(Minghui.org) درود، استاد محترم! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

تبدیل شدن به تزکیه‌کننده‌ای حقیقی

اولین بار حدود سال ۲۰۰۱، یکی از دوستانم فالون دافا را به من معرفی کرد. از آن زمان، همیشه می‌دانستم که فالون دافا روشی معنوی است. اما، به‌علت عقاید و تصورات و وابستگی‌های مختلف، تزکیه نکردم تا اینکه در اکتبر ۲۰۱۳ به‌طور واقعی تزکیه در دافا ‌را شروع کردم؛ پس از گذشت بیش از یک دهه، وقتی دوباره جوآن فالون را برای اولین بار خواندم و درنهایت تمرین‌ها را به‌صورت آنلاین یاد گرفتم و انجامشان دادم، تقریباً آمادگی این را یافتم تا با سایر تمرین‌کنندگان در منطقه‌مان دیدار کنم.

درمورد دیدار با آنها ترس‌های زیادی داشتم. سال‌های زیادی بود که فکر می‌کردم اگر بخواهم یک تمرین‌کننده فالون دافا باشم، باید تاحدی کامل باشم و حتی نزدیک به آن حد هم نبودم. نشانه‌های زیادی بر من آشکار می‌شدند، دال براینکه باید به گروه بپیوندم، اما تمام آنها را نادیده می‌گرفتم، در منزل به تنهایی تزکیه می‌کردم و به‌نظر می‌رسید که چیزی کم دارم. متوجه شدم که باید به گروه بپیوندم و ترسم را ازبین ببرم، اما وقتی با شماره تلفنی که در وب‌سایت FalunDafa.org بود، تماس می‌گرفتم، در قلبم امیدوار بودم که به تلفنم پاسخ داده نشود، البته کسی از آن سوی خط پاسخ داد. به او گفتم فکر می‌کنم قرار است با شما دیداری داشته باشم. این یکی از بهترین تصمیماتی بود که گرفتم.

پس از نخستین دیدارم با آنها که در فوریه ۲۰۱۴ در غرفه شن‌یون بود، یعنی درست چند هفته قبل از اجرای شن یون آن سال، درعین حال که معذب بودم، حسی از آشنایی و راحتی فوق‌العاده زیادی نیز داشتم. متوجه شدم این چیزی است که در تزکیه‌ام کم دارم. اما حتی وقتی تزکیه واقعی را شروع کردم، وقتی‌ صحبت همکاری در پروژه‌های مختلف روشنگری حقیقت به میان می‌آمد، گاه‌گاهی این فکر به ذهنم خطور می‌کرد: «من به‌اندازه کافی خوب نیستم.» فکر می‌کردم: «فقط مادری در منزل هستم و هیچ مهارت خاصی ندارم. چه ‌کاری می‌توانم انجام دهم؟» این تصورات و عقاید همگی ناشی از ترس و تردیدهایم بودند و بخشی از چیزی بودند که وقتی برای اولین بار در سال ۲۰۰۱ فا را کسب کردم، مانع تزکیه واقعی من شدند.

پس از اینکه چند ماه، همراه گروه تزکیه کردم و این افکار را به آهستگی رها کردم، با کمک مطالعه فا و تبادل تجربه با سایر تمرین‌کنندگان متوجه شدم که این افکار به علت فقدان باورم به استاد و فا هستند. اگر استاد مرا به‌عنوان مرید دافا انتخاب کرده‌اند، پس آیا نباید به ایشان و انتخاب‌هایشان باور داشته باشم؟ متوجه شدم که این عقاید و تصورات متعلق به من نیستند و اینکه قبول کنم آنها افکار خود من هستند، کار اشتباهی است. استاد بیان کردند: «... بیشتر از آنچه شما خودتان را گرامی می‌دارید، گرامی‌تان می‌دارم!» («آخرین وابستگی‌(های)تان را از بین ببرید» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)

