(Minghui.org) درور بر استاد گرامی و هم‌تمرین‌کنندگان

در ماه مه سال جاری در کنفرانس فای ۲۰۱۶ در نیویورک شرکت کردم و سخنرانی استاد را شنیدم. این کنفرانس این موضوع را برایم روشن‌تر ساخت که مسئولیت ما نجات مردم است و باید این کار را به‌خوبی انجام دهیم. آنگاه آرزو کردم که بتوانم مردم بیشتری را نجات دهم.

‌کوشا‌تر بودن

با نگاهی به سال‌های گذشته، همیشه برای صحبت با مردم درباره فالون دافا به مکان‌های گردشگری می‌رفتم. سه ساعت در روز را بدون کاستی به انجام این کار می‌پرداختم.

پس از اینکه از کنفرانس فا به کشورم بازگشتم، پنج ساعت در روز را در مکان‌های گردشگری می‌گذراندم. این کار در روزهای اول بسیار خسته‌کننده بود. با‌این‌حال استاد بیان کردند که یک تزکیه‌کننده باید «سختی‌ها را لذت درنظر بگیرید.» («آبدیده کردن اراده» از هُنگ یین)

شروع به مطالعه بیشتر فا کردم، هر روز جوآن فالون را مطالعه کرده، شعرهایی از هُنگ یین و بخش‌هایی از جوآن فالون را ازبر کردم. معمولاً در مسیرم به‌سوی مکان‌های گردشگری دو یا سه بار لون‌یو و همچنین شعرهایی از هُنگ یین را از بر می‌خواندم.

حدود ساعت ۱۰:۳۰ صبح به محل موردنظر می‌رسم زیرا در آن زمان تعداد گردشگران به اوج خود می‌رسد. نباید دیر برسم زیرا نمی‌خواهم حتی یک نفر با رابطه تقدیری را هم از دست بدهم.

هر روز بدون استثناء بدون توجه به شرایط جوی، به آنجا می‌روم. با سرعت در کنار گروه‌های گردشگری قدم می‌زنم. مانند مسابقه‌ای با زمان می‌ماند. بیشتر اوقات عرق می‌کنم و گلویم خشک می‌شود، اما همه این تلاش‌هایم ارزش نجات موجودات ذی‌شعور را دارد.

وقتی با ۳۰ یا ۴۰ یا حتی تعداد بیشتری از اسامی افرادی به خانه بازمی‌گردم که پذیرفته‌اند از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند، از به‌انجام رساندن عهد و پیمان‌هایم خوشحالی حقیقی را احساس می‌کنم.

مهربان بودن با راهنمایان تور، راه را برای نجات موجودات ذی‌شعور هموار می‌کند

کمبریج، با دانشگاه جهانی‌اش، سالانه گردشگرانی را از سراسر جهان به خود جذب می‌کند، ازجمله بسیاری از گردشگران چینی.

تمرین‌کنندگان آنجا، محلی را در مرکز شهر برپا کردند تا به‌طور هفتگی به‌ویژه برای گردشگران چینی به روشنگری حقیقت بپردازند. تعدادی از تمرین‌کنندگان با پخش موسیقی دافا به انجام تمرین‌ها می‌پردازند، دیگران مطالب اطلاع‌رسانی دافا را توزیع می‌کنند. ما همچنین به افراد کمک می‌کنیم تا از ح.ک.چ یا سازمان لیگ جوانان یا پیشگامان جوان خارج شوند.

طی تعطیلات تابستانی مدارس، سیلی از گردشگران از چین به کمبریج می‌آیند. حتی امسال بیش از حد معمول از چین به اینجا آمدند. می‌دانم که استاد این افراد را با رابطه تقدیری به‌سمت ما هدایت می‌کنند.

یکی از مهمترین موضوعات در میان تمرین‌کنندگان این است که کاری کنند تا چینی‌ها جدیت آزار و شکنجه را درک کنند.

