(Minghui.org) استاد محترم و هم‌تمرین‌کنندگان،

بعد از اینکه یکی از هم‌دانشگاهی‌هایم در سال ۲۰۰۸ پیشنهاد کرد جوآن فالون را بخوانم، تمرین فالون دافا را شروع کردم. حتی قبل از اینکه این تمرین تزکیه را شروع کنم، هیچ علاقه‌ای به شهرت، ثروت و احساسات نداشتم. احساسات قلبم را تحت تأثیر قرار نمی‌داد. در واقع، همه چیز مانند خواب و خیالی در ذهنم بود و می‌توانست مانند یک حباب ناپدید شود، اما زمانی که به مسائلی مانند زندگی، تولد، پیری، بیماری و مرگ می‌رسید، گیج می‌شدم. همچنین وقتی رابطه‌ای که فکر می‌کردم کامل و بی‌نقص است با مشکلاتی مواجه می‌شد، احساس شکست می‌کردم و نمی‌توانستم بفهمم چگونه باید عمل کنم.

یافتن پاسخ سؤالاتم

حتی قبل از اینکه خواندن جوآن فالون را به‌پایان برسانم، پاسخ همه سؤالاتم را یافتم و فلسفه زندگی‌ام ۱۸۰ درجه تغییر کرد. در نهایت به معنای زندگی پی ‌بردم؛ چیزی که برای سال‌های بسیار زیادی به دنبالش بودم.

هم‌دانشگاهی‌ام پس از چند روز پرسید که آیا جوآن فالون را سه بار خوانده‌ام. در پاسخ گفتم که نمی‌توانم بیاد آورم چند بار کل کتاب را خوانده‌ام، زیرا در طول تمام وقت‌های آزادم، از جمله هنگام رفتن به دفتر کار، زمانی که در مسیر برگشت به خانه هستم و در طول ساعت نهارم آن را خوانده‌ام.

طولی نکشید که قدرت دافا را تجربه کردم. چرخیدن فالون را احساس کردم و علائم بیماری‌ام بدون هیچ ردی ناپدید شدند.

تزکیه شخصی و اصلاح فا

در رابطه با تمرین‌کنندگانی که بعد از آغاز آزار و شکنجه در سال ۱۹۹۹ تمرین دافا را آغاز کردند، استاد بیان کردند:

«یکی مربوط به شاگردان جدید است: روند تزکیه شما با روند اعتباربخشیتان به فا ادغام شده است، و به منظور اینکه برسید، تزکیه شخصی شما اعتباربخشی به فایتان را همراهی میکند، و هر دوی آنها بهطور همزمان پیشرفت میکنند.» («آموزش و تشریح فا در کنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک»)

مفهوم اصلاح فا را درک نمی‌کردم. اما بعد از تماشای ویدئوی کوتاه «داستان جاودانگی» که فیلمی هفت دقیقه‌ای، به زبان چینی درباره اصلاح فا است، اشک از چشمانم سرازیر شد.

انگار قفل حافظه‌ام باز شده بود و ناگهان مسئولیت‌هایم در این دوره زندگی را درک کردم. زانو زدم و از صمیم قلب عهد و پیمان بستم: «هدفم از بازپیدایی، کسب فا و نجات همه موجودات ذی‌شعور است.» بعد از اینکه اشک‌هایم خشک شد، عکس استاد را روی میز گذاشتم و در برابرشان تعظیم کردم.

گفتم: «از این لحظه به بعد، همه ‌چیز را رها خواهم کرد. هر چیزی که مردم عادی نمی‌توانند رها کنند را رها خواهم کرد و حقیقتاً تزکیه خواهم کرد. باید به عهد و پیمانم ارج نهم و مسئولیت‌هایم در این زندگی را بر‌عهده بگیرم.»

