(Minghui.org) برادر بزرگتر دامادم، که رئیس کمیته امور سیاسی و حقوقی است، سال گذشته در طول سال نوی چینی به دیدن ما آمد. می‌دانستم که این تصادفی نیست و اینکه او فردی با رابطه تقدیری است که باید نجات یابد.

دقیقاً قبل از ملاقات با او، افکار درست فرستادم. بعد از او پرسیدم که با تمرین‌کنندگان فالون گونگ چگونه رفتار می‌کند. پاسخ داد: «اگر به‌طور اتفاقی پیش بیاید، درگیر خواهم شد.» پرسیدم: «آیا قصد داری مرا تحت کنترل قرار دهی؟ او لبخندی زد و گفت: نه

وقتی که اضافه کردم: «حتی درباره آن فکر هم نمی‌کنی!» او دوباره لبخند زد.

گفتم: «شما باید از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) کناره‌گیری کنید. چه چیز دیگری مهم‌تر از زندگی شما  است؟» او موافقت کرد و گفت: «بسیار خوب، از آن خارج می‌شوم.» یکی از اعضای خانواده‌اش نیز عضو حزب کمونیست چین است. آنها هر دو از عضویت در حزب انصراف دادند.

یک‌بار پلیسی را در میدان دیدم. چند بار نگاه کوتاهی به او انداختم و او نیز به من نگاه می‌کرد، بنابراین به سمت او رفتم و از او پرسیدم که آیا درحال انجام وظیفه است. او پاسخ داد: «بله، الان نوبت کاری من است.»

به‌منظور ادامه مکالمه گفتم: «باید کار طاقت‌فرسایی باشد. آیا بازنشسته نیستید؟» پاسخ داد: «خیلی وقت پیش بازنشسته شدم. در اداره پلیس محلی همکاری می‌کنم.» پرسیدم: «بنابراین همه شما از اعضای حزب کمونیست چین هستید؟»

او گفت: «زمانی که در دانشگاه نظامی شمال شرقی پلیس مشغول به تحصیل بودم، عضو حزب کمونیست چین شدم.» پرسیدم: «فکر می‌کنید که ح.ک.چ خوب است یا بد؟» هنگامی که پاسخ داد: «هیچ‌کدام،» ادامه دادم: «آیا درباره خروج از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن مطلع هستید که باعث می‌شود از آینده‌ای ایمن و مطمئن برخوردار شوید؟»

او گفت که این کار را انجام می‌دهد، بنابراین از او خواستم که اگر می‌خواهد از ح.ک.چ کناره‌گیری کند. او گفت: «پلیس متفاوت از هیچ فرد دیگری نیست. اگر از من می‌خواهید حزب را ترک کنم، پس باید از آن خارج شوم.» از او نامش را پرسید و او نیز از ح.ک.چ کناره‌گیری کرد.

افسر پلیسی در یکی از بانک‌ها کار می‌کرد. به طرف او رفتم و با او درباره خروج از حزب کمونیست چین صحبت کردم. قبول کرد که از حزب کناره‌گیری کند.

در طول آن سال‌ها، هیچ‌گونه مطالب روشنگری حقیقت چاپ‌شده دراختیار نداشتم تا به دیگران بدهم. فقط یادداشت‌هایم را می‌نوشتم و آنها را در مکان‌های عمومی و سبد دوچرخه‌ها قرار می‌دادم. وابستگی ترس داشتم و می‌ترسیدم دیده شوم. می‌ترسیدم خودم را به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون گونگ در انظار عمومی هویدا کنم. یک شب در تابستان سال ۲۰۰۰ برق قطع شد. به کمیته محله رفتم تا بفهمم که چه اتفاقی افتاده است.

آنها به من گفتند که چون یک تمرین‌کننده فالون گونگ هستم، اگر می‌خواهم مشکل قطع برق منزلم حل شود، باید برای به‌دست آوردن اجازه کتبی به اداره پلیس بروم.

روز بعد به اداره پلیس رفتم. رئیس کمیته امور سیاسی و حقوقی را پیدا کردم و او را در جریان جزئیات قرار دادم. او موضوعی را به من گفت که هنوز هم آن را به‌خوبی به یاد دارم: «شما واقعاً قدرتمند هستید. مانند یک شیر هستید.» او اجازه کتبی به من داد.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/6/9/157339.html