(Minghui.org) از ماه مه ۲۰۰۵ تمرین فالون دافا را آغاز کردم و ۲۲ ساله هستم. سابقاً، هم‌تمرین‌کنندگان مرا «همکار کوچک» خطاب می‌کردند؛ اکنون، مرید دافایی بالغ هستم. در این دورۀ کمک به اصلاح فای استاد شاهد شگفتی‌های بسیار دافا بوده‌ام و مایلم در زیر برخی از آنها را مطرح کنم.

پنج سال قبل، هنگام روشنگری حقیقت برای یکی از همکلاسی‌هایم، معلمی این کارم را گزارش کرد. بازداشت شدم و مرا به مرکز شستشوی مغزی و پس از آن به اردوگاه کار اجباری منتقل کردند. هر روز در طول بازداشت غیرقانونی، به‌مدت یک ساعت و نیم فا را ازبر می‌کردم و افکار درست می‌فرستادم. روزی، نسخه‌ای از مقالات جدید استاد و هنگ‌یین ۳ را دریافت کردم. هفت شعر را ازبر کردم و بیش از ۱۰۰ بار آنها را از بر خواندم.

مأمور پلیس سعی کرد با دادن پیشنهاد تخفیف حکم در ازای خیانت به هم‌تمرین‌کننده‌ای و نوشتن تعهدنامه مرا وسوسه کند، اما آن را رد کردم. آنگاه، سعی کردند با استفاده از فشار روی خانواده‌ام، روحیه‌ام را تضعیف کند.

پس از شش ماه، به اعضای خانواده‌ام اجازه ملاقات دادند. مادرم نمی‌توانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و پدرم عبوس و ساکت بود. می‌دانستم که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، عامل تمام این درد و رنج است. به والدینم گفتم نگران نباشند، زیرا پسرشان کار اشتباهی انجام نداده است، وقتی تلاش می‌کند که فرد خوبی باشد. زندانبانان احساس درماندگی می‌کردند و از آن به بعد، ترتیبی دادند که هشت زندانی خلافکار مراقب من باشند.

از استاد خواستم که به من نیرو دهند، زیرا می‌خواستم افراد بیشتری را نجات دهم. در دوران بازداشتم، به بیش از ۱۰۰ زندانی جنایتکار و یک زندانبان کمک کردم تا از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند. با کمک استاد، شش ماه زودتر از زمان مقرر، از اردوگاه کار اجباری آزاد شدم.

هنگامی‌که به خانه بازگشتم، مأمور پلیس محلی و مأموران اداره ۶۱۰ برای آزار و اذیتم به آنجا آمدند. به آنها گفتم، دست از این کار بردارید؛ وگرنه، بیرون می‌روم و تمرین‌های فالون گونگ را انجام می‌دهم. آنگاه، آنها دیگر به اعمال‌شان ادامه ندادند. والدینم نیز از من حمایت کردند تا سه کار را انجام دهم.

افکار درست، اعمال درست و حمایت خانواده‌ام، باعث می‌شد که نیروهای کهن جرأت نکنند مرا دوباره مورد آزار و شکنجه قرار دهند. هم‌تمرین‌کنندگان نیز اعتماد‌شان افزایش یافته بود و ما به‌طور همه جانبه رشد می‌کردیم. مشکلاتی که به سطح می‌آمدند، با رحمت استاد ازبین می‌رفتند.

روزی، درحالی‌که مشغول تهیه نسخه‌هایی از کتاب‌های دافا بودم، تمرین‌کننده‌ای پیشنهاد کرد که لزومی ندارد مجموعه‌ای از  کتاب‌ها را برای هر تمرین‌کننده آماده کنیم. مخالفت کردم، زیرا معتقدم مریدان دافا لازم است فا را بیشتر مطالعه کنند و فقط فا می‌تواند به پیشرفت‌مان کمک کند. همگی ما به این توافق رسیدیم که هر تمرین‌کننده باید مجموعه‌ای از کتاب‌ها را داشته باشد.