این نقطه عطفی در زندگی‌ام بود. علاوه‌ بر شغلم، سه کار را انجام می‌دهم، همچنین از طریق تلفن یا ایمیل با مردم درباره فالون دافا صحبت می‌کنم. درگیر پروژه‌های رسانه‌ای نیز هستم. تاکنون بیش از ده هزار آدرس ایمیل از همکارانم جمع‌آوری کرده‌ام، ایمیل‌های بسیاری ارسال کرده‌ام. نه تنها با همکارانم درباره حقایق فالون دافا صحبت می‌کنم، بلکه هر زمان با بستگانم در چین تماس می‌گیرم یا سال نو را به آنها تبریک می‌گویم نیز با آنها درباره دافا صحبت می‌کنم.

در شروع مشارکتم در فعالیت‌های روشنگری حقیقت، خیلی متبحر نبوده و هراسان و نگران بودم. احتمالاً به‌دلیل داشتن همین آرزوی ساده برای نجات موجودات ذی‌شعور بود که استاد به من کمک کردند تا رشد کنم. بنابراین بستگان و دوستانم از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن خارج شدند. سپس در آغاز سال ۲۰۱۲، شروع کردم تا با غریبه‌ها درباره دافا صحبت کنم.

رفتار یک تمرینکننده

هرکسی که می‌خواهد به‌روشنگری حقایق دافا بپردازد، باید فا را به‌خوبی مطالعه کند. بنابراین، اکثر اشعار استاد از هنگ یین ۳ را ازبر کرده‌ام. این کار افکار درستم را تقویت کرد. هر زمان فا را در محیطی گروهی مطالعه می‌کنم و نمی‌توانم به‌خوبی متمرکز شوم، فا را در ذهنم ازبر می‌خوانم، زیرا کل جوآن فالون را کم‌وبیش ازبر کرده‌ام.

علاوه براین از خودم می‌خواهم که در وضعیت تزکیه خوبی باشم، زیرا می‌خواهم موجودات ذی‌شعور را نجات دهم. بنابراین زمانی که در پشت تلفن صحبت می‌کنم، لبخند می‌زنم. زمانی‌که به‌صورت رودررو درباره حقایق صحبت می‌کنم، اطمینان حاصل می‌کنم که به‌خوبی لباس پوشیده‌ باشم و با توجه به شرایط اگر نیاز باشد، کیف بهتری با خود می‌برم یا کفش‌های بهتری می‌پوشم. جنس لباس‌هایم می‌بایست کیفیت خوبی داشته باشند. بیرون نمی‌روم تا نشان دهم ثروتمند یا از خانواده خوبی هستم، بلکه همه اینها به‌منظور اعتباربخشی به دافا است. اکثر چینی‌هایی که به خارج سفر می‌کنند، از شرایط مالی خوبی برخوردار هستند. نباید این تصور را ایجاد کنیم که ما متفاوت هستیم، چراکه این می‌تواند مانع شود تا برخی از مردم به حقایق گوش دهند.

پایه و اساس صحبتِ مؤثر درباره حقایق، رها کردن خودخواهی ‌و تقویت افکار درست فرد است.

استاد بیان کردند:

«پس عنوان "مرید دافا" به چه چیزی دلالت دارد؟ چه کسی اینجا آمد تا یک مرید دافا باشد؟ [شما آن عنوان را کسب کردید] زیرا این مأموریت نجات تمامی موجودات ذی‌شعور را برگزیده‌اید. تزکیه‌ای که به‌عنوان یک بنیان انجام داده‌اید، و افکار درستی که از طریق تزکیه رشد داد‌ه‌اید، به‌منظور نجات تمام موجودات هستند. این را حتی واضح‌تر بیان می‌کنم: تزکیه‌ای که در این دوره زندگی در حال انجام آن هستید برای این است که افکار درستی که وجودتان در سطح دارد را تقویت کند و برای این است که بتوانید تمام موجودات زنده را نجات دهید.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۵ کرانه غربی»)

رها کردن خودخواهی

با روشنگری حقایق برای مردم، در نهایت به معنای واقعی افکار درست پی ‌بردم. گاهی اوقات فقط یک جمله می‌تواند مواد بدِ پشت یک موجود ذی‌شعور را پاک کند. آنها دلیل پشت تلاش‌های تمرین‌کنندگان را درک می‌کنند، بنابراین نگرششان بلافاصله عوض می‌شود و موافقت می‌کنند تا از ح.ک.چ خارج شوند. روند به‌اشتراک گذاشتن حقایق نیز روندی از رها کردن خودخواهی‌های بشری است.