مشکل‌سازترین مسئله، مداخله افراد راهنمای تور است. با انواع و اقسام راهنمایان تور مواجه شده‌ام. به من ناسزا گفته و طردم می‌کردند یا اینکه به‌طور طعنه‌آمیز و متکبرانه‌ای با من برخورد کرده یا مرا نادیده می‌گرفتند. بیشتر آنها سعی می‌کردند مانع از هرگونه دسترسی ما به گردشگران چینی شوند و می‌خواستند مطمئن شوند که اعضای گروه‌شان هیچ‌یک از مطالب دافا را از ما نگیرند. برخی از آنها حتی مانع از توقف تور می‌شدند. با ما طوری رفتار می‌کردند گویی دشمنشان هستیم و به هر قیمتی از برقراری ارتباط با ما اجتناب می‌کردند.

از بین بردن نفرت و سوءتفاهم

چگونه می‌بایست نفرت و سوءتفاهم را از ذهن گردشگران پاک می‌کردیم؟ از راهنمای تور آنها شروع کردم. از اصول حقیقت-نیک‌خواهی-بردباری پیروی کردم و با تک تک اشخاصی که راهنمای تور بودند با نیک‌خواهی و بردباری رفتار ‌کردم.

در اوج فصل سفر، صبح‌های خیلی زود به مکان‌های گردشگری می‌رفتم و به گردشگرانی که از چین آمده بودند خیلی مؤدبانه خوش‌آمد می‌گفتم. سپس نزد راهنمای تور آنها می‌رفتم و به آرامی درباره مأموریتم و نگرانی‌هایی که در ذهن داشتم با او صحبت می‌کردم و برای از بین بردن عوامل شیطانی پشت آنها افکار درست می‌فرستادم.

با گذشت زمان، به‌تدریج بسیاری از این راهنمایان تور تغییر کرده‌اند. حتی طی چند سال گذشته با خیلی از آنها دوست شده‌ام. امروزه، وقتی با افراد چینی در گروه‌های گردشگری صحبت می‌کنم حدود ۸۰ درصد از آنها مزاحمتی ایجاد نمی‌کنند. برخی حتی گروه خود را به منطقه ما می‌آورند و از آنها می‌خواهند که بعداً دوباره در همانجا به یکدیگر بپیوندند.  

یک بار، یکی از افراد راهنمای تور همه جا به‌دنبال من می‌گشت تا با دو گروه از گردشگران صحبت کنم. من نیز این فرصت را غنیمت شمردم و جزئیات بیشتری را برایش توضیح دادم و او از حزب خارج شد. بسیاری از این افراد با من صمیمی شده‌اند و گروه‌شان را برای شنیدن حقایق نزد من می‌آورند. اگر مرا برای مدتی نبینند، می‌گویند که جای من آنجا خالی بوده است.

اهمیتِ اولویت دادن به نیازهای دیگران

درگذشته اتفاقات اطرافم برایم چندان مهم نبود. حتی به این مسئله نیز اهمیتی نمی‌دادم که فرد مقابلم چقدر پذیرا است یا چه واکنشی به توضیحات من نشان می‌دهد. تنها کاری که می‌خواستم انجام دهم این بود که حقایقِ دافا و ماهیت شرورانه فاسد ح.ک.چ را به آنها بگویم و با صدای بلند و با حالتی بسیار تهاجمی صحبت می‌کردم.

در ماه مه سال جاری، طبق معمول درحال روشنگری حقیقت برای یک گروه گردشگری بودم. درباره دافا صحبت کردم و گفتم که ح.ک.چ مسئول مرگ میلیون‌ها چینی است. گفتم که حتی اعضای بدن تمرین‌کنندگان فالون دافا را از بدن‌شان خارج می‌کند و به‌منظور کسب سود بیشتر می‌فروشند. توضیح دادم که خروج از ح.ک.چ به این معنی است که در زمان سقوط حزب، این شخص با آن نابود نخواهد شد. به آنها اطمینان دادم که می‌توانند با یک نام مستعار از حزب خارج شوند.

ناگهان مردی گفت که اگر به او مبلغی پول بدهم از حزب خارج خواهد شد. با همان صدای بلند به صحبت با او ادامه دادم و به چیزی که در اطرافم درحال رخ دادن بود توجهی نداشتم. فقط وقتی این مرد از راه رفتن بازایستاد، من هم ایستادم و به صحبت ادامه دادم. سپس متوجه شدم که راهنمای تور درحال توضیح دادن تاریخچه یک مکان گردشگری خاص است. تُن صدای او آنقدر پایین بود که آنرا نمی‌شنیدم.