اعتباربخشی به فا از طریق روشنگری حقیقت

یک روز، وقتی از تمرین‌کننده‌ای در منطقه‌مان پرسیدم علاوه بر شن یون، چه‌ کار دیگری می‌توانیم برای روشنگری حقایق انجام دهیم، وی فهرستی از کارهایی را نوشت که انجام شده‌اند و اینکه در چه زمینه‌هایی به کارهای بیشتری نیاز داریم... در فهرستش کارهایی در همه زمینه‌ها وجود داشت. چیز خاصی که بسیار نظر مرا به خود جلب کرد، اشاره وی به «پروژه روشنگری حقیقت برای مسئولین دولتی و افراد بسیار مهم» بود: روشن کردن حقایق برای مسئولین منتخب مردم. این کار برایم به‌طور خاصی برجسته به‌نظر آمد، زیرا فکر می‌کردم کارهای دیگر قطعاً مناسب من نیست. بنابراین با نگاهی به عقب، جای تعجب نیست که انجام این پروژه در منطقه‌‌مان، به من واگذر شد.

می‌دانم که روشنگری حقیقت برای مسئولین دولتی مهم است. اولین تجربه کاری‌ام در خصوص روشنگری حقیقت برای مسئولین دولتی و افراد بسیار مهم، ظاهراً ساده بود. از من خواسته شد ایمیلی را که  متنش از قبل آماده شده بود، به آدرس عضو خاصی از کنگره ارسال کنم. آن درخواست ملاقاتی با آن عضو کنگره در واشنگتن دی‌سی بود. حتی مجبور نبودم خودم با او ملاقات کنم. اما به دلیلی این ترسناک بود! اما آن ‌را انجام دادم و چند پاسخ دریافت کردم. معتقدم این دلگرمی و تشویقی ازجانب استاد بود که کمک می‌کردند درها به رویم باز شوند. دومین تجربه کاری‌ام درخصوص مسئولین دولتی بسیار متفاوت بود. از من خواسته شد تا با نمایندگان در ایالت خودم ملاقات کنم. پس از پیدا کردن مقداری شجاعت، با انجام این کار موافقت کردم.

من و تمرین‌کننده دیگری اهل چین که در آمریکا دانشجو بود و تحصیل می‌کرد، وقت ملاقاتی با اولین نماینده کنگره گرفتیم. این جلسه با یکی از اعضای هیئت او برنامه‌ریزی شده بود که برحسب اتفاق از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ حامی فالون گونگ بود. کنجکاو بودم بدانم که چرا حمایتش در سال ۲۰۰۱ متوقف شده بود. می‌دانستم استاد به‌نحوی او را در مسیرمان قرار داده‌اند. هم‌تمرین‌کنندۀ‌ همراهم فقط مدت کوتاهی بود در ایالات متحده اقامت داشت و به‌خاطر «اطلاعات و آگاهی» من از نحوه کار دولت آمریکا، به من اعتماد می‌کرد. اما من هرگز با اعضای دولت ملاقات نکرده بودم. حتی هرگز نمی‌دانستم چطور از مسئولین دولتی‌مان درخواستی کنم، زیرا هیچ‌وقت به آن نیاز نداشتم. انجام این کار را از ‌هم‌تمرین‌کنندگان چینی یاد گرفتم و آن بسیار ساده‌تر از چیزی بود که تصور می‌کردم.