مجموعه‌ای از کتاب‌های دافا را به یک زوج مسن تحویل دادیم که پس از  درک رهنمودهای کتاب‌ها، با جدیت تمرین کردند. آنها حتی یک گروه مطالعه فا در خانه‌شان تشکیل دادند. هر هم‌تمرین‌کننده‌ای که مجموعه‌ای از کتاب‌های دافا را برای مطالعه داشت، به ما کمک می‌کرد که مانند یک بدن با هم کار کنیم. ما در انجام سه کار کوشاتر شده‌ایم و اثربخشی ما در نجات مردم تا حد زیادی بهبود یافته است.

روزی در منزل تمرین‌کننده مسنی بودم. او در قفسۀ ظروف سیبی را دید و کاملاً شگفت‌زده شده بود: «ما سیبی در خانه نداشتیم. این سیب از کجا آمده است؟» سیب را به من تعارف کرد. آن را پذیرفتم و بسیار هیجان‌زده بودم، زیرا سیب رنگی مات داشت. اشک روی گونه‌هایم غلطید، زیرا می‌دانستم که استاد ما را تشویق می‌کنند. یک تکه از سیب را گاز زدم؛ به‌طور غیرقابل مقایسه‌ای شیرین بود و گویی به خارج از این دنیای بشری تعلق داشت.

از استاد تشکر کردم در حالی‌که دست‌هایم را به‌حالت هُشی نگه‌داشته بودم. (فشار دادن دست‌ها باهم در مقابل قفسه سینه برای نشان دادن احترام). برای کمک به استاد در اصلاح فا نقشم را در این سفر ایفا خواهم کرد، زیرا استاد به ما همه چیز داده‌اند.

از آن به بعد، پروژه‌های بسیاری در منطقه ما انجام شد. یک تمرین‌کننده مسن که تقریباً ۸۰ سال داشت، طریقۀ استفاده از کامپیوتر و دستگاه برچسب‌زن را یاد گرفت. در هر روستایی تقریباً یک مکان تهیه مطالب دایر شد. با وجود حدوداً ۱۰ پروژه دافا در منطقه ما، تمرین‌کنندگان با همکاری خوب،‌کارها را بهتر و بهتر انجام می‌دهند.

برای سال نوی چینی، ما تقویم‌های دافای مینگهویی را تهیه و در سراسر منطقه توزیع کردیم و خانواده‌ها در منطقه ما آنها را آویزان می‌کردند. تمام منطقه هماهنگ هستند و همه می‌دانند که دافا خوب است. آزار و اذیت نمی‌تواند ادامه پیدا کند.

هنگامی‌که مردم سراسر دنیا شکایات کیفری علیه جیانگ را تنظیم کردند، من نیز شکایتم را تنظیم کردم. ساعت‌ها صرف تکمیل این شکایت ۲۲ صفحه‌ای کردم. طی این فرایند، انرژی نیک‌خواهی، میدان بعدی‌ام را پر کرد. شکایت در روز بعد دریافت شد. مادرم، مادر بزرگم و خاله‌ام همگی شکایات‌شان را تنظیم کردند.

استاد حرف آخر را در باره همه چیز بیان کرده‌اند. به سایر تمرین‌کنندگان کمک کنید تا شکایات کیفری‌شان را علیه جیانگ تنظیم کنند، ماه بعد را صرف کمک به تمرین‌کنندگان برای تهیه و چاپ شکایات‌شان کردم. این تمرین‌کنندگان با موفقیت شکایات کیفری را فرستادند و رسید آن را از دادستانی عالی خلق و دادگاه عالی خلق دریافت کردند.

به‌دلیل قدرت بخشیدن استاد، تمرین‌کنندگان بیشتر و بیشتری درست و عالی شده‌اند.

بیش از ده سال است که تمرین فالون دافا را آغاز کرده‌ام و عمیقاً احساس می‌کنم که استاد در هر قدم از سفرم از من حمایت کرده‌ا‌ند. تمرین‌کنندگان دافا تقوی عظیمی در مراحل تمرین تزکیه بنا نهاده‌اند. همگی ما همراه با فا وجود داریم و همراه با استاد گام برمی‌داریم. امیدوارم موجودات ذی‌شعور بیشتری تحت لطف بی‌کران دافا نجات یابند که آینده روشنی را برای آنها تضمین خواهد کرد.

استاد از شما سپاسگزارم! دافا متشکرم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/5/6/156553.html