(Minghui.org) من نجارم و صاحب یک فروشگاه مبلمان هستم. همسرم سال‌ها قبل درگذشته است و من چهار بچه کوچک را به‌تنهایی بزرگ کرده‌ام. همیشه مجبور بودم برای حمایت از خانواده‌ام زیاد کار کنم و همواره تحت فشار بوده‌ام. حتی در ۴۰ سالگی به بسیاری از بیماری‌ها مبتلا بودم و گاهی نمی‌توانستم به تنهایی راه بروم. فالون دافا به زندگی‌ام روشنی بخشید و به من کمک کرد رنجشم را رها کنم. فالون دافا به من کمک کرد که از دست مرگ رها شوم.

فرار از مرگ

آوریل ۱۹۹۷ بود. من روی چارچوب در و پنجره مشغول به کار بودم. هنگامی که با دستگاه دریل کار می‌کردم، ناگهان به داخل رنده برقی هول داده شدم. بی‌اختیار گریه می‌کردم: «استاد، کمک کنید!» با کمال تعجب، سرم درست مقابل رنده برقی ایستاد، تنها چند سانتی‌متر فاصله داشت! بلافاصله متوجه شدم که استاد مرا نجات دادند.

رنده برقی هنوز کار می‌کرد و زندگی‌ام هنوز درخطر بود مگر اینکه می‌توانستم آن را خاموش کنم. اما لباس‌هایم در دریل و دست‌هایم در لباس‌هایم گیر کرده بودند. اصلاً نمی‌توانستم حرکت کنم. باید چه کار کنم؟

فکر کردم دوباره از استاد درخواست کمک کنم. ناگهان، یک دست را آزاد و رنده را خاموش کردم.

تجربه خطرناک دیگر

یک شب بعد از شام، هم‌تمرین‌کننده‌ای آمد که با هم برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت به مناطق کوهستانی دورافتاده‌ای برویم. هنگامی که برمی‌گشتیم، اواخر شب بود. ناگهان موتورسیکلت‌مان به یک صخره بزرگ اصابت کرد و من فکر کردم سقوط می‌کنیم. پس از طی بیش از ۳۰ متر سراشیبی توقف کردیم، اما هر دوی ما سالم بودیم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/24/159278.html