پس از اینکه قرار ملاقاتی گذاشتیم، درحالی‌که مطالب روشنگری حقیقت و تمام دادخواست‌های امضاء شده را در دست داشتیم، در پارکینگ با یکدیگر ملاقات کردیم. ملاقاتمان کمی زودتر از وقت تعیین شده اتفاق افتاد، بنابراین می‌توانستیم برنامه‌مان را مرور کنیم. همچنان‌که به او نگاه می‌کردم تا بگوید صحبتمان را از کجا شروع کنیم، او نیز به‌طور طبیعی به من نگاه می‌کرد تا من سر صحبت را به دست بگیرم و بگویم باید از کجا شروع کنیم. در غرب این را «کوری عصاکش کوری دیگر شود» می‌گویند. او گفت که در چین آن را «جوجه با اردک صحبت می‌کند» می‌گویند. در آن لحظه متوجه شدیم که اصلاً نمی‌دانستیم چه درانتظار ما است و چه اتفاقی قرار است بیفتد، اما می‌دانستیم باید حقیقت را روشن کنیم.

نشست ابتدایی خیلی خوب پیش رفت. من با داشتن اطلاعات درباره برداشت اعضای بدن و تاریخ موقعیت‌های خاص، آماده بودم. نمودارها، آمار و واقعیت کارهای دیگری که حکومت برای فالون گونگ انجام داده بود را مطالعه کرده بودم. فکر می‌کردم خیلی برای این جلسه آماده‌ام، اما در اشتباه بودم.

او چند سؤال پرسید و با شنیدن ادعاهای موجود درباره برداشت اعضای بدن حقیقتاً به وحشت افتاد. به‌نظر می‌رسید واقعاً می‌خواهد از فالون گونگ حمایت کند، اما در درونش تضاد و کشمکشی بود. ذهنش توسط تبلیغات دروغین حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) به شدت مسموم شده بود. اشاره کرد که اولین اشتباهِ فالون گونگ، روش سازماندهی تجمع اعتراض‌آمیزش علیه دولت، در تاریخ ۲۵ آوریل ۱۹۹۹ بود. خوشبختانه، تمرین‌کننده همراهم آنجا بود و حقایق این رویداد را برایش روشن کرد. من درباره حقایق این جریان کمی گیج بودم، زیرا آن سال‌ها پیش رخ داده بود و من خودم را برای آن آماده نکرده بودم.

تمرین‌کننده‌ای در دی‌سی مرا راهنمایی کرده و تا حد ممکن، برای این ملاقات آماده کرده بود. این تمرین‌کننده همچنین پیشنهاد داده بود که این سؤال را از وی بپرسم: آیا دلیلی وجود دارد که از قطعنامه ۲۸۱ مجلس نمایندگان حمایت نکرده است یا خیر؟ تقریباً نزدیک اتمام جلسه بودیم که تصمیم گرفتم این سؤال را مطرح کنم. پاسخش تکان‌دهنده، اما صادقانه بود. او به حقه خودسوزی ۲۳ ژانویه ۲۰۰۱ اشاره کرد که همچنین توضیحی بود برای اینکه چرا او در سال ۲۰۰۱، دست از حمایت از فالون گونگ برداشت.

من و هم‌تمرین‌کننده‌ همراهم با حیرت به همدیگر نگاه ‌کردیم و به سرعت حقایق این رویداد را برایش توضیح دادیم. این بار هم، من واقعاً برای توضیح این حقایق آمادگی نداشتم، اما او اطلاعات خوبی داشت. اگرچه همه حقایق را در دسترس نداشتیم، اما دست‌کم توانستیم بگوییم که آن رویداد ساختگی بود، به‌دست ح.ک.چ صحنه‌سازی شده بود، دروغ بودنش اثبات شده است و اینکه ما تمام حقایق در دسترس را به او خواهیم داد. مهم‌تر از همه اینکه تمرین‌کنندگان فالون گونگ دست به خودسوزی نمی‌زنند و خودشان را به آتش نمی‌کشند.