اکنون این فای استاد را درک می‌کنم: «...تمام روند تزکیه، روند دائمی رها کردن وابستگی‌های بشری است.» (جوآن فالون)

هرچه بیشتر از منیت رها می‌شوم و بیشتر خودخواهی‌ام را دور می‌ریزم، قدرت دافا بیشتر در صحبت‌هایم نمایان می‌شود.

زمانی که شروع به صحبت با مردم درباره دافا کردم، دلایل و فرصت‌هایی را برای رشد روزانه شین‌شینگم یافتم. مطمئنم تمام سختی‌هایی که با آنها مواجه می‌شوم، برای کمک به خودم است تا خودخواهی‌ام را رها کنم.

شخص هنگام روشنگری حقایق با افراد بسیاری مواجه می‌شود. در شروع، قلبم آشفته می‌شد. سپس متوجه شدم که صحبت با مردم درحالی‌که آشفته‌ام، نسبتاً سخت است. بعد از رها کردن وابستگی‌هایم، متوجه شدم که دافا فوق‌العاده و شگفت‌انگیز است؛ هر ذره از آن مواد بد درونم ناپدید شد.

سپس متوجه شدم هر آنچه که هر کسی می‌گوید دیگر مرا تحت تأثیر قرار نمی‌دهد-  عصبانی نمی‌شوم یا نمی‌خواهم ستیزه‌جویی کنم. می‌توانم جنبه بد یک فرد را نادیده بگیرم. هر فکری مربوط به تبعیض قائل شدن یا حقیر شمردن هر شخصی، ضعیف‌تر و ضعیف‌تر شد. اکنون فقط جنبه خوب افراد را می‌بینم.

تغییر در نگرش

اصلاح فا به‌سرعت در حال پیشروی است. نگرش مردم نسبت به دافا تغییر کرده است و مردم مشتاقند به حقایق آزار و شکنجه و دافا گوش دهند.

صحبت کردن درباره حقایق لذت‌بخش است. با هرکسی که ملاقات می‌کنم، مانند یک دوست رفتار می‌کنم. به آنها کمک می‌کنم عکس بگیرند، پیشنهاد می‌دهم که از چه مکان‌هایی در آلمان دیدن کنند یا اینکه کجا می‌توانند یک رستوران خوب پیدا کنند. سپس پیشنهاد می‌دهم از وب‌سایت تلویزیون اِن‌تی‌دی دیدن کنند. این امر فضا را پاک و روشن می‌کند و بحث به‌آسانی به سمت جنبش ترک ح.ک.چ کشیده می‌شود.

هنگام تماس تلفنی با مردم در چین، هر تماسی را با ادب شروع می‌کنم: «سلام، امیدوارم آخر هفته خوبی داشته باشید» سپس می‌پرسم که آیا سرشان شلوغ است، آیا باید دیرتر تماس بگیرم، می‌پرسم که آیا آن موقع بیدار هستند. قبل از شروع روشنگری حقیقت، هرچیزی نظم و ترتیب خودش را دنبال می‌کند.

در طول یک جلسه دو ساعته تماس تلفنی، حدود ۱۰ نفر از ح.ک.چ خارج خواهند شد، درحالی‌که وقتی در غرفه‌مان در یک مکان توریستی، با مردم صحبت می‌کنم، فقط یک ساعت زمان می‌برد. زمانی که در یک نمایشگاه تجاری هستم، تلاش‌هایم نتایج بهتری دارند. از یک غرفه به غرفه دیگری می‌روم و درعرض نیم روز حدود ۱۰۰ نفر ح.ک.چ را ترک خواهند کرد. تاکنون، حدوداً به ۵ هزار نفر کمک کرده‌ام تا از حزب خارج شوند. همزمان با چند هزار نفر درباره تمرین تزکیه دافا و آزار و شکنجه صحبت کرده‌ام. درمیان افرادی که با آنها صحبت کرده‌ام، مأمورانی از دستگاه قضایی و بیمارستان‌ها وجود دارند که برخی در برداشت عضو نقش داشته‌اند یا برای دولت چین کار می‌کنند.

