(Minghui.org)

فالون دافا اندوهم را برطرف کرد

از آنجاکه کوچکترین دختر در خانواده‌ام بودم، هرگز نیازی نبود که برای کمک در هیچ یک از کارهای خانه نگران باشم و به این شکل بزرگ شدم. یک سال پس از ازدواجم، پسری به‌دنیا آوردم. شوهرم بسیار سخت در کارخانه کار می‌کرد و مادر‌شوهرم در کارهای خانه یا نگهداری از کودک به‌ من کمک نمی‌کرد.

باید سر کار می‌رفتم، آشپزی می‌کردم، کارهای خانه را انجام می‌دادم و از بچه نیز نگهداری می‌کردم. تب کردم، اما پزشکان نتوانستند دلیل تبم را تشخیص دهند. وقتی ۲۰ روز بعد از بیمارستان مرخص شدم، پوست و استخوان شده بودم. می‌دانستم که دلیل بیماری‌ام خستگی بود.

شوهرم اولین کودکی بود که در خانواده‌اش متولد شده بود. به‌عنوان همسرش باید انتظارات خانواده‌اش را برآورده می‌کردم. در تمام مهمانی‌های خانوادگی باید آشپزی می‌کردم در‌حالی‌که سایرین سر میز مشغول صرف غذا می‌شدند. وقتی پسرم بزرگ شد، وضعیت کلی خانواده را درک کرد. او اغلب درباره اینکه چقدر مورد بی‌انصافی قرار می‌گرفتم، عصبانی می‌شد.

شوهرم کارش را از‌دست داد. او بی‌حوصله بود و اغلب بدخلقی می‌کرد. سعی کرد در بازار سهام درآمدی کسب کند، اما در‌عوض خیلی ضرر کرد. به‌دلیل رنجشی که در اعماق درونم بود، وضعیت سلامتی‌ام رو به افول رفت. دچار کمر درد شدیدی شدم. در ستیز بودم که بتوانم وظایف کاری و مسئولیت‌های روزمره‌ام را انجام دهم.

پزشکی فالون دافا را به من توصیه کرد. او گفت که فالون دافا تمرینی عالی است که می‌تواندخصوصیات اخلاقی فرد را ارتقاء دهد و به سلامتی فرد کمک کند. مرا به مکان تمرین برد تا پنج سری تمرین را بیاموزم. فوراً احساس کردم که چیزی در قسمت پایین شکمم می‌چرخد.

هماهنگ‌کننده مکان تمرین به من گفت: «شما رابطه تقدیری قوی‌ای دارید. استاد به شما یک فالون داده‌اند.» او به من یک نسخه از جوآن فالون را داد و من خواندن کتاب را در ۲۴ ساعت به‌پایان رساندم و بعد پاسخ بسیاری از پرسش‌ها را در زندگی درک کردم.

سه روز پی‌در‌پی بیرون‌روی داشتم. سپس به وضعیتی فوق‌العاده و رها از بیماری رسیدم و در تمام بدنم احساس سبکی کردم. در‌خصوص وضیعتی که تجربه می‌کردم، بسیار هیجان‌زده بودم!

دافا را به دوستان و اقوامم معرفی کردم و یک مکان تمرین و یک گروه مطالعۀ فا در محل کار راه انداختم. خودم را بر اساس حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری هدایت می‌کردم و به شهرت و سود اهمیت نمی‌دادم. از رنجش خودم را رها کردم. در آن زمان زندگی‌ام حقیقتاً شاد بود.

۲. بازگشت به تزکیه

در ژوئیه ۱۹۹۹، جیانگ زمین آزار و شکنجه فالون دافا را به‌راه انداخت. بسیاری از تمرین‌کنندگان به‌طور غیرقانونی بازداشت شدند. به‌عنوان فردی که مسئول یک مکان تمرین بودم، من را هدف قرار دادند و محل کارم مجبورم کرد که تمام کتاب‌های فالون دافا را تحویل دهم. پلیس مجبورم کرد اظهاریه‌ای تضمینی امضاء کنم و تعهد کنم که هرگز دوباره تزکیه نخواهم کرد.

استاد بیان کردند:

«... درحالی که بسیاری از شاگردان دیگر، با تصورات و عقاید بشری، آرزو و خواست‌های گوناگونی را در دافا یافته‌اند و برانگیخته شده توسط این وابستگی‌های بشری، آمده‌اند که در دافا عمل تزکیه را انجام دهند.» («به‌سوی کمال» در نکات اصلی برای پیشرفت بیش‌تر ۲)

من این نوع شاگرد بودم. نتوانستم فشار بسیار شدید آزار و شکنجه را تحمل کنم و گناه بسیار بزرگی مرتکب شدم. تمرین کردن دافا را رها کردم.