در این مرحله، او تقریباً راضی به‌نظر می‌رسید! می‌گفت که ح.ک.چ به دفتر آنها آمده و گفته که فالون گونگ «مشکل چین» است و «بگذارید دولت چین آن ‌را اداره و حل‌وفصل کند.» او سپس بلند شد و ما را به بخش‌های دیگر دفتر برد. برای گروهی از کارکنان دفتر حقایق را روشن کرد و برخی دیگر از کارکنان زیرچشمی نگاهش کرده و گوش می‌کردند. او خیلی مشتاقانه این کار را انجام می‌داد و درواقع در روشنگری حقیقت خیلی خوب عمل کرد! تنها راهی که می‌توانم این احساس را توضیح دهم، این است که بگویم چهره‌اش روشن‌تر و درخشان‌تر به نظر می‌رسید. بعداً در همان هفته، وی حمایتش را از قطعنامه ۲۸۱ مجلس نمایندگان اعلام کرد.

استاد بیان کردند: «تزکیه‌ به‌ تلاش‌ خود شخص‌ بستگی دارد، درحالی ‌که‌ گونگ‌ به‌ استاد شخص‌ مربوط است.» (جوآن فالون) در قلبم احساس می‌کنم که استاد موفقیت در این کار را نصیبمان کردند، زیرا تمام آنچه باید انجام دهیم این است که جلو برویم و حضور یابیم. این رویداد قطعاً اعتمادبه‌نفسم را در روشنگری حقیقت بالا برد و تا حد خیلی زیادی به من انگیزه داد! باعث شد متوجه شوم که این افراد واقعاً منتظر ما هستند.

دو ملاقات بعدی با سایر نمایندگان کنگره، باعث شد غرورم کاهش یابد، زیرا آن آنقدر هم آسان نبود. در خصوص آنها موفق نبودم. متوجه شدم که مهم نیست چند بار به خودم گفته‌ام این کار را به‌خاطر آنها انجام می‌دهم، زیرا نیت واقعی‌ام که در عمق وجودم پنهان بود این بود که از آنها می‌خواستم کاری برای دافا انجام دهند. قلبم خالص نبود.

استاد بیان کردند:

«شما تزكیه‌كننده هستید و تمام تغییرات بوسیله‌ی تزكیه شما و اصلاح فا انجام می‌شود؛ تمام مسائلی كه خودتان اعتبار بخشیده‌اید و به آن روشن‌بین شده‌اید و تمام چیزهایی كه به‌دست خواهید آورد، تمام اینها در مسیری كه شما ‌خودتان قدم برمی‌دارید ایجاد می‌شود. مطلقاً به خدماتی كه قدرت‌های كهن بتوانند برای ما انجام دهند یا اینكه جامعه معمولی بتواند به ما كمك كند فكر نكنید. این شما هستید كه انسان‌های جامعه‌ معمولی را نجات می‌دهید و شما هستید كه موجودات ذی‌شعور را نجات می‌دهید!» (آموزش فا در سال ۲۰۰۲ در كنفرانس تبادل تجربه در فیلادلفیا در امریكا)

با نگاه به گذشته، می‌بینم که من وابستگی‌هایی نیز به خود، منیت و امید به افراد عادی داشتم تا به ما کمک کنند.

اکنون که قطعنامه ۳۴۳ مجلس نمایندگان در دست بررسی بود، فکر می‌کردم آسان است که حمایت آن تعداد از اعضای کنگره که از قطعنامه ۲۸۱ حمایت کرده بودند را برای این قطعنامه نیز به‌دست آوریم. اگرچه قطعاً اشتباه می‌کردم، زیرا آنطور نشد. در این مرحله من فقط با دفاتر اعضای کنگره صحبت کرده بودم.