این مسئله توجه مرا جلب کرد که بسیاری از هم‌تمرین‌کنندگان به دلیل بی‌اعتمادی مردم، از صحبت با آنها درباره دافا امتناع می‌ورزند. آنها از یکدیگر فرار می‌کنند.

زمانی که فردی از نزدیک شدن به مردم یا صحبت با هرکسی خودداری می‌کند، این نیز یک وابستگی است که در واقع فشار عظیمی را ایجاد می‌کند. ماده‌ای که هسته اصلی این نگرش را تشکیل می‌دهد، هر تلاشی را برای نجات موجودات ذی‌شعور مسدود می‌کند. اما اگر فرد وارد عمل شود، این ماده اعتبارش را ازدست می‌دهد و فشار بلافاصله ناپدید می‌شود.

صحبت با چینیها در یک نمایشگاه تجاری

وقتی برای اولین بار در یک نمایشگاه تجاری با چینی‌ها صحبت کردم، فشار فوق‌العاده‌ای را احساس ‌کردم، به‌ویژه وقتی چینی‌های بسیاری در سالن وجود داشتند. خودم را جمع‌وجور کردم، سعی کردم لبخند بزنم و از غرفه‌ای به غرفه دیگر می‌رفتم. افراد زیادی وجود داشتند که از گوش دادن به حقایق خودداری می‌کردند، بی‌تاب بودند یا از من فاصله می‌گرفتند.

به‌خاطر دارم که چند مرد در غرفه‌ای گردهم جمع شده بودند. بعد از اینکه چند کلمه‌ای گفتم و مطالب اطلاع‌رسانی‌مان را به آنها دادم، آنها عصبانی شدند و یکی از آنها گفت از اینجا برو و گم شو. واضح بود که مورد استقبال قرار نگرفتم. حیرت‌زده و آزرده شدم. اولین باری بود که کسی مرا رد می‌کرد.

در واقع تا آنجا که به‌یاد دارم، در گذشته تنها مورد تأیید و تحسین قرار گرفته بودم. قلبی مغرور داشتم و بسیار خودخواه بودم. از اینکه وجهه و آبرویم را ازدست بدهم، متنفر بودم. از هرگونه مقاومت از سوی مردم هراس داشتم و نگران بودم که به منیتم آسیبی وارد شود. بعد از بیرون رفتن از آن غرفه، احساس کردم که مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام. کمی ایستادم تا آرام شوم و سپس به فکر سایر افرادی افتادم که منتظرند نجاتشان دهم. آنگاه خودم را جمع‌وجور کردم و به مأموریتم ادامه دادم.

وقتی با افراد نامهربان و سرد مواجه می‌شدم که مرا خائن به میهن می‌خواندند، همیشه نمی‌توانستم شین‌شینگم را حفظ کنم.

می‌گفتم: «می‌فهمم که حزب کمونیست به ‌شما دروغ گفته و نمی‌توانید تفاوتی بین حزب و کشور قائل شوید. شما با هموطنان خود نامهربانید و هنوز ادعا می‌کنید عاشق میهن خود هستید. حزب کمونیست جزء آبا و اجداد شما نیست. اجداد حزب، مارکس، لنین و استالین هستند. شما نباید پدرتان را با متقلبان و کلاهبرداران اشتباه بگیرید.»

