(Minghui.org) در سال ۱۹۹۳، قبل از شروع تزکیه در فالون دافا، درحالی‌که ۵۷ ساله بودم، به‌‌علت ابتلا به بیماری مسن‌ به‌نظر می‌رسیدم. دچار بیماری زنان و خونریزی‌های مکرر بودم و در سراسر بدنم درد شدیدی داشتم.

احساس می‌کردم که به آخر عمرم رسیده‌ام، در یک محل فروش پارچۀ کفن، یکی از دوستان قدیمی را ملاقات کردم. او با تعجب از من پرسید که چرا به این زودی مقدمات کفن و دفن را مهیا می‌کنم. وقتی مسائل مربوط به وضعیت سلامتی‌ام را برایش توضیح دادم، گفت: «من یک روش تزکیه خوب را می‌شناسم که می‌توانی آن را امتحان کنی. فردا تو را به محل این تمرین می‌برم.»

با او به محل تمرین رفتم و از من خواست به منزل تمرین‌کننده‌ای بروم و سخنرانی‌های ویدئویی ضبط شده استاد لی را ببینم. حتی باوجودی که دعوتش را پذیرفتم، می‌ترسیدم که خونریزی مداوم من باعث آلودگی خانه تمیزش شود. استاد متوجه افکارم شدند و به من کمک کردند. روز بعد خونریزی‌ام قطع شد! شگفت‌زده شدم!

 انتظار طولانی برای دیدن استاد

کمی بعد از شروع تمرین فالون دافا، شنیدم که استاد تصمیم دارند در گوآنگژو سخنرانی کنند. با ناامیدی آرزوی رفتن به سخنرانی را داشتم، اما شدیداً بیمار بودم و هماهنگ‌کننده محل تمرین‌مان حاضر نشد به من بلیت ورودی بدهد. اما چون خواستم برای دیدن و شنیدن سخنان استاد قوی بود، خودم با قطار به گوآنگژو رفتم. بدون بلیت نمی‌توانستم وارد سالن کنفرانس شوم، بیرون ایستادم و صمیمانه از استاد تقاضای کمک کردم.

در آن لحظه، دوستی از هنان از کنارم رد شد و یک بلیت ورود به من داد. هنگامی که هماهنگ‌کننده محل تمرین سعی کرد مانع من شود، دوستم گفت: «استاد به من دستور دادند این بلیت را به او بدهم.» گیج شده بودم، هماهنگ‌کننده اجازه داد وارد محل کنفرانس شوم.

هماهنگ‌کننده‌ام ترتیبی داد که در یک گوشه دوری بنشینم. این جایگاه مبهم سعادتی غیرمنتظره بود، طوری‌که استاد در راه خود به سمت تریبون از کنارم رد شدند. من با دیدن استاد از نزدیک خیلی خوشحال بودم. همان‌طور که به استاد گوش می‌دادم، معده‌ام به‌طور فزاینده‌ای دردناک شد طوری‌که تقریباً نزدیک بود بیهوش شوم. در این مرحله، مشکلی در تجهیزات صوتی ایجاد شد و استاد مدتی سخنرانی را متوقف کردند. من از فرصت استفاده کردم و به دستشویی رفتم و به‌محض اینکه سر جایم برگشتم، استاد صحبت را ازسر گرفتند.

سخنان استاد به‌طور محکمی در قلبم حک شد و باقی ماند. درحال حاضر، هر زمان با مشکلاتی مواجه می‌شوم، به خودم یادآوری می‌کنم مادامی‌که الزامات فا را دنبال کنم، ملاحظه دیگران را بکنم و افکارم را پاک نگه‌دارم استاد می‌توانند تمام موانع را حل و فصل کنند.

تشخیص ماهیت توهم کارمای بیماری

بلافاصله پس از شروع تمرین، سر و بدنم متورم شدند. ازاین‌رو برای جلوگیری از ایجاد اخلال در محل تمرین، به دنبال توصیه هماهنگ‌کننده در منزل فا را با جدیت مطالعه کردم و تمرینات را انجام دادم. در یک موقعیتی، بدنم به‌شدت ورم کرد. بدون ترس، مطالعۀ فا را بیشتر کردم و به انجام تمرینات ادامه دادم تا اینکه تورم فروکش کرد. یاد گرفتم با هر رنج و سختی به‌عنوان فرصتی خوب برای ازبین بردن کارما استفاده کنم طوری که بتوانم با استاد به آسمان بروم.

در این ده سال تزکیه، بسیاری از اصول فا به من نشان داده شده است. نهایت تلاشم را انجام می‌دهم تا هم‌تمرین‌کنندگانی را ملاقات کنم که از کارمای بیماری در رنج هستند. تجربیاتم و درکم را با آنها به اشتراک بگذارم و به آنها یادآوری کنم که به فا و استاد اعتماد کنند.