برای راهپیمایی ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۵ به دی‌سی رفتم و جلساتی را با دفتر نمایندگان کنگره ترتیب دادم. درحالی‌که بیشتر کارکنان واقعاً حمایتشان را اعلام کردند، اما هیچ‌کدام از نمایندگان در آن زمان نمی‌خواستند اعلام حمایت کنند. با یک نماینده مجلس سنا ملاقات کردیم. ازآنجایی که این قطعنامه فقط برای اعضای کنگره بود نه برای اعضای سنا، در این مرحله احساس می‌کردم هیچ «علاقه‌ای» ندارم تا از او بخواهم از این قطعنامه حمایت کند. کارمندی که با او ملاقات کردیم، چیز زیادی درباره آزار و شکنجه نمی‌دانست، اما اشاره کرد که سال‌ها قبل نزدیک مترو فردی به او فلایری درباره فالون گونگ داده است. اکثر اوقات کارمندان هستند که با ما ملاقات می‌کنند، نه خود نمایندگان. آنها نیز باید حقایق را بشنوند. به این طریق، آن بازهم فقط روشنگری حقیقت بود که به آنها اجازه می‌داد تصمیم بگیرند براساس اطلاعاتی که به آنها می‌دهیم، چه موضعی را برگزینند. از او توقع زیادی نداشتم. واقعاً فقط می‌خواستم حقیقت را بداند. خیلی پذیرا بود و گفت دوست دارد تمرین فالون گونگ را یاد بگیرد!

زیبایی بدن واحد!

یکی از مشکلاتم این بود که احساس می‌کردم مسئولیت پروژه روشنگری حقیقت برای مسئولین دولتی در منطقه‌ام، به‌طور کامل برعهده من است. درک نمی‌کردم که این کارِ فقط یک نفر نیست، بلکه پروژه‌ای برای بدن واحدمان است. خودم را زیر فشار زیادی قرار داده بودم. اما وقتی به سایر تمرین‌کنندگان در منطقه‌ام گفتم که آن عضو کنگره برای به جلو پیش بردن قطعنامه ۳۴۳ نمایندگان مجلس، مهره مهمی است، فوق‌العاده مشتاق بودند که کمک و همکاری کنند.

تمام فکرم این بود که چگونه می‌توانم حمایت تمام این ۹ عضو کنگره را به‌دست آورم، درحالی‌که حتی نمی‌توانم حمایت همین یک عضو را که از قبل رویش کار کرده‌ام، به‌دست آورم، اما کاملاً اشتباه فکر می‌کردم. از قدرت بدن واحدمان استفاده نمی‌کردم، زیرا احساس می‌کردم آن پروژۀ من و مشکل من است و نمی‌خواستم مسئولیت این کار را بر دوش شخص دیگری بیندازم. معتقدم که این به‌خاطر ذهنیت خودنمایی و غرورم نیز بود.

هنگامی که متوجه این تصور و عقیده نادرست شدم، به‌سرعت فکرم را اصلاح کردم و از سایر تمرین‌کنندگان کمک خواستم. بدن واحدمان نه تنها همکاری کرده و با ایده‌های جدید به سازماندهی و حل مشکل کمک کرد، بلکه کارهای خیلی خیلی بیشتری هم انجام داد. در منطقه مربوط به آن عضو کنگره، تلاش‌هایی به‌منظور جمع‌آوری امضاء برای یک دادخواست به‌راه انداختیم تا مردم به حقایق آگاه شوند و موضعشان را با امضای این دادخواست‌ها مشخص کنند. احتمالاً تعداد چندان زیادی در منطقه‌شان درباره حقایق نشنیده بودند و اینکه هیچ دری باز نشده بود تا اینکه آنها از حقایق دافا آگاه شدند. وقتی ذهنشان از حقایق آگاه و فکرشان درست شد، درها گشوده شدند.

گروه کوچک ما که اکثریتشان انگلیسی صحبت نمی‌کردند، تنها در عرض دو هفته و فقط در منطقه این عضو کنگره، تقریباً هزار امضاء برای دادخواست جمع‌آوری کرد. بدن واحد تمرین‌کنندگان بود که باعث شد این کار اینقدر هموار و موفقیت‌آمیز به پیش برود.