استاد بیان کردند: «درحالیکه کار میکنید، لحن صدای شما، خوشقلبیتان و استدلال شما میتواند قلب یک شخص را تغییر دهد...» («خوشفکری» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

استاندارد این فا مرا به این مسئله آگاه کرد که فقط بعد از تزکیه نیک‌خواهی، می‌توانیم سایرین را تغییر دهیم.

استقامت منجر به نتیجه میشود

بار دیگر به مرد جوانی در غرفه‌‌ای نزدیک شدم. بعد از شروع صحبت با او درباره حقایق دافا، صحبتم را قطع کرد و خواست از آنجا بروم. گله کرد که مانع کار کردنش شده‌ام. ازآنجایی‌که هیچ کسی در غرفه نایستاده بود و به‌نظر نمی‌رسید همکارانش از حضور من ناراحت شده باشند، برگشتم و با آنها صحبت کردم. آن مرد جوان عصبانی شد و خواست که آنجا را ترک کنم.

لبخند زدم و گفتم: «امروز چه مسئله‌ای برایت اتفاق افتاده؟ چرا اینقدر ساز مخالف می‌زنی؟ خشم مخالف سلامتی است. حواست را به کار خودت بده. ما برایت دردسر ایجاد نمی‌کنیم. تنها با همکارانت صحبت می‌کنم.»

او آرام شد و من به صحبت با همکارانش ادامه دادم و یکی از آنها موافقت کرد تا حزب را ترک کند.

بعداً وقتی همراه یک هم‌تمرین‌کننده از کنار غرفه‌اش می‌گذشتم، از ما خواست که بایستیم. برای مدتی طولانی صحبت کردیم. او گفت که پیش از این نگرشش بد بود و واقعاً نمی‌بایست عصبانی می‌شد. در پایان حقایق را درک کرد. اگرچه حزب را ترک نکرد، ولی این نقطه شروعی برایش بود. نگرشی مثبت نسبت به دافا در او شکل گرفت که بنیانی است برایش تا در دیدار بعد بتوانیم نجاتش دهیم.

خِرد شکل میگیرد و دافا قدرت عظیمش را نشان میدهد

بعد از اینکه شخص از آن فشار در قلبش رها می‌شود، خِرد شکل می‌گیرد و دافا قدرت عظیمش را نشان می‌دهد. می‌خواهم این استاندارد فا را در ذهنم حفظ کنم که به من می‌گوید سرشت شیطانی مردم را بیرون نکشم و براساس علایق و نگرانی‌هایشان با آنها درباره حقایق صحبت کنم.

به‌طور کلی، مکالمه را با صحبت کوتاهی شروع می‌کنم، مانند: «نمایشگاه چطور پیش می‌رود؟ امیدوارم موفقیت زیادی کسب کرده باشید. بهترین‌ها را برایتان آرزو می‌کنم. من در آلمان زندگی می‌کنم. اگر وقت دارید باید به تماشای جاهای دیدنی بروید، چراکه آلمان چنین کشور زیبایی است. رستوران‌های زیادی در طول رودخانه راین وجود دارند. آیا زمان این را داشته‌اید که از آن مکان‌ها دیدن کنید؟»

زمانی که فضای دوستانه‌ای ایجاد کردم، می‌توانم به گفتگویم عمق ببخشم و حقایق را برایشان توضیح دهم.

رویکردهای متفاوت

قبل از صحبت رودررو با مردم درباره حقایق، اول مطالب اطلاع‌رسانی‌مان را توزیع می‌کنیم. بنابراین قبل از اینکه به فروشندگان نزدیک شویم، می‌توانند با موضوع آشنا شوند. سپس بدون اینکه به مقدمه‌چینی زیادی نیاز باشد، سر اصل مطلب می‌روم. برای آنها و خانواده‌شان بهترین‌ها را آرزو می‌کنم و می‌پرسم که آیا درباره جنش خروج از ح.ک.چ شنیده‌اند. بسیاری پاسخ می‌دهند که آنها عضو ح.ک.چ نیستند.