وقتی متوجه شدم که برای کار او ایجاد مزاحمت کرده‌ام، فوراً معذرت‌خواهی کردم. او گفت مشکلی نیست و اجازه داد که من اول صحبت کنم. پاسخ دادم: «این کار شما است، البته که شما باید اول صحبت کنید.» وقتی توضیحات او تمام شد، با اینکه آن مرد دیگر تمایلی نشان نمی‌داد، سعی کردم با او صحبت کنم.

مهربانی یک فرد عادی

با خودم فکر کردم که هنوز هم باید حقایق را برای دیگران روشن کنم.

گفتم: «ما چین را دوست داریم اما ح.ک.چ را نه. حزب کمونیست روحی از غرب است – این حرف شخص خود مارکس است.»

مرد جوانی در گروه به من گفت که حرف‌هایم برایش مزاحمت ایجاد می‌کند و از من خواست که دیگر صحبت نکنم. گفتم: «اگر تمایل نداری گوش کنی، خب به حرف‌های من گوش نده، اما دیگران درک می‌کنند و موافقند که اگر از حزب خارج شوند نجات پیدا می‌کنند.» ناگهان خیلی عصبانی شد و از من خواست که از آنجا بروم.

خانمی که راهنمای تور بود متوجه این درگیری شد و گفت: «خانم، افراد اعتقادات متفاوتی دارند. خیلی آنها را جدی نگیر. من بعداً با آنها صحبت می‌کنم. شما سخت کار می‌کنید و باید مراقب خودتان باشید.» ناگهان حس کردم که چقدر باملاحظه و مهربان است. آنگاه بود که بغض گلویم را گرفت.

رقابت‌جویی

با خودم فکر کردم: «واقعاً خوبی این گردشگران را می‌خواستم. اما چرا نپذیرفتند؟ چرا به من گفتند که از آنجا بروم؟»

پس از نگاه به درون، متوجه وابستگی رقابت‌جویی در خودم شدم. حتی اگر آنها تمایلی به شنیدنش نداشتند، فقط به‌طور مداوم حرف می‌زدم. صدایم نیز آنقدر بلند بود که کسی نتواند حرفم را قطع کند. متوجه شدم که صحبت‌هایم در قلبشان نفوذ نمی‌کرد. فهمیدم که اشتباه از من بود.

استاد به ما آموختند: «بنابراین باید آن را به‌صورت معقول و به‌ روشی هوشمندانه انجام دهید. مردم را اذیت نکنید.» («آموزش فای ارائه‌ شده در کنفرانس فا ویژه‌ی دهمین سالگرد تأسیس وب‌سایت مینگهویی»)

وقتی سخنان استاد را به‌یاد آوردم، شرمنده و ناراحت شدم. همچنین باعث شد ببینم که هنوز عقاید حزب را در خودم از بین نبرده‌ام و درحال تحمیل نظراتم به بقیه بودم. معتقد بودم هرآنچه می‌گفتم درست بود. فکر می‌کردم آنها بیش از حد به‌وسیله حزب مسموم شده‌اند و به احساساتشان اهمیتی نمی‌دادم. به‌همین دلیل باعث آزار آنها می‌شدم. درحقیقت بجای نجات دادنشان، آنها را تحت فشار می‌گذاشتم.  

پیشرفت

آن خانم راهنمای تور، گروه دیگری از گردشگران را آورد و به من سلام کرد. به من گفت که آن روز به آن گردشگران چه چیزی گفته بود. او از آنها خواسته بود که با من بدرفتاری نکنند زیرا من واقعاً خوبیِ آنها را می‌خواهم و باید به من احترام بگذارند. او همچنین به آنها گفته بود که با همکارانش صحبت می‌کند و می‌گوید که ما چینی‌ها باید یکدیگر را درک کرده و به همدیگر احترام بگذاریم.