به‌تدریج به‌روش‌های گذشته‌ام بازگشتم. از طریق شبکه آشنایانم، شغلی در خارج از شهر برای شوهرم پیدا کردم. از آنجا که راضی نبودم در سطح متوسط بماند، از شبکه آشنایانم استفاده کردم تا برای او شغلی پیدا کنم که حقوقش در سطح کارکنان ارشد باشد.

روزهای خوب‌مان مدت زیادی ادامه پیدا نکرد. از آنجا که مدت زیادی از هم جدا بودیم، در تابستان سال ۲۰۰۶، متوجه شدم که شوهرم با کسی رابطه دارد. به هر نحوی که می‌شد تلاش کردم، اما نتوانستم مشکل را حل کنم. از لحاظ ذهنی و جسمی خسته و بیمار شدم.

از وقتی تمرین کردن دافا را در سال ۱۹۹۷ شروع کرده بودم هیچ قرصی مصرف نکرده بودم، اما اکنون باید پزشکی در خانه مرا معاینه می‌کرد و به من سرم وصل کرد. آن شب در تخت دراز کشیده بودم که احساس کردم چیزی مانند یک پنکه کوچک در سرم می‌چرخد. فهمیدم که این یک فالون بود که بدنم را تنظیم می‌کرد. فهمیدم که استاد هنوز از این مرید ناامید‌کننده مراقبت می‌کردند. پشت‌سر‌هم در قلبم تکرار کردم: «استاد، متشکرم! استاد متشکرم!»

برای مدتی طولانی چرخیدن فالون در سراسر بدنم ادامه یافت. صبح روز بعد، احساس کردم که بسیار سرحال هستم. فهمیدم که باید چه‌کار کنم.

استاد بیان کردند:

«هیچ چیز جز تزکیه نمی‌تواند باعث شود که حس بسیار خوبی داشته باشید، از بیماری‌ها آزاد باشید و آزادی واقعی را برای شما بیاورد!» (سخنرانی دوم در جوآن فالون)

چند هم‌تمرین‌کننده را پیدا کردم که از پیش از آزار و شکنجه می‌شناختم و آنها همگی به من کمک کردند. آنها تمام سخنرانی‌های استاد از سال ۱۹۹۹ به بعد و همچنین مجله هفته‌نامه مینگهویی را به‌من دادند. فا را با من مطالعه کردند، درک و تجربیات‌شان را با من به‌اشتراک گذاشتند و به من کمک کردند «اظهاریه رسمی» خود را به‌صورت آنلاین منتشر کنم تا «اظهاریه تضمینی» را که تحت فشار پلیس امضاء کرده بودم، انکار کنم.

از هر دقیقه‌ استفاده می‌کردم تا فا را مطالعه کنم، زیرا تنها با این کار می‌توانستم آن درد احساسی را فراموش کنم. هر روز صبح ساعت ۳:۵۰ با پشتکار تمرین‌ها را انجام می‌دادم و روزی چهار بار در زمان‌های جهانی افکار درست می‌فرستادم. از طریق مطالعه فا، رو نویسی فا، از‌بر کردن فا و همچنین خواندن مقالات تبادل تجربه تمرین‌کنندگان، به‌تدریج یاد گرفته‌ام که چگونه تزکیه کنم و درک کرده‌ام که نگاه به‌درون و تزکیه خودم بسیار مهم هستند.

۳. از‌بین بردن وابستگی به رنجش

با نگاه به‌درون متوجه شدم که من نیز در آن رویداد ناگوار در ازدواجم مسئول بوده‌ام. به شوهرم احترام نمی‌گذاشتم و بسیار شکایت می‌کردم. از فای استاد پیروی نمی‌کردم:

«...مردان می‌دانستند چگونه با همسر‌شان رفتار کنند، و در‌خصوص همسر‌شان با‌ملاحظه بودند و مراعات او را می‌کردند؛ و همسران نیز می‌دانستند که باید نسبت به شوهر‌شان با ملاحظه باشند، آن روشی است که یین و یانگ به‌طور هم‌زمان وجود دارند.» («آموزش فا در جلسه نیویورک» از سخنرانی‌ها در ایالات متحده)

جروبحث با شوهرم را متوقف کردم و به او کمی زمان دادم تا به رابطه‌اش خاتمه دهد. کماکان مراعات مادر‌شوهرم را می‌کردم. پس از اینکه پدر شوهرم فوت کرد، مادر‌شوهرم باید پرستار خصوصی او را مرخص می‌کرد. من تنها تکیه‌گاه او شدم.