سپس به آنها یادآوری می‌کنم: «زمانی که بچه بودیم، فریب خوردیم و مجبور به استفاده از دستمال‌گردن قرمز پیشگاهنگان جوان شدیم. بعد از اینکه بزرگ‌تر شدیم، عضوی از لیگ جوانان کمونیست شدیم. آیا فراموش کرده‌اید که مشتمان را بالا بردیم و عهد و پیمان بستیم که تا پای مرگمان از حزب کمونیست دفاع کنیم؟ زندگی ‌ما متعلق به خودمان است. چه کسی می‌خواهد همه چیز خود را فدای حزب کند؟ این عهد و پیمان که بسته‌ایم، به ما صدمه می‌زند. من به شما کمک خواهم کرد تا حزب را ترک کنید. آنگاه این عهد و پیمان هیچ به‌حساب خواهد آمد.»

بسیاری موافقت می‌کنند از ح.ک.چ خارج شوند و از من تشکر می‌کنند. اما بسیاری نیز هراسان می‌شوند و درک نمی‌کنند که چرا باید از حزب خارج شوند. آنها ادعا می‌کنند: «به‌خاطر نمی‌آورم که آنچه را گفتی تاکنون تجربه کرده‌ باشم. من هیچ وابستگی به حزب ندارم.» و غیره.

دوباره سعی می‌کنم مانع ذهنی‌شان را بشکنم و می‌گویم: «این خوب است که عضو ح.ک.چ نیستی. اما هر عهد و پیمانی زمانی اجرا خواهد شد. اگر شخصی عهد و پیمانی را در مقابل آسمان بسته باشد، مسئله کوچکی نیست. این حزب آنهایی را که بودا شدن را تزکیه می‌کنند، تحت آزار و شکنجه قرار می‌دهد. همین کافی است تا توسط آسمان‌ها مجازات شود. من می‌توانم یک نام مستعار به شما بدهم.»

اگر آنها موافقت کنند، به آنها کمک می‌کنم از حزب و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند و چیزهای خوبی برایشان آرزو می‌کنم.

باز کردن گره قلبها

همچنین افرادی وجود دارند که فقط به چیزهایی علاقه‌مندند که می‌توانند از طریق آن منفعتی کسب کنند. آنها با بی‌حوصلگی می‌گویند که فقط علاقه‌مند به انجام کسب‌وکار هستند و اینکه آنچه من می‌گویم، هیچ ربطی به آنها ندارد. آنها نمی‌خواهند گوش دهند. سابق بر این نگران این موضوع بودم و هیچ ایده‌ای نداشتم که چطور با آنها برخورد کنم.

در طول تلاش‌های روشنگری حقیقتم، دافا به من خِرد بخشید. اکنون می‌گویم: «منظورتان چیست! شما فرد مستقلی هستید و من هم همین‌طور. آرزو می‌کنم در تعهدات کسب‌وکارتان به‌خوبی عمل کنید، اما برای ما افراد اهل کسب‌وکار، داشتن بخت و اقبال خوب حتی مسئله مهم‌تری است. اگر شخصی به فای بودا ارزش بگذارد، سرمایه‌گذاریِ کسب‌وکار فرد بهتر خواهد شد و رونق خواهد گرفت.  

در ادامه می‌گویم: «ما ستون خانواده‌ خود هستیم و می‌بایست به‌خوبی عمل کنیم. مهم نیست که حزب چیست، نمی‌توانیم زندگی‌مان را برایش بدهیم. فقط زمانی که عهد و پیمانتان را خنثی سازید، موفق خواهید شد. به هر حال، شما احتمالاً آن دستمال‌گردن قرمز را در گذشته به گردن انداخته‌اید. اسم مستعارتان را به‌خاطر بسپارید و من به شما کمک خواهم کرد تا ح.ک.چ را ترک کنید.» این کمک می‌کند تا این یخ شکسته شود. آنها نگرش خود را تغییر می‌دهند و حزب را ترک می‌کنند.