پس از آن دری گشوده شد. این عضو کنگره پس از چند روز، در تالار شهر که چند کیلومتر از محل اقامت من فاصله داشت، جلسه ملاقات نادری را ترتیب داد! از چند تمرین‌کننده خواستم مرا همراهی کنند، زیرا این جلسه می‌توانست فرصتی باشد تا مستقیماً از وی درخواست حمایت کنیم.

تا آن زمان، هرگز در جلسه تالار شهر حضور نداشتم. دوباره به مکانی ناراحت و ناشناخته برمی‌گشتم. ازآنجایی‌که بدون داشتن تجربه، نمی‌توانستم به‌قدر کافی آماده باشیم، فقط باید حضور می‌یافتیم و افکار درستمان را حفظ می‌کردیم.

سرانجام فرصتی یافتم بایستم و در برابر تمام جمعیت، با این نماینده کنگره صحبت کنم، کاری که قبلاً حقیقتاً نمی‌خواستم انجام دهم، چون صحبت کردن در بین جمع کار راحتی برایم نبود. می‌دانستم این از احساسات نشئت می‌گیرد و باید رها شود. تا مرحله‌ای پیش می‌روم که درنهایت دیگر ناراحتم نکند.

هنگامی‌ که از این نماینده کنگره پرسیدم آیا از قطعنامه ۳۴۳ نمایندگان حمایت خواهد کرد یا نه، او گفت: «آن روز در میدان تیان‌آن‌من روز بسیار غم‌انگیزی بود.» سپس افزود: «من آنجا بودم وقتی تمرین‌کنندکان فالون گونگ خودشان را آتش زدند.» به او گفتم آن فقط حقه‌ای بود که ح.ک.چ صحنه‌سازی کرد، اما باز در کمال تعجب هنوز ذهنش درگیر آن رویداد بود. متوجه شدم که درحال تکیه کردن به مردم عادی هستم تا کاری برایم انجام دهند. امیدوار بودم کارمندش حقایق را به او رسانده باشند. اگرچه احتمال داشت آنها را شنیده باشد، اما واقعاً گوش نمی‌داد. معتقدم این به ما ارتباط داشت که به‌طور مستقیم حقایق را به او بگوییم، زیرا ذهنش مستقیماً توسط ح.ک.چ مسموم شده بود.

بعد از جلسه تالار شهر همراه او رفتیم تا صحبت بیشتری با وی داشته باشیم. او دوباره درباره جزئیات حقه خودسوزی پرسید. توضیخات بیشتری دادیم و گفتیم در این خصوص اطلاعاتی را برایتان می‌فرستیم. پس از گفتگویی ساده، او ابراز خوشحالی کرد که از این قطعنامه حمایت ‌کند.

در این مرحله به‌نظر می‌رسید ما درحال پیشرفتیم. اما، چند هفته بعد، اسمش جزء موافقان قطعنامه اعلام نشد. کارمندش چند بهانه آورد، اما درباره تغییر موضع وی توضیحی نداد. اولین فکرم این بود که ممکن است این، آزمونی برای بردباری (رِن) من باشد. متوجه شدم پس از اینکه وی موافقتش را برای حمایت از قطعنامه اعلام کرد، حس ازخودراضی بودن به آرامی در من ظاهر شد. بعد از اعلام موافقتش، در کار روشنگری برای مسئولان دولتی شل شدم و روی سایر پروژه‌ها تمرکز کردم، اما درواقع، در مدیریت زمان مشکل داشتم. بزرگ‌ترین اشتباهی که مرتکب شدم، این بود که متوجه نبودم دوباره از فردی عادی می‌خواهم کاری برای ما و اصلاح فا انجام دهد. من حتی کمی نگران بودم که این مسئله بدون او نمی‌تواند به جلو پیش برود. وقتی یک قدم به عقب برداشتم و موقعیت را از زاویه‌ای دیگر دیدم، متوجه شدم که فکر می‌کردم این نماینده مهم‌ترین نقش را در تصویب قطعنامه ۳۴۳ مجلس نمایندگان دارد.