گفتم: «به‌خاطر رفتار بد آنها با خودم ناراحت نشدم. درعوض، تحت تأثیر مهربانی شما قرار گرفتم. کمکم کرد که کاستی‌هایم را پیدا کنم. ما تمرین‌کنندگان فالون دافا هستیم و حقیقت-نیک‌خواهی-بردباری را تزکیه می‌کنیم. استادمان از ما خواسته‌اند تا آن افراد ارزشمند چینی را نجات دهیم. اگر آزارشان دهم، چطور می‌توانم نجاتشان دهم؟»

او واقعاً تحت تأثیر صداقت من قرار گرفت، بنابراین فرصت را غنیمت شمردم و عمیقاً حقیقت را برایش روشن کردم. اگرچه قبلاً درباره دافا با او صحبت کرده بودم، او اکنون آماده بود تا از سازمان ح.ک.چ که عضو آن بود، یعنی پیشگامان جوان خارج شود. وقتی با او صحبت می‌کردم، شخصی در گروه به حرف‌هایم گوش می‌کرد. حدود هشت نفر از افراد آن گروه هم از ح.ک.چ خارج شدند.

نیک‌خواهی قدرتمند است

از طریق این اتفاق، این موضوع برایم روشن شد که برای نجات افراد بیشتر باید خود را به‌خوبی تزکیه کنیم، نیک‌خواهی داشته باشیم و حقیقتاً دیگران را درنظر بگیریم.

بخشی در نمایش شن یون بود به نام «قدرت نیک‌خواهی». نیک‌خواهی قدرت خارق‌العاده‌ای دارد. وقتی در حقیقت-نیک‌خواهی-بردباری جذب می‌شویم، تقوای عظیم دافا نمایان می‌شود. وقتی از حقیقت-نیک‌خواهی-بردباری دور شویم، عوامل منفی محدودمان می‌کنند. فقط با تزکیه خوبِ خودمان می‌توانیم به هدفمان دست یابیم.

تعداد زیادی راهنمای تور در آنجا بودند که حقیقت را نمی‌دانستند زیرا به‌وسیله ح.ک.چ تهدید شده و تحت شستشوی مغزی قرار گرفته‌اند. آنها نیز به‌تدریج تغییر کردند.

یکی از راهنماها مردی حدوداً ۴۰ ساله‌ و بسیار لجوج بود. وقتی از اتوبوس پیاده شد، زیرلب گفت: «ح.ک.چ خوب است» او هرگز چیزی از من نمی‌پذیرفت و فقط مدام می‌گفت: «ح.ک.چ خوب است.» خیلی غیرمنطقی بود. بعد از دفعات متعددی که با یکدیگر برخورد داشتیم، کاری که مریدان دافا درحال انجام آن هستند را درک کرد و متوجه شد که چرا به‌طور خستگی‌ناپذیری به این کار می‌پردازند. او قبلاً دروغ‌های ح.ک.چ را باور کرده بود. یک بار بالاخره حقیقت را پذیرفت، نگرشش تغییر کرد و از ح.ک.چ خارج شد.

بیشتر افراد راهنمای تور حقیقت را درک کرده‌اند. به‌محض اینکه از وضعیت حقیقی آگاه می‌شوند، راه برای گردشگران بیشتری هموار می‌شود که دافا را درک کنند.

تزکیه، مسئله‌ای بنیادین است

از زمانی که استاد در ماه مه در کنفرانس نیویورک سخنرانی کردند، تعداد افرادی که از ح.ک.چ خارج شده‌اند دوبرابر شده است. متوجه شدم که تغییرات کیهانی عامل تصمیم‌گیری هستند. اکنون موجودات ذی‌شعور درحال بیدار شدن و مشتاق نجات یافتن هستند. استاد روند اصلاح فا را تا این مرحله فشرده کرده‌اند. آن تماماً به توانایی و اراده ما در انجام وظایفی که به‌عهده داریم بستگی دارد.

در زمان اوج فصل گردشگری در ماه اوت، تمرن‌کنندگان از مناطق دیگر برای کمک به ما به کمبریج می‌آیند. با قدرتی که استاد به ما می‌دهند و حمایت مریدان دافا، به‌خوبی با یکدیگر همکاری می‌کنیم. طی دو هفته به حدوداً ۳۰۰۰ نفر کمک کردیم که از حزب خارج شوند.

اکنون کاملاً واضح و روشن می‌دانم که برای نجات موجودات ذی‌شعور باید فا را بیشتر مطالعه کنیم. تزکیه مسئله‌ای اساسی است. مسئولیت ما نجات مردم است. تنها زمانیکه خودمان را به‌خوبی تزکیه کرده باشیم می‌توانیم افراد بیشتری را نجات دهیم.