مهم نیست که تعامل با مردم چقدر مشکل باشد، می‌توانم از جنبه‌های مختلف حقایق را به آنها بگویم و به هدفم برسم. زمانی که گره‌های قلبشان باز شود، می‌توانند نجات یابند. افرادی از سایر غرفه‌ها نیز خواهند آمد تا به من گوش دهند. حتی برخی می‌خواهند مطالب بیشتری بشنوند و از من می‌خواهند بنشینم و با آنها صحبت کنم.

با آنها درباره حقایق به روشی صحبت می‌کنم تا بتوانند آن را بپذیرند. با آنها درباره تجربیات شخصی‌ام به‌ویژه درباره بهبود سلامتی‌ام از طریق تزکیه صحبت می‌کنم. درباره گسترش دافا، برداشت اعضای بدن و قساوت آزار و شکنجه به‌دست حزب صحبت می‌کنم. همچنین به آنها می‌گویم که تمرین‌کنندگان از رها کردن زندگی‌شان به‌خاطر ایمان خود هراسان نیستند. اما بیشتر از همه به آنها پیشنهاد می‌دهم که کتاب‌های دافا را بخوانند.

حل کردن مواد بد

هر بار که با هرکسی درباره دافا صحبت می‌کنم، احساس می‌کنم استاد درکنارم هستند و مرا تشویق می‌کنند. افراد بسیاری می‌گویند که من بسیار جوان به‌نظر می‌رسم، اینکه می‌توانند انرژی مثبتم را احساس کنند و فرد دلپذیر و برازنده‌ای هستم. این به من کمک می‌‌کند تا به دافا اعتبار ببخشم.

این افراد دقیقاً وضعیت سابق مرا دارند. آنها در دفتر کارشان می‌نشینند و چهره بیماری دارند، مبتلا به کمردرد و بی‌خوابی هستند. من بسیار متفاوت هستم نه تنها در قلبم، بلکه سالم و تندرست نیز هستم. این دلیل آن است که چرا بسیاری از مردم خوبی دافا را می‌پذیرند.

سابقاً وقتی درباره حقایق صحبت می‌کردم، درست مانند زمانی بود که استاد درباره کشیدن دندان صحبت می‌کردند. امروز درک می‌کنم که گفتن حقایق درست مانند کشیدن دندان است. نجات موجودات ذی‌شعور نیاز به صرف زمان و انرژی زیادی دارد. آن مرد جوان از جنوب نیاز به آن داروی مایع و چوب کبریتی داشت تا دندان خراب شخص را بکشد. این درست مانند همان چند کلمه است که یک تمرین‌کننده نیاز دارد تا مواد بد در شخص مقابل را حل کند.

استاد بیان کردند:

«اگر آنچه که مریدان دافا برای آن در تلاش بوده‌اند واقعاً در آینده نزدیک به‌وقوع بپیوندد، و با این حال به‌خوبی عمل نکرده باشید، آنگاه در آن مرحله تأسف خواهید خورد- واقعاً متأسف خواهید شد. اگر[در آن مرحله] بسیاری از کارهایی که در ابتدا آرزوی انجامش را داشتید انجام نداده باشید، یا بسیاری از افرادی را که آرزوی نجاتشان را داشتید نجات نداده باشید، آنگاه این موضوع مهمی است.» («آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای ۲۰۱۵ نیویورک)

در این لحظه از زمان که نمی‌تواند با طلا ارزش‌گذاری شود، می‌خواهم که ما تمرین‌کنندگان یکدیگر را تشویق کنیم و به یکدیگر نیرو ببخشیم تا موجودات ذی‌شعور را در این سال جدید نجات دهیم. می‌خواهیم شایسته عنوان مرید دافای دوره اصلاح فا باشیم.

در پایان، از استاد محترممان و هم‌تمرین‌کنندگان به‌خاطر حمایتشان سپاسگزارم.

(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای ۲۰۱۶ آلمان)

ترجمه شده از: http://de.minghui.org/html/articles/2016/1/17/118726.html

http://en.minghui.org/html/articles/2016/5/2/156504.html