندگی می‌کرد و در‌نهایت به‌طور اتفاقی او را دیدم. حقیقتاً هیجان‌زده شدم. او خودش به تنهایی تزکیه می‌کرد و از اینکه به ما بپیوندد واقعاً خوشحال بود. به او آموزش دادیم که چطور افکار درست بفرستد و مجموعه کاملی از کتاب‌های دافا را برایش آماده کردیم. اکنون، تمرین‌کننده ب در‌حال انجام همه کارهایی است که در اصلاح فا باید انجام دهد.

خانوادۀ تمرین‌کننده پ که به‌خاطر تمرین دافا به زندان افتاده بود، بعد از آزاد شدنش دیگر از تزکیۀ او حمایت نمی‌کردند. آنها روابطش را با سایر تمرین‌کنندگان قطع کردند و در خانه از او سوءاستفاده می‌کردند. او در نهایت به‌دلیل کارمای بیماری مجبور شد تحت عمل جراحی قرار بگیرد. ما درک‌مان را از شرایطش به اشتراک گذاشتیم و می‌خواستیم به او کمک کنیم.

زمانی که اعضای خانواده‌اش در خانه نبودند، دو نفر از ما چند بار به خانه‌اش رفتند اما تمرین‌کننده پ از بازکردن در خودداری کرد. به درون نگاه کردیم و متوجه شدیم که بیش از حد مضطرب و بی‌تاب شده‌ایم و وابستگی‌هایی به خشم و تنبلی داشتیم. افکار درست فرستادیم تا خودمان را پاک کنیم.

زمانی‌که دوباره به ملاقاتش رفتیم، در را باز کرد و با دیدن ما به گریه افتاد. بعد از چند مکالمه افکار درستش را بازیافت. تمرین‌کنندگان محلی‌مان نیز به نوبت به خانه‌اش ‌رفتند تا به‌طور مرتب فا را با او مطالعه کنند. اکنون او از طریق تلفن کمک به نجات مردم می‌کند.

تمرین‌کننده ت نیز بعد از آزاد شدن با مداخله مواجه شد. بعد از اینکه عروسش بچه‌ای به دنیا آورد، مشغول مراقبت از او و بچه‌اش شد. او هیچ زمانی برای بیرون رفتن، مطالعه فا یا انجام تمرین‌ها نداشت. او همچنین دچار مداخله کارمای بیماری شده بود.

ما به ملاقاتش رفتیم و درک‌های‌مان را با او به‌اشتراک گذاشتیم. او متوجه عواقب به‌انجام نرساندن وظایفش به‌عنوان یک تمرین‌کننده شد و ذهنش را مصمم کرد که وابستگی‌ به نوه‌اش را رها کند. او با پسر و عروسش صحبت کرد و آنها به تصمیمش احترام گذاشتند. او دوباره به محیط گروهی پیوست و اکنون کارهای روشنگری حقیقت را انجام می‌دهد.

درحالی‌که با مردم در خیابان درباره فالون دافا صحبت می‌کردم، ناگهان با تمرین‌کننده ث مواجه شدم. او به من گفت که تمرین‌کننده است و تازه به این منطقه‌ آمده است. سابق براین دافا را همراه با پسرش تمرین می‌کرده است. بعد از شروع آزار و شکنجه، پسرش تمرین را کنار گذاشت و او در خانه تمرین می‌کند.

چند بار به دیدنش رفتم و درباره اصلاح فا با او صحبت کردم. سخنرانی‌های اخیر استاد را به او دادم. شوهرش مخالف تمرین کردنش بود. با این‌حال، با دیدن عزم و اراده‌اش دیگر مداخله نمی‌کرد. او اکنون بسیار کوشا است و سه کار را به‌خوبی انجام می‌دهد.

نمی‌خواستم پسر تمرین‌کننده ث، تمرین‌کننده ج، را نادیده بگیرم. وقتی به دیدن مادرش رفت او را ملاقات کردم و برای بیش از دو ساعت با او صحبت کردم. او موافقت کرد که از ح.ک.چ خارج شود. بعد از خواندن چند سخنرانی استاد، شوکه شد و تصمیم گرفت برگردد و سه کار را انجام دهد.

تمرین‌کننده ج در زادگاهش فردی بسیار اجتماعی‌ بود و افراد بسیار زیادی در خانه‌اش رفت و آمد داشتند. ما متوجه شدیم که خانه‌اش محل خوبی برای روشنگری حقیقت است. زمانی‌که آنجا را ترک کرد، کیف بزرگی از مطالب روشنگری حقیقت با خود برد.

دختر تمرین‌کننده ج پیش از این تمرین را همراه با پدرش یادگرفته بود و اکنون او نیز می‌خواست که تمرینش را ازسر بگیرد. او نسخه‌ای از جوآن فالون تهیه کرد و تمام مدت آن را مطالعه می‌کرد.

تمرین‌کنندۀ ج مسئول نگهداری از دو کودک دوقلو است. آن دو کودک متبرک شدند زیرا تمرین‌کنندۀ ج همیشه به آنها می‌گفت که «فالون دافا خوب است» را به‌خاطر بسپارند. یکی از آنها در حین بازی کردن از طبقه سوم ساختمانی پایین افتاد ولی آسیب ندید؛ فقط سرش خراشی برداشت. این معجزه در محله‌اش زبان‌‌زد شد و مردم از قدرت دافا شگفت‌زده شدند.

برگرداندن یک تمرین‌کننده گم‌شده نجات یک بهشت یا یک جهان است. این برای همه تمرین‌کنندگان بسیار حیاتی است که مراقب یکدیگر باشند و بایکدیگر به جلو پیش بروند، به‌طوری‌که همه بتوانیم مأموریت‌مان را به‌انجام برسانیم و همراه استاد به خانه‌مان بازگردیم.

به لطف محافظت نیک‌خواهانه استاد، قادر بوده‌ام که 17 سال اصلاح فا را پشت سر بگذارم. با پشتکار به پیمودن این مسیر ادامه خواهم داد و مسئولیت‌های یک هماهنگ‌کننده را به دوش خواهم کشید.