(Minghui.org) هشتاد یک ساله هستم و تمرین فالون دافا را در سال ۱۹۹۷ آغاز کردم. از آن زمان به بعد، زندگی‌ام به طور معجزه‌آسایی تغییر کرده است.

گذشته تلخی داشتم. سی و پنج ساله بودم که شوهرم فوت کرد و من چهار پسر و یک دخترم را به تنهایی بزرگ کردم. در محل کار پیشین شوهرم به مدت پنج سال با حقوق کمی، به تمیز کردن توالت‌ها و کار در رختشورخانه‌ مشغول شدم. سابقاً می‌بایست پنج کارگر در رختشورخانه کار می‌کردند تا جوابگوی آن حجم کار باشد. به همین جهت با کار به تنهایی در آن مکان، وظیفه سنگینی بر دوشم بود.

به دلیل کار بیش از حد، از لحاظ وضعیت سلامتی، دچار مشکلات زیادی شدم. وزنم از شصت و نه کیلو به سی و شش کیلو کاهش یافت. دچار بیماری ناشناخته‌ای شدم که گویا کسی گلویم را می‌فشرد و هر لحظه احساس خفگی می‌کردم.

در سال ۱۹۹۷ پسر بزرگم گفت که با تمرین فالون دافا می‌توانم سلامتی‌ام را بازیابم. برای درمان بیماری‌هایم، تمرین را آغاز کردم. اکنون کمی از تجربیاتی را که بدست آورده‌ام با شما به اشتراک می‌گذارم تا همه بدانند فالون دافا چقدر خوب است و برای تزکیه‌کنندگان راستین وقایع شگفت‌انگیزی پیش می‌آید.

بی‌سواد اما قادر به خواندن کتاب‌های فالون دافا

من هرگز به مدرسه نرفته‌ام و قادر نبودم حتی یکی از حروف چینی را تشخیص دهم. زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم، در جلسات مطالعه گروهی فا، در حالی که دیگران می‌خواندند من فقط می‌توانستم گوش دهم.

استاد بیان کردند:

«چی‌گونگ تمرین تزکیه است.» « این‌جا درباره‌ شفا دادن صحبت نمی‌کنم. ما بیماری‌ها را شفا نمی‌دهیم. اما اگر بخواهید تزکیه‌ واقعی را انجام دهید و با بدن بیمار این‌جا آمده‌اید، هنوز نمی‌توانید تزکیه کنید. پس باید بدن‌تان را پاک کنم. فقط بدن افرادی را پاک خواهم کرد که این‌جا آمده‌اند تا به‌طور واقعی تمرین را یاد بگیرند، به‌طور واقعی فا را یاد بگیرند.

یک نکته هست که تأکید می‌کنیم: اگر نتوانید وابستگی یا نگرانی در مورد بیماری را کنار بگذارید، نمی‌توانیم هیچ کاری انجام دهیم و نمی‌توانیم کمک‌تان کنیم.»(سخنرانی اول در جوآن فالون)

با اینکه نمی‌توانستم بخوانم، اما فای استاد مستقیماً وارد قلبم می‌شد. اغلب در هنگام گوش دادن به سخنرانی‌های شنیداری استاد، گریه می‌کردم. فالون دافا تلخی، خستگی و رنجشم از زندگی را، پاک کرد و قلبم نورانی‌تر شد.

سر انجام کتاب جوان فالون را به‌دست آوردم. در چندین جلسه گروهی فا شرکت کردم و بعدازظهرها خودم به تنهایی فا را مطالعه می‌کردم. استاد دیدند که من در مطالعه فا بسیار مصمم هستم به همین دلیل کمکم کردند.

ناکهان، درحالی که جمله‌ای را می‌خواندم، جمله بعدی به‌طور معجزه‌آسائی به ذهنم می‌رسید. توانستم به‌راحتی مطالعه کنم. آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که اشکم سرازیر شد.

از پسر، عروس و نوه‌ام خواستم تا در فهم بعضی از کلمات خاص کمکم کنند. با حمایت استاد و کمک سایر تمرین‌کنندگان، حالا می‌توانم جوان فالون را بخوانم.

