(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده فالون دافا و ۵۹ ساله‌ هستم. در شهر یی‌چون، واقع در استان جیانگ‌شی زندگی می‌کنم. از ژانویه ۱۹۹۹ که تمرین فالون دافا را شروع کردم، مکرراً شاهد قدرت شگفت‌انگیز دافا بوده‌ام‌ و برکات آن نصیبم شده است.

اعضای خانواده همسرم به نابهنجاری ژنتیکی به‌نام اورمی همولیتیک مبتلا هستند که بر خون و رگهای خونی فرد تأثیر می‌گذارد. در این بیماری پلاکت‌های خون از بین می‌روند که برای لخته شدن خون ضروری هستند. گلبول‌های قرمز خون کاهش یافته و منجر به نارسایی کلیه‌ها می‌شود.

مادر شوهرم در ۴۰ سالگی به دلیل ابتلا به اورمی درگذشته بود و هنگامی‌که همسرم ۲۰ ساله بود، پزشکان تشخیص دادند که به این بیماری مبتلا است. در ۵۰ سالگی وقتی این بیماری با تشکیل سنگ در هردو کلیه‌اش همراه شد، شرایطش وخیم‌تر شد.

گرچه، ظاهراً فالون دافا را تمرین نمی‌کند، اما شاهد قدرت شگفت‌انگیز دافا است. فالون‌هایی را درحال چرخش در خانه‌مان دیده است، می‌داند که دافا خوب است و اغلب از صمیم قلب تکرار می‌کند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است.» نگرشش نسبت به دافا مزایای بسیاری برایش داشته است و از مرگ ناشی از این بیماری‌اش بیش از یک بار جان سالم بدر برده است.

"فالون دافا خوب است" تیرگی را درهم می‌شکند

همسرم در آشپزخانه در طبقه اول مشغول آماده کردن سوسیس برای شام سال نوی چینی بود. هنگامی‌که، صدای برخورد ساطور گوشت را به کف آشپزخانه شنیدم، مشغول انجام کارهای خانه در طبقه دوم بودم. اولین فکری که به‌نظرم رسید این بود که مشکلی برای همسرم پیش آمده است.

وقتی به‌سرعت از پله‌ها پایین می‌آمدم، دائماً نامش را صدا می‌کردم. با عجله به آشپزخانه رفتم، روی زمین بی‌حرکت افتاده بود، با چشمانی بسته، صورتش به رنگ خاکستری مرگباری بود و به‌نظر می‌رسید که نفس نمی‌کشد.

فوراً از استاد کمک خواستم: «استاد خواهش می‌کنم همسرم را نجات دهید! استاد همسرم را نجات دهید!»

سپس با صدای بلند تکرار کردم: «فالون دافا خوب است! حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است!»

همسایه‌ها سراسیمه به منزل‌مان آمدند و با بیمارستان تماس گرفتند که آمبولانس بفرستند. همچنان به تکرار دو جمله ادامه دادم و به‌نظر می‌رسید که همسرم دوباره هشیاری‌اش را به‌دست آورده است.

خدمه آمبولانس پرسیدند که اگر می‌خواهد او را به بیمارستان ببرند. سرش را به‌علامت نفی تکان داد و گفت که نمی‌خواهد در بیمارستان بستری شود. درِ آشپزخانه را نگه‌داشت و مانع رفتن صندلی چرخدار به داخل آمبولانس شد.

پس از اینکه به‌طور کامل هشیاری‌اش را به‌دست آورد، پرسیدم چرا از رفتن به بیمارستان خودداری کرد. پاسخ داد: «احساس می‌کردم که تاریکی مرا احاطه کرده است و درحال مرگ بودم. اما، صدایت را شنیدم که بلند تکرار می‌کردی: "فالون دافا خوب است، حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است!" این دو جمله ذهنم را پرکرد.»

«این ۹ حرف چینی بزرگتر و بزرگتر می‌شدند و حتی نور تولید می‌کردند. نور روشن‌تر ‌شد و مرا احاطه ‌کرد و بیدار شدم. استاد فالون دافا مرا نجات داد!»

استاد بسیار سپاسگزارم! شما نه‌تنها همسرم و پدر فرزندان‌مان را نجات دادید، بلکه خانواده ما را خوشحال کردید.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/2/15/155575.html