(Minghui.org) از سال ۲۰۱۳ بر اساس محیط تزکیه‌ و توانایی‌هایم، با مردم چین تماس تلفنی برقرار می‌کرده‌ام تا به آنها درباره آزار و شکنجه فالون گونگ بگویم.

در ابتدا با سختی‌های زیادی مواجه شدم. سرعت لازم برای پاسخگویی مناسب را نداشتم. گله‌مند و ناراحت بودم و دائمأ فکر می‌کردم کارها را اشتباه انجام داده‌ام. حرف زدن با آنها سخت بود. خیلی از افراد تلفن را قطع می‌کردند. ناسزا می‌گفتند یا تهدید و حتی تقاضای پول می‌کردند.

با توانی که استاد به من بخشیدند و کمک تمرین‌کنندگان، بر سختی‌های بسیاری غلبه کردم. حالا انجام کار برایم خیلی راحت‌تر است.

روشنگری حقایق قسمتی از تزکیه‌مان است. آن روندِ از بین بردن وابستگی‌های بشری و رفتن به ورای سطح بشری است. در طول چند روز اول، تعداد کمی به حرف‌هایم گوش دادند و خیلی‌ها تماس را قطع کردند. تسلیم نشدم ولی همچنان گله و شکایت می‌کردم. اما مدام در ذهنم فای استاد را مرور می‌کردم که برایم روشن می‌کرد چقدر نجات یک انسان سخت است، حتی فردی مانند من:

«روزی فناناپذیر مشهور، لو دونگ‌بین، گفت: من ترجیح می‌دهم یک حیوان را نجات دهم به‌جای این‌که یک انسان را نجات دهم.» (جوان فالون)

با این فکر که نجات ما چقدر برای استاد سخت است، دست از شکایت و گله برداشتم. با نگاه کردن به‌درون متوجه تکبر و هراسم شدم. نا‌مهربان، ناشکیبا و در پی موفقیت فوری بودم. همچنین متوجه فاصله میان تزکیه خودم با سایرتمرین‌کنندگان شدم.

یک بار به تماس‌های ضبط شدۀ سایر تمرین‌کنندگان گوش دادم و متوجه شدم که هنگام صحبت اصلأ آرام نبودم و بسیار سریع حرف می‌زدم که تجلی قلبم بودم. از آن به بعد، در زندگی‌ روزانه‌ام به‌تدریج آهسته‌تر حرف ‌زدم و لحن صدایم آرام‌تر شد. فقط آن موقع بود که صلح و آرامش را احساس کردم.

متوجه شدم که با کاهش سرعتِ صحبت کردنم، کلماتم وزین می‌شوند. فهمیدم که علاوه بر قدرت یک تزکیه‌کننده، خرد نیز می‌تواند در چنین شرایطی بروز پیدا کند.

استاد بیان کردند:

«درحالی که کار می‌کنید، لحن صدای شما، خوش قلبی‌تان و استدلال شما می‌تواند قلب یک شخص را تغییر دهد.» (هشیار باشید از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۱)

قبلاً هرگز به این نکته فکر نکرده بودم و تشخیص نداده بودم که این اصل فا، می‌توانست به من مربوط باشد.

استاد همچنین بیان کردند:

«نیاز داریم که همیشه‌ قلبی‌ نیک‌خواه‌ و ذهنی آرام داشته باشیم‌. اگر‌ ذهن‌تان همیشه به این صورت صلح‌جو و نیک‌خواه باشد، وقتی مشکلات ناگهان ظاهر می‌شوند، همیشه ضربه‌گیر و فضایی دارید که دربارۀ‌ آن فکر کنید.» (جوآن فالون)

پس از مدتی، تعداد افرادی که حاضر می‌شدند به حرف‌هایم گوش دهند، افزایش یافت.

با این حال، تعداد افرادی که به آنها کمک می‌کردم تا از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند، در حدود ۱۰ تا ۱۲ نفر ثابت مانده بود. کم کم این سؤال برایم پیش آمد آیا باید متن صحبتم را کمی تغییر دهم یا نه.

متن اصلی من، فقط شیطانی بودن ح.ک.چ را در بر می‌گرفت و اینکه چرا آسمان حزب را نابود خواهد کرد و چرا شخص باید از ح.ک.چ خارج شود. من به‌ندرت حقایق فالون گونگ را مطرح می‌کردم.