باید وابستگی به رقابت‌جویی را از بین ببریم. حفظ کردن یک وضعیت ذهنی نیک‌خواه و آرام به دفع سرشت اهریمنی افراد کمک می‌کند. رها کردن وابستگی شور و شوق بیش از حد و خودنمایی کمک می‌کند سرشت اهریمنی خودمان را دور کنیم. آنگاه می‌توانیم در تزکیه‌مان ثابت‌قدم‌تر باشیم و مدام خصوصیات اخلاقی‌مان را بهبود ببخشیم. تزکیه کردن و از بین بردن وابستگی اعتبار بخشیدن به خود، کمک می‌کند که با هم‎تمرین‎کنندگان‌مان همکاری بهتری داشته باشیم. همه باهم می‎توانیم در اصلاح فا به استاد کمک کرده و مأموریت خود را به انجام برسانیم.

حالا درک عمیق‌تری از این جمله دارم: «...به‌عنوان یک تمرین‌کننده نباید وقتی مورد حمله قرار گرفتید تلافی کنید، یا وقتی توهین شدید جوابش را بدهید...» (جوآن فالون)   

در حقیقت رفتارهای مردم عادی به‌منظور پیشرفت ما نظم و ترتیب داده می‌شوند. تنها زمانیکه بتوانیم به‌خوبی تزکیه کرده و حقیقتاً با چیزی که استاد برای نجات موجودات ذی‌شعور بیشتر از ما می‌خواهند همراه و همسو شویم، آنگاه می‌توانیم لیاقت عنوان «مرید دافا» را داشته باشیم.

«ظاهر از ذهن نشأت می‌گیرد»

وقتی در روز ۶ ژوئیه در محل توریستی‌مان بودم، تعدادی از گردشگران به آنجا آمدند. دو دانشجو درحال خواندن مطالب ما بودند. با دیدن آنها، وابستگی شور و شوق بیش از حد در من ظاهر شد. در همان موقع، راهنمای آنها نزدشان رفت تا تاریخچه آن مکان را توضیح دهد.

وقتی متوجه شد که آنها درحال مطالعه مطالب ما هستند عصبانی شد. بروشورها را از آنها گرفت. ناگهان چیزی در قلبم سنگینی کرد و فکر کردم: «این راهنما چقدر خشن است.»

سپس به من نگاه کرد و گفت به او نگاه نکنم. متوجه شدم که این موضوع می‌تواند ربطی به حقیقت فای استاد داشته باشد: «ظاهر از ذهن نشأت می‌گیرد» (آموزش فای ارائه شده در جلسه‌ی اپک تایمز) او را عصبانی کرده بودم زیرا نگاهم به او نامهربان بود و موجب بروز آن واکنش از او شد.  

وقتی گردشگران درحال عکس گرفتن بودند، از آن راهنمای گشت خواهش کردم که بروشورهایی که از آن دانشجویان گرفته را به من بدهد، زیرا آنها متعلق به من هستند. او درعوض به من گفت که دیگران را اذیت نکنم.

قصد نداشتم با او بحث کنم، بنابراین نزد آن دانشجویان رفتم و با آنها صحبت کردم. اما راهنما نیز آمد و دخالت کرد. او مرا تهدید کرد که اگر به صحبت‌هایم ادامه دهم پلیس را خبر می‌کند.

گفتم: «اینجا چین نیست. پلیس انگلستان از ما حمایت می‌کند. من برای کار شما مزاحمتی ایجاد نکرده‎ام. این حق من است که حقایق را روشن کنم.»

معلمی به من گفت که وارد بحث نشوم. آن در حقیقت این نکته را به من یادآوری کرد که آن فرد راهنما یک شخص عادی است و من یک تزکیه‌کننده هستم. نباید با او مجادله کنم. اگر این کار را بکنم، او را کنار زده و نمی‌توانم نجاتش دهم. اگر نجات پیدا نکند، شاید نتوانم آن دو دانشجو را هم نجات دهم.

شور و اشتیاق بیش از حد و خشم

با نگاه به درون، وابستگی شور و اشتیاق بیش از حد را در خودم پیدا کردم. او بروشور من را گرفته بود و همین باعث شد وابستگی خشم در من ظاهر شود. تکه‌ای از کارما را در قلبم حس می‌کردم و بسیار ناراحت شدم. در آن لحظه دیگر توانی برای ادامه دادن به روشنگری حقیقت نداشتم.