عروسم مادرش را ترغیب کرد تا فالون دافا را بیاموزد

به مدت شصت سال، چشم چپم ضعیف بود. پس از شروع تمرین فالون دافا چشمم کاملاً بهبود یافت. موهای سفیدم نیز دوباره مشکی شد.

مأموریت مریدان دافا نجات همه است. چگونه؟ من نجات را از اعضای خانواده‌ام شروع کردم. برای فرزندانم روشن کردم که فالون دافا خوب است و اینکه حقیقت‌ـ نیک‌خواهی‌ـ بردباری خوب است. به عروس‌هایم نشان دادم که مادر شوهرشان با تمرین فالون دافا چقدر خوب شده است. در یک مشاجره اگر به‌لحاظ جسمی یا کلامی مورد حمله واقع شوم، هرگز مقابله به مثل نمی‌کنم و به کسانی که نیاز دارند، کمک می‌کنم.

یکی از عروس‌هایم از مادرش خواست تا فالون دافا را بیاموزد. به او گفت: «مادر شوهرم چهار عروس دارد که روابط‌شان با یکدیگر خوب است. تو فقط یک عروس داری و نمی‌توانید یکدیگر را تحمل کنید. چرا تو نیز سعی نمی‌کنی تمرین فالون دافا را انجام دهی.»

در خانواده‌ام همه از دافا حمایت می‌کنند. پسرهایم و همسران‌شان جوان فالون را دو یا سه مرتبه خوانده‌اند. دخترم در تهیۀ مطالبی که می‌خواهم به دیگران بدهم، کمکم می‌کند.

یک بار نمی‌توانستم نفس بکشم و احساس خفگی می‌کردم. فرزندانم می‌خواستند مرا به بیمارستان ببرند. گفتم که این بیماری نیست، نیروهای کهن مرا آزار می‌دهند. افکار درست فرستادم و از استاد خواستم که کمکم کنند. آموزه‌های استاد را تکرار کردم و خیلی زود دوباره خوب شدم. احساس می‌کردم هیچ اتفاقی نیفتاده است. تمام اعضای خانواده‌ام متعجب شده بودند.

وقایع شگفت‌انگیز با روشنگری حقیقت

وقتی برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت و نصب پرچم‌ها بیرون می‌روم، فای استاد را تکرار می‌کنم و از هیچ چیز نمی‌ترسم.

استاد بیان کردند:

«یك مرید دافا چیست؟ او موجودی خلق شده توسط با شكوه‌ترین قانون است، (تشویق گرم) به سختی سنگ و به تجزیه‌ناپذیری الماس.»(آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن در سال ۲۰۰۳)

در سال ۲۰۰۰ مقداری پارچه خریدم تا پرچم درست کنم. سایر تمرین کنندگان برای نوشتن عبارات: «فالون دفا خوب است، حقیقت‌ـ نیک‌خواهی‌ـ بردباری خوب است» مرا یاری کردند. برای آویزان کردن پرچم‌ها، در دو انتهای آن کیسه‌ای دوختیم و آن را پر از سنگ کردیم.

شب بیرون رفتم و انتهای پرچم را با زور به سمت بالا چرخاندم. پرچم در مکان بلندی به‌خوبی جای گرفت. خودم متعجب شده بودم. در ذهم گفتم: «سپاسگزارم استاد.» صبح روز بعد پرچم در هوا مواج بود. عابران اظهار می‌داشتند که تمرین‌کنندگان فالون دافا بسیار توانا هستند.

در موقعیت دیگری، شبی به شدت باران می‌بارید. کیف بزرگی از مطالب به همراه داشتم تا آنها را در یک مجتمع مسکونی توزیع کنم. خیابان پر از آب بود. برای عبور از خیابان پایم را در آب گذاشتم در حالی که بسیار عمیق بود. نباید اجازه می‌دادم مطالب خیس شوند. قدم بعدی را که برداشتم، احساس کردم که استاد مرا بلند کرده و از خیابان عبور دادند. به خانه که بازگشتم، روی کفشم هیچ نشانی از گل و لای نبود.

از زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کرده‌ام، نوزده سال می‌گذرد. همیشه سرشار از انرژی هستم. تمام خویشاوندان و دوستانم می‌دانند که فالون دافا خوب است.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/25/159295.html