(Minghui.org) من و خانواده‌ام مدت ۱۸ سال فالون دافا را تمرین کرده‌ایم. دافا به من می‌آموزد که فرد درستکاری باشم که این می‌تواند در اعمال روزانه‌ام دیده شود. وقتی افراد تغییرات ایجاد شده در من را دیدند، بسیاری از آنها از جمله همسرم و والدینش تصمیم گرفتند دافا را تمرین کنند.

دافا مسیرم را تغییر داد

یکی از بستگان، دافا را به خانواده‌مان معرفی کرد. خواهر بزرگم پس از اینکه از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد از نظر روانی به‌هم ریخت. ما تمام پول‌مان را صرف درمانش کردیم، اما هیچ بهبودی در حالش حاصل نشد.

جوآن فالونبسیار واضح بیان می‌کند که افراد دارای ذهنی ناپایدار نباید دافا را تمرین کنند. اما آن خویشاوندم احساس می‌کرد که بوداها نیک‌خواه هستند و امکان دارد خواهرم با گوش دادن به سخنرانی‌های استاد لی بهره ببرد.

خواهرم پس از اینکه یک هفته به سخنرانی‌ها گوش کرد، بیماری روانی‌اش ناپدید شد. همه خانواده‌ام شوکه شده بودند.

قبل از اینکه تمرین دافا را شروع کنم، فردی خودخواه و بداخلاق بودم که روی مسائل جزئی با دیگران بحث و نزاع می‌کردم.

وقتی متوجه شدم که دافا چگونه بیماری خواهرم را درمان کرد، من هم به سخنرانی‌های ضبط شده گوش دادم. آنها به‌طور کامل جهان‌بینی‌ام را تغییر دادند. اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری را دنبال می‌کنم تا شخص بهتری شوم. دیگر با سایرین بحث نمی‌کنم.

درحال حاضر به‌عنوان سرآشپز کار می‌کنم. وقتی کارم تمام می‌شود، به کارکنانم کمک می‌کنم که کارهای‌شان از جمله: شستن ظروف، جارو کردن کف و بیرون گذاشتن زباله را به‌طور کامل انجام دهند.

پس از اینکه کارمان را تمام می‌کنیم غذا می‌خوریم. من آخرین نفر در صف هستم، درحالی که همکارانم عجله می‌کنند که همه غذاهای خوب را بردارند. من هر چیزی که باقیمانده را می‌خورم.

دافا خلق و خوی بدم را تغییر داد. با مردم با مهربانی رفتار می‌کنم و دیگر حرف‌های نامناسب از دهانم خارج نمی‌شود. در هنگام حل مشکلاتِ کارمندانم همواره به خودم یادآوری می‌کنم که از دیدگاه آنان به موضوع نگاه کنم. درنتیجه، کارکنانم به‌ندرت کارشان را ترک می‌کنند، حتی باوجودی که اکثریت آنها کارگران موقتی هستند. بسیاری از کارکنانم می‌گویند: «من به‌خاطر رئیسم اینجا هستم.»

به‌عنوان یک مرید دافا، دروغ نمی‌گویم و رشوه نمی‌گیرم. وقتی کارپردازان هدایایی به من می‌دهند، به آنها پس می‌دهم. اگر نتوانم برگردانم، آنها را به رئیسم می‌دهم و توضیح می‌دهم که آن چیست. همه در شرکت می‌دانند که چقدر مراقب رفتارم هستم.

دافا به من می‌آموزد که فرزند خوبی باشم

تمرین دافا باعث شده که پسر خوبی برای والدینم باشم. وقتی به سن ازدواج رسیدم، مادرم پیشنهاد کرد که خانه‌مان را بازسازی کنیم. موافقت کردم اما اینطور پیشنهاد کردم که: «پدر معمولاً به تمیزی توجهی نمی‌کند. زمانی که خانه بازسازی می‌شود، لطفاً از او انتقاد نکنید. او دیگر جوان نیست. وقتی که ریخت و پاش کرد بعد تمیز خواهم کرد.»

پدر و مادرم خیلی صرفه‌جو و مقتصد هستند. چون آنها تمایلی برای خرید مواد غذایی خوب ندارند، یخچال را برای‌شان پر از ماهی و گوشت می‌کنم.

پدرم به‌عنوان نگهبان امنیتی در یک کارگاه ساختمان‌سازی کار می‌کند. از آنجا که آشپزی نمی‌کند، یک یخچال خریدم و آن را به محل کارش فرستادم و آن را با غذهای پخته شده برایش پر می‌کردم. کارگران در محل کار پدرم می‌گفتند که این اولین بار است می‌بینند پسری یک یخچال برای پدرش می‌خرد.

اعمالم افراد پیرامونم را تغییر داد

تزکیه دافا برکت به ارمغان می‌آورد. من در سال ۲۰۱۳ زمانی که ۲۸ ساله بودم ازدواج کردم. همسرم از همسایگان‌مان‌ بود که دو خانه دورتر زندگی می‌کرد.