وقتی روزها از محل کارم به خانه می‌آمدم، احساس خستگی بسیاری می‌کردم. سپس باید برای مادر‌شوهرم شام می‌پختم. رنجشم ظاهر شد زیرا من در محل کار شام می‌خوردم و باید به خانه می‌رفتم تا فقط برای او آشپزی کنم. می‌خواستم فرد خوبی باشم و به دافا اعتبار بخشم، اما نمی‌توانستم به قلمروی «بدون هیچ نارضایتی و نفرت، سختی‌ها را با شادمانی و مسرت تحمل می‌کند» برسم. («قلمروها» در نکات اصلی برای پیشرفت بیش‌تر). هر چقدر سخت تلاش کردم، احساس کردم که بسیار رنج می‌کشم.

استاد ارادۀ من را برای تزکیه کردن دیدند و چندین بار به من کمک کردند. یک روز صبح هنگامی‌که مدیتیشن می‌کردم ناگهان عدد «۳۱۲» را دیدم. آن چه معنایی داشت، نمی‌دانستم؟ تاریخ را در تقویم نگاه کردم و هیچ‌چیز مهمی پیدا نکردم. کتاب جوآن فالون را باز کردم و به صفحه ۳۱۲ رفتم و آن را یافتم.

«بسیار خوب، بگذارید در مورد این‌که معنی آن چیست صحبت نکنیم، به‌جای آن بگذارید فقط در این‌باره بیندیشیم: فقط در بین پیچیده‌ترین توده‌ی مردم یا در پیچیده‌ترین محیط می‌توانید تا سطوح بالا تزکیه کنید. این اشاره به این می‌کند.» (سخنرانی نهم در جوآن فالون)

تحت تأثیر قرار گرفتم و به گریه افتادم. سپاسگزارم استاد محترم‌مان!

مادر‌شوهرم دست به هیچ کار خانه نمی‌زد. نه‌تنها باید برایش غذا آماده می‌کردم، بلکه باید چوب غذاخوری‌اش را برای هر وعده مرتب می‌چیدم. چرا او هیچ نشانی از مادری نبرده بود؟

در طول مدیتیشن، استاد به من اجازه دادند ببینم که روح اصلی مادر‌شوهرم مرد است. این به من کمک کرد که رنجشم را به‌مقدار زیادی از‌بین ببرم.

فکر کردم که همۀ رنجشم را نسبت به مادرشوهرم از‌بین برده‌ام، اما یک روز به‌محض اینکه به خانه رسیدم و او را دیدم، مجدداً احساس کردم که اذیت می‌شوم. نتوانستم لحن صدایم را ملایم کنم و نتوانستم لبخند بزنم. نمی‌دانستم چرا، و شروع به نگاه به‌درون کردم.

هنگام فرستادن افکار درست، احساس کردم که درحال نوشتن چیزی هستم. به‌دقت نگاه کردم و دیدم که می‌نویسم: «رنج کشیدن از یک بی‌عدالتی.» افسوس، این وابستگیِ مورد بی‌انصافی قرار گرفتن بود که درجریان بود.

پیش از اینکه به تزکیه بازگردم، یک مسیر انحرافی را دور زده بودم. اکنون روند تزکیه شخصی‌ام با روند تزکیه اصلاح فا ادغام شده بود. به‌طور واضح این را درست یافتم که «تزکیه به تلاش خود شخص بستگی دارد، در‌حالی‌که گونگ به استاد شخص مربوط است.» (سخنرانی اول در جوآن فالون)

استاد نیک‌خواه‌مان قدم به قدم دستم را گرفته بودند تا بر آزمون‌ها و محنت‌های بسیاری غلبه کنم. به‌تدریج از وضعیت «تنها با اشک قادر به تحمل بودن» به وضعیت قادر بودن به «...تحمل کردن، به‌طوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیه‌کننده است» رفته بودم. («بردباری (رِن) چیست؟» در نکات اصلی برای پیشرفت بیش‌تر) متشکرم استاد!

به‌عنوان یک تمرین‌کننده، می‌دانم که ازدواج‌ها از‌پیش تعیین شده هستند و از سوی آسمان تصمیم گرفته می‌شوند و اینکه طلاق آخرین کاری است که باید انجام دهیم. اما سه سال گذشته بود و شوهرم هنوز به رابطه‌اش خاتمه نداده بود، بنابراین ما در‌خصوص طلاق به توافق رسیدیم. یک درخواست از او داشتم: «سه تکه چوب عود مقابل تصویر استاد لی بسوزان و سه بار به استاد تعظیم کن.» او موافقت کرد و آن کار را انجام داد. او همچنین با استفاده از نام حقیقی‌اش از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شد.

حدود دو سال بعد از طلاق، شوهر سابقم با من تماس گرفت و گفت که بیمار است. دچار نوعی فلج صورت شده بود و درمان‌های موجود در شهرشان محدود بودند. به‌عنوان یک تمرین‌کننده، می‌خواستم با مهربانی با دیگران رفتار کنم، بنابراین قبول کردم که در زمانی که تحت درمان است در خانه من بماند. این موضوع خانواده‌اش را شگفت‌زده کرد.