یک بار هم‌تمرین‌کننده‌ای در منزلم از هوش رفت. او نتوانسته بود به خوبی بر کارمای بیماری‌اش غلبه کند، و برای درمان در بیمارستان بستری شد. به‌محض اینکه از بیمارستان مرخص شد، با عروسش دعوا کرد. در همان روز، او به مطالعه آمد و پس از ادای چند کلمه بی‌هوش شد. به‌سرعت از استاد خواستم زندگی‌اش را نجات دهند. او پس از یک ساعت به‌هوش آمد.

بار دیگر تمرین‌کننده‌ای را ملاقات کردم که در استانی دور زندگی می‌کند. او به مدت ۲۵ روز دچار درد حاد معده بود. وقتی وارد آنجا شدم او از درد روی زمین غلت می‌زد. نزدیکش شدم و گفتم: «آیا تو یک تمرین‌کننده دافا نیستی؟ باید بلند شوی و فا را مطالعه کنی.» او بلند شد. در روزهای بعد، فا را مطالعه کردیم، تمرینات را انجام دادیم، افکار درست فرستادیم و درک‌هایمان را از فا به اشتراک گذاشتیم تا درد معده‌اش کاملاً درمان شد.

تشویق تمرین‌کنندگان سابق برای بازگشت به تزکیه

هم‌تمرین‌کننده‌ای از روستایی دورافتاده یک بار به دیدنم آمد. او گفت که بسیاری از تمرین‌کنندگان سابق در این روستا پس از شروع آزار و شکنجه در ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹، از تزکیه فالون دافا دست کشیده‌اند. همه تمرین‌کنندگان تلاش می‌کنند آنها را تشویق کنند تا تمرین را ازسر بگیرند.

از آنجایی‌که استاد به ما گفتند که تمرین‌کنندگان سابق را تشویق کنیم که تمرین را ازسر بگیرند تصمیم گرفتم به آن روستا بروم. همچنین اعتقاد دارم که به‌طور تصادفی این خبر را نشنیدم. استاد به من این مسئولیت را دادند به این تمرین‌کنندگان کمک کنم که بیدار شوند.

وقتی به روستا رسیدم، هر یک را در منزل‌شان ملاقات کردم و به آنها گفتم: «این فرصتی نادر برای تزکیه کردن است. استاد به‌منظور نجات موجودات ذی‌شعور آمده‌اند. آنهایی که این فرصت را برای تزکیه غنیمت می‌شمارند، از شکوه جاودانی و برکت بهره‌مند خواهند شد.

بسیاری از تمرین‌کنندگان پذیرفتند که تمرین تزکیه‌شان را ازسر گیرند.

قدم برداشتن در مسیر الوهیت

با پیروی از آموزه‌های استاد، سعی می‌کنم به درون نگاه کنم و به این فکر کنم که افراد بیشتری را نجات دهم. هر روز حداقل دو فصل از جوآن فالون را مطالعه می‌کنم، ساعت ۳:۴۰ دقیقه صبح بیدار می‌شوم، پنج تمرین را انجام می‌دهم و در فعالیت‌های محلی شرکت می‌کنم. درنتیجه، خیلی جوان‌تر از سنم به‌نظر می‌رسم.

اما نداشتن دندان با ظاهر جوانم در تضاد بود و نمی‌توانستم غذا را خوب بجوم. مقداری پول پس‌انداز کردم، به قصد اینکه یک‌دست دندان مصنوعی بگذارم. هنگامی که شنیدم مکان چاپ مطالب‌مان کمبود بودجه دارد، تصمیم گرفتم درعوض گذاشتن دندان مصنوعی، پول را هدیه کنم. طولی نکشید، متوجه شدم که توانایی‌ام در جویدن بهبود یافته است تا حدی می‌توانم به‌طور معمول غذا بخورم. حتی عضلات صورتم محکم‌تر به‌نظر می‌رسیدند.

در طول شدیدترین دوره آزار و شکنجه، اداره ۶۱۰، مکرراً مأموران پلیس را به‌منظور بازداشتم به منزلم می‌فرستاد. اما آنها هر زمان می‌رسیدند من در منزل نبودم.

یک بار همراه تمرین‌کننده دیگری به‌منظور توزیع مطالب روشنگری حقیقت به منطقه دوری رفته بودیم. درحالی‌که برای بازگشت به خانه به ایستگاه اتوبوس نزدیک می‌شدیم، چند مأمور پلیس تمرین‌کنندۀ همراهم را متوقف کردند و او را کشان‌کشان به سمت اتومبیل پلیس بردند.

به آنها رسیدم و گفتم: «او هیچ کاری نکرده است، من مسئول هستم.» پلیس مرا نادیده گرفت و به هول دادن آن هم‌تمرین‌کننده به داخل اتومبیل ادامه داد.

در این موقع، من ایستادم و از استاد خواستم: «استاد، لطفاً او را نجات دهید!» آنگاه اتفاقی غیرقابل‌توضیح رخ داد. پلیس ناگهان او را آزاد کرد، وارد اتومبیل‌های‌شان شدند و رفتند. آن یک معجزه بود.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/7/158581.html