یکی از درس‌های بسیاری که از این رویداد یاد گرفتم این بود که این کار باید توسط تمرین‌کنندگان انجام شود؛ آن بدن واحدی که با همکاری تمرین‌کنندگان شکل می‌گیرد، نقشی حیاتی دارد و هر عقیده و تصور درباره اینکه چرا نمایندگان ممکن است از قطعنامه حمایت کنند یا نکنند، می‌تواند مانع رسیدن ما به این هدف باشد.

می‌دانم باید کارهای زیادی برای این پروژه انجام دهیم، زیرا ۸ عضو دیگر کنگره در ایالت من وجود دارند که هنوز حمایتشان را از قطعنامه ۳۴۳ اعلام نکرده‌اند. اما حالا دیگر اعتمادبه‌نفس خیلی بیشتری برای متقاعد کردن آنها دارم. معتقدم که مهم است این افراد از حقایق آگاه شوند، زیرا آنها نماینده هزاران نفرند که انتخابشان کرده‌اند و تصمیماتشان بر تعداد زیادی از مردم تأثیر می‌گذارد.

استاد بیان می‌کنند:

«اما موجوداتی که توانایی ایفای نقش نماینده را دارند به هیچ عنوان موجوداتی معمولی نیستند. قطعاً پادشاهان جهان‌های مختلف هستند، که دنیاها، جهان‌ها، یا بدن‌های کیهانی خود را نمایندگی می‌کنند.» («یک مرید دافا چیست»)

مهم نیست به چه دلایلی از ما حمایت نمی‌کنند، این مسائل می‌توانند با آگاه شدن از حقایق حل‌وفصل شوند.

استاد در سخنرانی‌شان‌ به ما گفتند:

«اگر مریدان دافا نتوانند به هنگام روشنگری حقیقت گره‌های موجود در ذهن مردم را باز کنند، احتمال دارد که هنوز در روند درک فا باشند، و در زمان حاضر آنها نمی‌توانند به‌طور قاطع مورد قضاوت قرار گیرند. در این زمان نمی‌توان گفت آنها خوب هستند یا بد. ممکن است شما به‌اندازه کافی حقیقت را روشن نکرده باشید.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۳ آتلانتا»)  

از زمانی که به گروه پروژه روشنگری حقیقت برای مسئولین دولتی پیوسته‌ام، درهای بسیاری به رویم گشوده شده‌اند. فرصت‌هایی داشته‌ام تا با تمرین‌کنندگان مختلف زیادی، روی بسیاری از پروژه‌های گوناگون همکاری کنم؛ پروژه‌هایی که هدف همه آنها نجات موجودات ذی‌شعور است. به هر پروژه دافا که وارد می‌شوم، به‌نظر می‌رسد متوجه وابستگی‌های جدید یا عمیقاً ریشه‌د‌‌اری در درونم می‌شوم و دائماً تلاش می‌کنم آنها را تزکیه کنم. چیزهایی مانند راحتی، ذهنیت خودنمایی، احساسات، حتی تکبر، هنوز خودشان را نمایان می‌کنند، اما اهمیت و شدتشان کمتر و کمتر شده است.

همکاری با همه این تمرین‌کنندگان و روی همه این پروژه‌ها افتخار بزرگی بوده است. فکر می‌کنم فرصت‌های بسیار بیشتری حین همکاری در این پروژه‌ها وجود خواهند داشت. مشتاقانه منتظر تمام این فرصت‌ها هستم، زیرا به من کمک می‌کنند تزکیه کنم و به عهد و پیمان‌هایم درخصوص نجات موجودات ذی‌شعور جامه عمل بپوشانم.

از استاد، شما و همگی سپاسگزارم!

(ارائه شده در کنفرانس فای کرانه غربی ۲۰۱۵)

http://en.minghui.org/html/articles/2015/10/29/153433.html