فکر می‌کردم صحبت درباره فالون گونگ ممکن است اثرات منفی داشته باشد و مانع خروج مردم از ح.ک.چ شود. با مطالعه فا متوجه این وابستگی در خودم شدم.

به‌عنوان یک مرید دافای دورۀ اصلاح فا، چطور می‌توانستم بدون صحبت درباره فالون گونگ، حقایق را روشن کنم؟ پیش از این، فکر می‌کردم عقاید و تصورات بشری کمی دارم، در حقیقت این یکی از بزرگ‌ترین عقاید و تصورات بشری‌ بود که لازم بود خودم را از آن رها سازم.

شروع صحبتم را تغییر دادم و اینطور گفتم که شخصی می‌تواند از مصیبت نجات پیدا کند که « فالون دافا خوب است» و «حقیقت‌ـ نیک‌خواهی‌ـ بردباری خوب است.» را تکرار کند. بعد از ظهر آن روز به ۲۶ نفر کمک کردم تا ح.ک.چ را ترک کنند و  این موضوع مرا شوکه کرد.

در روزهای بعد به عقاید و تصورات بشری دیگری در خودم برخورد کردم که مرا عقب نگه داشته بود. برای مثال، شماره‌هایی که به من داده می‌شد، آنهایی بودند که پیش از این، به اطلاعات ضبط شده گوش داده بودند. در ابتدا متوجه شدم کسانی که رغبت کم‌تری برای ترک حزب از خود نشان داده بودند، در ارتش یا در اداره پلیس کار می‌کردند. آنها را جزو آخرین تماس‌ها قرار می‌دادم. در نتیجه فهرستی طولانی از این شماره‌ها ذخیره کرده بودم.

بعد از آن فکر کردم: «اگر آنها قبلأ حاضر شده‌اند پیام ضبط شده را گوش دهند، پس آیا به حرف‌های من نیز گوش خواهند داد؟» پس از این فکر، نظرم عوض شد و بدون تردید، شروع به برقراری تماس‌ها کردم.

اگر تلفن را جواب نمی‌دادند و یا حاضر به شنیدن نمی‌شدند، من باز هم تماس می‌گرفتم. پس از مدتی متوجه شدم، آن تعدادی که حرف‌هایم را گوش کردند، اکثراً کسانی بودند که در ارتش و پلیس کار می‌کردند. این حقیقت تصور مرا نسبت به این قسمت از جامعه تغییر داد.

یک بار با منطقه خاصی چندین تماس برقرار کردم در حالی که تنها تعداد کمی حاضر به گوش دادن شدند. این موضوع باعث شد کمی ناامید شوم. فکر کردم که مردم آن منطقه به قدری توسط حزب مسموم شده‌اند که قبول حقیقت برای‌شان خیلی سخت است.

یک بار دیگر، در فهرست شماره‌هایی که به من داده شد، نام پنج نفر از آن منطقه نیز بود. در نهایت با هر یک از آنها بیشتر از ۳۰ دقیقه صحبت کردم و موفق شدم به آنها درباره حقیقت حزب بگویم.

کسانی که حرف‌هایم را شنیدند با من موافقت کردند. در طی تماسی، کل یک خانواده از حزب خارج شدند. به این درک رسیدم که وقتی احساسی دارم، آن حس یک عقیده بشری است.

استاد بیان کردند:

«نجات مردم دقیقاً این است، نجات مردم، و این‌که دست‌چین می‌کردیم و انتخاب می‌کردیم مرحمت‌آمیز نمی‌بود. » (آموزش فا در کنفرانس فای بین‌المللی نیویورک بزرگ ۲۰۰۹)

در ابتدا، برای برقراری تماس‌ها از کامپیوترم استفاده می‌کردم. بعضی از تمرین‌کنندگان فکر می‌کردند که این شیوۀ امنی نیست. من فکر کردم که اگر قرار باشد از کامپیوترم خارج از خانه استفاده کنم، درآنصورت هم امن و مناسب نخواهد بود.

استاد بیان کردند:

«نیروهای کهن جرأت ندارند جلوی روشنگری حقیقت ما یا نجات موجودات ذی‌‌‏شعور را بگیرند. آن‌‌‏چه کلیدی است این است که وقتی کارها را به انجام می‌‌‏رسانید به آن‌‌‏ها اجازه ندهید از شکاف‌ها در وضعیت ذهنی‌‌‏تان سوءاستفاده کنند.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۲ در بوستون)

کمی بعد استفاده از تلفن همراه را شروع کردم. وقتی تماس می‌گرفتم آرام بودم زیرا درست‌ترین کار را انجام می‌دادم و کسی جرأت آزار و اذیت مرا نداشت.