وقتی کسی نمی‌پذیرفت که از ح.ک.چ خارج شود، دیگر با او صحبت نمی‌کردم. افراد بسیاری را دیدم، اما به‌خوبی روشنگری حقیقت نکردم. وقتی کسی برخورد ناخوشایندی نداشته باشد، ده‌ها نفر می‌پذیرند که از حزب خارج شوند. اما آن روز، در همان بازه زمانی، تنها حدود شش نفر از حزب خارج شدند. در آن زمان دیگر نمی‌خواستم با مردم صحبت کنم و خیلی ناراحت شدم.

نگاه به درون بجای نگاه به بیرون

تمرین‌کننده‌ای را دیدم و اتفاقی که افتاده بود را برایش بازگو کردم. از او پرسیدم درباره اینکه آن روز وابستگی خشم و رقابت‌جویی در من تا آن حد قوی بود، چه نظری دارد. او گفت شاید لازم بود آن وابستگی‌ها لایه به لایه از بین بروند.

بعد از تبادل تجربه با یکدیگر، درک کردم که فقط به رفتار اشتباه آن راهنمای تور نگاه کرده بودم. به‌نظرم کارش اشتباه بود. آن نگاه به بیرون از دیدگاه یک فرد عادی بود، بجای اینکه نگاه به درون بر اساس فا باشد. یک راهنمای تور فردی عادی است که حقیقت را نمی‌داند. چطور توانستم با او بحث کنم؟ وقتی اختلافاتی با افراد عادی داریم، به‎عنوان یک تزکیه‌کننده اشتباه از ما است. پس از تبادل تجربه با این تمرین‌کننده آرام‌تر شدم و آماده بودم که دوباره با مردم حرف بزنم.

پس از این که آن هم‌تمرین‌کننده رفت، تصمیم گرفتم به کارم ادامه بدهم. وقتی برگشتم، همان راهنما را دیدم که با آن دو دانشجو غذا می‌خورد. حس کردم آن نظم و ترتیبی از سوی استاد برای تزکیه من بود. وابستگی به شهرت را در خودم رها کردم و نزد آنها رفتم تا صحبت کنم.

گفتم: «اشتباه از من بود. نباید با شما به آن صورت رفتار می‌کردم. او پاسخی نداد و فقط از آنجا رفت. از آنجا که نمی‌خواست با من حرف بزند، باید وابستگی‌ام را رها می‌کردم. به‌محض اینکه آن وابستگی بشری را رها کردم احساس سبکی فراوان کردم.»

هیچ‌چیر مانع من نمی‌شد و طی یک ساعت بعد، به ده‌ها نفر کمک کردم که از ح.ک.چ خارج شوند.

حفظ کردن ذهنی آرام

از طریق این دو اتفاق، اکنون درک می‌کنم که برای نجات مردم باید همیشه ذهنی آرام داشته باشیم و به درون نگاه کنیم. تنها وقتی می‌توانیم حقیقتاً مردم را نجات دهیم که وابستگی‌های بشری‌مان را رها کرده باشیم.

استاد بیان کردند:

«به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، باید عمل تزکیه را انجام دهید و در محیط مردم عادی خود را تعدیل کنید و ذره ذره وابستگی‌ها و تمناهای گوناگون را کنار بگذارید.» (جوآن فالون)

«...نگاه به درون ابزاری جادویی است...» («آموزش فا در کنفرانس فای بین‌المللی واشنگتن دی‌سی ۲۰۰۹»)

باید به درون نگاه کنیم. به‌محض اینکه افکار بشری‌مان را رها کنیم، رفتارمان را بهبود بخشیم و از طریق فا مسائل درک کنیم، محیط اطراف‌مان به‌طور چشمگیری تغییر خواهد کرد. اساس همه چیز فا و تزکیه استوارمان است.

تمرین‎کنندگان محلی در کمبریج همیشه همکاری خیلی خوبی دارند. به‌هیچ قیمتی نباید در کمک کردن به استاد سست شویم. تزکیه بسیار جدی است. عهد و پیمان‌های‌مان حتی جدی‌تر هستند. بیایید کوشا باشیم.

از استاد و هم‌تمرین‌کنندگان متشکرم.

(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه فالون دافای انگلستان ۲۰۱۶)

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/12/158654.html