پسرم به من گفت که وقنی خواهرِ شوهرِ سابقم درباره وضعیتش شنیده بود، به مادر‌شوهرم گفته بود که آماده باشد که پسرش در منزلش بماند. او فکر می‌کرد که من مطمئناً به او اجازه نخواهم داد که در خانه‌ام بماند.

وقتی شوهر سابقم آمد، از او هیچ سؤالی نکردم. به اسکان او کمک کردم و او را در رفتن به مطب پزشکان همراهی کردم. یک دی‌وی‌دی شن یون به‌همراه سخنرانی‌های استاد به او دادم که تماشا کند و تجربیات تزکیه‌ام را با او به‌اشتراک گذاشتم. تمرین‌های فالون دافا را به او آموزش دادم و تمرین‌ها را همراهش انجام دادم.

نتایج آزمایشات این بود که بیماری او شدیدترین نوع فلج صورت بود. پزشکان گفتند که یک ماه طول خواهد کشید که فقط کمی بهبودی ظاهر شود، اما یک ماه بعد او به‌طور کامل درمان شد.

پیش از اینکه برود به من گفت که زنی که با او رابطه داشته است به‌علت اختلاف سن نمی‌خواهد با او ازدواج کند. آن زن نتوانست فشار را تحمل کند و فوراً فرد جوان‌تری را پیدا کرد و با او ازدواج کرد. شوهر سابقم از من تشکر کرد که دو سال پیش به او اجازه دادم برود. گفت که اگر اجازه نداده بودم، به این آسانی نمی‌توانست از آن زن جدا شود.

از زنی اندوهگین تا یکی از شادترین زنان روی زمین

تزکیه در دافا مرا متحول کرده است. اکنون مهربان و بردبار هستم، و شوهر سابقم عمیقاً این را احساس کرده است. ما دوباره ازدواج کردیم و یک مهمانی بزرگ آشتی‌کنان خانوادگی در سال نوی چینی برگزار کردیم. همه خوشحال بودند. مردم می‌گویند که به‌ندرت یک آینه شکسته شده تعمیر می‌شود، اما به‌عنوان تمرین‌کننده می‌دانم که «دافا بی‌حد و مرز است،» از سخنرانی دوم در جوآن فالون.

شادی‌ها و ناراحتی‌های خانواده‌ام ثابت کرده است که تمرین فالون دافا منافع متعددی به جامعه و به زندگی خانوادگی می‌آورد. آنچه در خانواده‌ام روی داد یک معجزه بود و اخبارش به‌سرعت پخش شد. دوستان و خانواده ما شاهد این بودند که چقدر دافا خارق‌العاده است و حقیقت را درک کردند. همچنین به من کمک کردند که حقیقت را درباره فالون دافا گسترش دهم.

بیشتر اعضای خانواده مادری‌ام از وضعیت حقیقی پشت آزار و شکنجه مطلع هستند و از حزب و سازمان‌های وابسته به آن خارج شده‌اند. خانواده شوهرم به‌طور عمیق‌تری با فرهنگ شیطانی حزب مسموم شده‌اند و بیشتر آنها هنوز از حزب خارج نشده‌اند. اما همگی می‌دانند که فالون دافا خوب است و فالون دافا خانواده‌شان را نجات داد.

یکی از مدیران مرد در محل کارم به من گفت: «همسرم به‌ندرت از کسی تعریف می‌کند، اما او اغلب جلوی من از تو تعریف می‌کند. او گفت که برای تو خیلی سخت بوده که پس از ترک شوهرت، از مادر‌شوهرت مراقبت ‌کنی.» پرسیدم: «آیا اگر فالون دافا را تمرین نمی‌کردم، قادر به انجام این کار بودم؟»

من و شوهرم امسال هر دو بازنشسته شدیم. ما با مادر‌شوهرم زندگی می‌کنیم. برادران و خواهران شوهرم به‌خاطر این کار از ما خیلی ممنون هستند. با اینکه همسرم هنوز رسماً شروع به تزکیه نکرده است، او اغلب تمرین‌ها را با من انجام می‌دهد. تمام خانواده‌ام از تمرین دافای من حمایت می‌کنند.

با مراقبت استاد عظیم و نیک‌خواه‌مان و کمک هم‌تمرین‌کنندگان، اکنون خانواده‌ای هماهنگ دارم و در کل جهان عنوانی پرافتخار دارم: مرید دافای دوره اصلاح فا. تمام طول روز لبخند می‌زنم. این فالون دافا است که مرا از زنی اندوهگین به زنی خوشحال تغییر داد.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/1/30/154997.html