از صمیم قلب خودم را وقف برقراری تماس‌ها کردم و به جوابگویی طرف مقابل دقت می‌کردم. با خردمندی جواب سؤال‌هایشان را می‌دادم. نتیجه آن شد که مردم بیشتر و بیشتری می‌پذیرفتند که  از حزب خارج شوند.

در حال روشنگری حقایق، هرگز به این فکر نمی‌کردم که آنجا مسئله امنیتی وجود دارد یا نه. به همین دلیل ترسی نداشتم. تا اینکه روزی متوجه شدم شماره‌هایی که برایم فرستاده بودند مربوط به ارتش و پلیس شهر خودم است. مردد شدم. فکر کردم اگر با مردم شهرم صحبت کنم می‌توانند به‌راحتی مرا شناسایی کنند. می‌توانستم ترسم را که نمایان شده بود احساس کنم.

شروع کردم به فرستادن افکار درست و بلافاصله پس از آن تماس گرفتم. با تمام شماره‌ها تماس گرفتم و نتیجه هم خوب بود. به این حقیقت فا آگاه شدم، دلیل اینکه موجودات شیطانی می‌توانند کسی را آزار و شکنجه کنند لزومأ به دلیل کاری نیست که آن شخص انجام داده است.

ما در حال انجام درست‌ترین کار در کیهان هستیم. چه کسی به خود جرأت آزار و شکنجه ما را می‌دهد؟ ما باید با استفاده از اصول مراحل بالا‌تر، به مسئله نجات موجودات ذی‌شعور نگاه کنیم. کاری که ما انجام می‌دهیم فراتر از سطح بشری است. بنابراین برای سنجش خودمان نیز باید از اصول بالاتری استفاده کنیم. برای انجام کارها باید از شرایط ذهنی درستی برخوردار باشیم. فقط وقتی مطابق با فا باشیم، در امنیت خواهیم بود.

اغلب در زندگی روزانه برای یافتن کاستی‌ها، به‌درون نگاه می‌کنم. بعلاوه، برای از بین بردن هر‌گونه وابستگی‌ بشری از افکار درستم استفاده می‌کنم. وابستگی‌هایی مانند شوق و اشتیاق، خودنمایی، رنجش، حمایت از خودم، وابستگی به انجام کارها، انجام کارها با بی‌دقتی، ناشکیبایی، مهم انگاشتن خودم، انتقادناپذیری و از این قبیل موارد.

تا زمانی که یکی از افکارم بشری باشد، به‌محض پیدا کردن، آن را از بین می‌برم. با افکار درست تمام عواملی که با کارم در زمینه نجات موجودات ذی‌شعور مداخله می‌کنند، از قبیل درد جسمی، احساس ناآرامی، گرسنگی، سرما و گرما، دخالت از سوی اقوام، دوستان یا سایر تمرین‌کنندگان و همچنین عوامل شیطانی که با کارم در زمینۀ روشنگری حقیقت مداخله می‌کنند، همه را از بین می‌برم.

از شروع سال نوی چینی ۲۰۱۶ ، هر شب دو ساعت و نیم مشغول روشنگری حقیقت برای مردم هستم. شبی به ۶۱ نفر کمک کرده‌ام تا ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن را ترک کنند. هر شب حداقل می‌توانم به ۲۴ نفر کمک کنم.

احساس می‌کنم روشنگری حقایق مانند قدم زدن در جامعه بشری است که هر روز به افراد مختلفی بر می‌خورم. یک رئیس پلیس گفت که هر‌گونه کمکی که نیاز داشته باشم را به من ارائه می‌دهد. بعضی‌ها می‌خواهند به دیدنم بیایند. بعضی خواستند سلام آنها را به استاد برسانم. عده‌ای خواستار یادگیری تمرینات هستند. تلفیقی از همه نوع برخورد مثبت و منفی وجود دارد.

پس از مدتی، برقراری تماس‌ها اینطور به‌نظر می‌رسید که رودررو مشغول صحبت هستم. خیلی مواقع وقتی گوشی تلفن را بر‌می‌دارم، انگار درحال صحبت با یک دوست قدیمی هستم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/6/21/157500.html