تا سال ۲۰۱۳، پانزده سال بود که خانواده‌ام دافا را تمرین می‌کردند. افراد بسیاری می‌دانستند که بعد از شروع آزار و شکنجه توسط حزب کمونیست، منزل‌مان چند بار به‌دست پلیس غارت شده بود. برخی که دافا را درک نمی‌کردند، از جمله فردی که بعداً مادرزنم شد، ما را دست می‌انداختند.

او می‌گفت: «به آنها نگاه کن. پسرشان در سن ازدواج است و همسری ندارد. ببینیم چه کسی اجازه می‌دهد دخترشان با او ازدواج کند.»

یکی از دوستان خوبم با این گفته موافق بود: «در این سن و سال، تو به خانه‌ای نیاز داری که همسری داشته باشی. اگر همسری بخواهی، آیا قرار است آن دختر خانه‌اش را به تو ‌بدهد؟»

اتفاقی که بعداً رخ داد شگفت‌انگیز بود.

پدرزنم احساس می‌کرد ما خانواده خوبی هستیم. او به صحبت مادرم درباره دافا گوش داد و فهمید که دافا خوب است، بنابراین موافقت کرد با دخترش قرار ملاقات بگذارم.

در ارتباط با مادرزنم، این فرصت را داشتم تا در مورد ارزش‌های اخلاقی‌ام به او بگویم. پس از اینکه صحبت کردیم، او احساس کرد که من فرد خوبی هستم و او نیز با قرار ملاقات من و دخترش موافقت کرد.

پس از ازدواج‌مان، مادرزنم کاملاً دافا را درک کرد و خودش تمرینات را یاد گرفت. دیابت و فشار خون بالای او در کمتر از دو ماه درمان شد. پدرزنم وقتی متوجه شد، او نیز تمرین دافا را شروع کرد و بیماری‌هایش بهبود یافت.

قبل از شروع دافا، مادرزنم در روستا به سیگار کشیدن، مشروب خوردن، قماربازی و دعوا با دیگران مشهور بود. او اغلب با پدرزنم دعوا می‌کرد.

قبل از اینکه با دخترش ازدواج کنم، کسی به من گفت: «چطور حتی می‌توانی به او به‌عنوان مادر زنت فکر کنی؟»

در حال حاضر، مادرزنم را به‌عنوان فردی می‌شناسند که سیگار نمی‌کشد، مشروب نمی‌خورد، قمار بازی و دعوا نمی‌کند. او شغلی پیدا کرد و به‌شدت کار می‌کند. تمام روستا شاهد این تغییر هستند.

همسرم عادات بد بسیاری داشت. او سیگار می‌کشید، مشروب می‌خورد و به انجام بازی‌های کامپیوتری علاقه داشت. پس از اینکه ازدواج کردیم، او متوجه شد که من چقدر با سایرین تفاوت دارم و خودش شروع به تمرین دافا کرد. آن ازدواجی بود که در آسمان نظم و ترتیب داده شد.

دو خانواده ما، اکنون یک خانواده بزرگ شده است که در دافا تزکیه می‌کند. اغلب وعده‌های غذایی را با همدیگر می‌خوریم و سال نو را با هم جشن می‌گیریم.

متقاعد کردن مردم به خروج از حزب کمونیست

اغلب پس از پایان کار روزانه به خیابان می‌روم تا بروشورهایی را توزیع کنم که درباره دافا و آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان دافا به دست رژیم کمونیست به‌خاطر عقیده‌شان است.

یک بار به مغازه‌دار مسنی که سبزیجات می‌فروخت بروشوری دادم. تازه شروع به صحبت با آن خانم کرده بودم که بروشور را لوله کرده و با آن مرا زد. او با صدای بلند گفت: «تو خیلی جوان هستی، اما درحال انجام چنین کاری هستی!»

عصبانی نشدم، چون می‌دانستم او فریب تبلیغات حزب کمونیست چین را خورده است.

به آرامی گفتم: «ممکن است اطلاع نداشته باشید که مادرم به‌خاطر تمرین دافا به‌مدت سه سال به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. وقتی عمویم در زندان بود، پلیس یک باتوم الکتریکی را داخل دهانش گذاشت و نزدیک بود او بمیرد. یک تمرین‌کننده فالون گونگ توسط پلیس مورد تجاوز قرار گرفت. آیا می‌دانید اعضای بدن تعداد بسیار زیادی از تمرین‌کنندگان درحالی که زنده بودند  خارج شده است؟»

او زیرلب گفت: «آیا این واقعیت دارد؟ اگر اینطوری است پس [جیانگ زمین] باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرد!»

«بله. دویست هزار نفر اکنون شکایت کیفری خود را علیه جیانگ ثبت کرده‌اند. این بروشور را بخوانید و از حزب کمونیست خارج شوید.»

خانم مسن گفت او هرگز مدرسه نرفته و درنتیجه به حزب ملحق نشده است.

به او گفتم به یاد داشته باشد که دافا خوب است و او برکت خواهد گرفت. او لبخندی زد و پذیرفت.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/6/21/157499.html