فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

خوش‌اقبالی در مکانی غیرمحتمل

5 سپتامبر 2016

(Minghui.org) در ماه مارس ۲۰۰۰ در اداره‌ای که کار می‌کردم، به‌دنبال تحقیق و بررسی درباره سوء‌استفاده رؤسای شرکت از موقعیت‌شان، پای من نیز به میان کشیده شد و در بازداشتگاهی به مدت ۲۱ ماه محبوس بودم.

مواجهه با فالون گونگ در مرکز بازداشت

وقتی وارد بازداشتگاه شدم، بسیاری از تمرین‌کنندگان فالون گونگ را نیز ملاقات کردم. شوکه شده بودم: می‌دانستم که آنها فالون گونگ را تمرین می‌کنند، اما چرا آنها نیز در اینجا محبوس بودند؟

آنها تأثیر بسیار خوبی برمن داشتند. بسیار آرام و خوش‌قلب بودند و درمیان هرج و مرج، به من احساس امنیت می‌دادند. کمکم می‌کردند و مراقبم بودند. دوست داشتم دور و بر آنها باشم و هر کاری که آنها می‌کردند انجام دهم؛ سخنرانی‌های فا را می‌خواندم و تمرین‌ها را انجام می‌دادم.

زندانبانان مرا «نیمه- فالون گونگ» خطاب می‌کردند.

مطالب بسیاری از تمرین‌کنندگان فالون گونگ آموختم. آنها اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری را به من آموختند. مواقع بسیاری در آن بازداشتگاه، توانایی تحملم تحت آزمایش قرار می‌گرفت.

یک روز، یکی از زندانیان خلافکار به‌طور ناگهانی به من حمله کرد. او تمام رختخوابم را داخل حیاط ریخت، پیژامه‌‌ام را تکه تکه کرد و برای مدتی طولانی به من ناسزا گفت. اگر اصول فالون گونگ را یاد نگرفته بودم، حتماً با او دعوا می‌کردم.

اما حتی ناراحت نیز نشدم. فقط وسایل خوابم را به سلول بازگرداندم. همه تمرین‌کنندگان گفتند که شین‌شینگ‌ام رشد کرده است.

پیوستن به نیروها برای مقاومت در برابر آزار و شکنجه

هنگامی‌که، تمرین‌کنندگان فالون گونگ اعتصاب غذا را علیه آزار و شکنجه آغاز کردند، به آنها ملحق شدم.

یک روز، بسیاری از زندانبانان و حتی مأموران پلیس مسلح به زندان آمدند تا به اعتصاب غذا پایان دهند. آن صحنه بسیار وحشتناک بود.

رئیس زندان دستور داد که تمام اعتصاب‌کنندگان تحت خوراندن اجباری قرار گیرند. من اولین کسی بودم که نامم را صدا کردند. او می‌خواست به دیگران درسی بدهد، اگر با دستورش برای خوردن غذا موافقت نمی‌کردم، مرا نیز تنبیه می‌کرد. بدون هیچ ترسی خودداری کردم و روبه‌رو شدن با آن، آنگونه که فکر می‌کردم وحشتناک نبود.

رئیس زندان، بعداً از من پرسید که چرا برای اعتصاب غذا به آنها ملحق شدم. نمی‌دانستم چه پاسخی به او بدهم، بنابراین، افکاری را که در ذهنم بود بیان کردم: «وقتی می‌بینم آنها شکنجه می‌شوند، احساس ناراحتی می‌کنم، بنابراین می‌خواهم از آنها حمایت کنم.»

تمرین‌کننده واقعی فالون گونگ شدم

پس از اینکه در اواخر سال ۲۰۰۱ از زندان آزاد شدم، بیشتر توجهم به تهیه کتاب‌های فالون گونگ بود. خاله‌ام در این زمینه خیلی حمایتم می‌کرد. او تمرین‌کننده فالون گونگی را پیدا کرد که نسخه‌ای از جوآن فالون را به من داد! طولی نکشید که تمرین‌کننده واقعی فالون گونگ شدم!

خانواده‌ام از اینکه فالون گونگ را تمرین می‌کردم بیش از حد وحشت داشتند. می‌ترسیدند که تحت آزار و شکنجه قرار بگیرم. خاله‌ام تنها کسی بود که از من حمایت می‌کرد.

بدون لحظه‌ای تأمل شروع به انجام وظایف یک تمرین‌کننده فالون گونگ کردم. مرا مأمور توزیع مطالب اطلاع‌رسانی در خارج از شهر کردند که روند ساده‌ای نبود.

باید تمام مدت روز را در جاده به‌تنهایی می‌گذراندم، باید اقرار کنم که در ابتدا به‌عنوان یک زن تنها می‌ترسیدم. اما، هربار با حمایت استاد، کارها به‌آرامی پیش می‌رفت.

به‌منظور آگاه کردن مردم دنیا دربارۀ حقیقت آزار و شکنجه، لازم بود که در پروژه‌های بیشتر و بیشتری، با سایر تمرین‌کنندگان همکاری کنم. در بسیاری از آن پروژه‌ها شرکت کردم. هرکجا که به وجودم نیاز بود، در آنجا حضور داشتم. نامه‌هایی برای مأموران پلیس می‌فرستادیم، از طریق تلفن تماس می‌گرفتیم و پیامک می‌فرستادیم و به‌طور رودررو حقایق را برای مردم روشن می‌کردیم.

سختی‌ها و دشواری‌های بسیاری در مسیر تزکیه‌ام وجود داشت، اما با حمایت و پشتیبانی استاد، با موفقیت کامل بر آنها غلبه کردم. متشکرم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/3/158530.html