فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

روز معلم امسال، روزی متفاوت از سال‌های قبل

12 ژانویه 2017 |   توسط شیو شین، یک تمرین‌کننده ۸۰ ساله فالون‌گونگ در چونگ‌چینگ‌، چین

(Minghui.org)  امسال، طبق معمول کل معلمان مدرسه در منطقه ما قرار بود برای جشن روز معلم دور هم جمع شوند، اما من قصد شرکت در آن را نداشتم.

سال قبل نیز شرکت نکردم چون با خودم فکر کردم که بیشتر همکاران سابقم درباره فالون دافا می‌دانستند و از حزب کمونیست و سازمان‌های وابسته به آن کناره‌گیری کرده‌ بودند، بنابراین دیگر نیازی به حضور من نبود. فکر می‌کردم تصمیمم خوبی گرفته بودم.

بااین‌حال، بعد از فرستادن افکار درست در شب قبل از جشن، احساس راحتی نداشتم و نمی‌توانستم بخوابم. به‌خاطر آوردم که سه سال قبل چطور یکی از همکاران سابقم به‌خاطر اتفاقی که مربوط به دو دهه قبل بود در مقابل بسیاری از افراد در جشن روز معلم مرا ملامت و تحقیرکرده بود.

به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون‌دافا، از خودم در مقابل رفتار تهاجمی او دفاع نکرده ‌بودم و جوابی نداده بودم. بااین‌حال، ناراحت و پشیمان بودم که چرا در برابر توهین‌های آن زن مقابله‌به‌مثل نکرده‌بودم.

چرا این احساس را داشتم؟

فا را مطالعه کردم و به درون نگاه کردم تا آگاه شوم که چه وابستگی‌هایی داشتم که نتوانستم هنوز آنها را رها کنم. متوجه شدم که فردی رقابت‌‌جو هستم و به حفظ ظاهر و آبرو و احساسات وابستگی دارم.

ازآنجاکه احساس می‌کردم صدمه خوردم، این وابستگی‌ها را که فکر می‌کردم از بین رفته بودند در خودم نگه داشته بودم. گرچه مشکل بود، بعد از مطالعه فا عمیقاً احساس آرامش کردم.

استاد در فالون گونگ بیان کردند:

«یک تمرین‌کننده نه تنها در برابر کسانی که با آنها تضاد دارد و او را آشکارا شرم‌زده کرده‌اند باید بردباری نشان دهد، بلکه باید رفتار سخاوتمندانه‌ای را هم به‌کار گیرد و حتی از آنها تشکر کند. اگر آن تضاد را با آن فرد نداشتید، چگونه می‌توانستید شین‌شینگ‌تان را رشد دهید؟ چگونه ماده سیاه می‌توانست در حین رنج بردن به ماده سفید تبدیل شود؟ چگونه می‌توانستید گونگ خود را رشد دهید؟»

متوجه شدم که هرچند فکر می‌کردم این وابستگی‌ها از بین رفته‌اند، فقط لایه سطحی آنها از بین رفته ‌بودند. سال قبل، از بهانه‌هایی استفاده ‌کردم تا در جشن شرکت نکنم و تصور ‌کردم تصمیم درستی گرفته بودم.

به‌هر‌حال، تزکیه موضوعی جدی است و من باید با خودم روراست و صادق می‌بودم. وقتی عمیق‌تر به موضوع نگاه کردم، متوجه شدم که خودم را گول زده‌ بودم. دلیل واقعی که نمی‌خواستم در جشن شرکت کنم این بود که می‌‌ترسیدم دوباره مورد حمله قرار بگیرم و اذیت بشوم.

زمانی که به این مسئله پی بردم، واقعاً قدردان همکار سابقم شدم و آرامش پیدا کردم. تصمیم گرفتم در جشن روز معلم شرکت کنم.

روز بعد، همان‌طور که در مسیر هر روزه راه می‌رفتم، اشعاری از شن ‌یون را می‌خواندم. به خودم قول دادم که برای کمک به استاد، کمک به اصلاح کیهان و نجات مردم، به عهد و پیمان‌هایم عمل کنم.

به‌محض رسیدن، خیلی از دوستان و آشنایانم برای احوالپرسی آمدند. اغلب آنها می‌دانستد که من سابقاً به‌شدت بیمار بودم و بعد از یادگیری فالون‌دافا بهتر شده بودم. برخی از آنها درباره دافا سؤالاتی پرسیدند. گویی منتظر من بودند.

با برخی از افراد درباره دافا صحبت کردم و موفق شدم که آنها را متقاعد کنم که از حزب کمونیست چین کناره‌گیری کنند. طولی نکشید که مطالب اطلاع‌رسانی را تمام کردم و پشیمان بودم که چرا بیشتر با خودم نیاورده بودم. به نظر می‌رسید که مردم برای بدست آوردن این اطلاعات اشتیاق داشتند.

در راه برگشت به خانه، یکی از همکاران سابق شوهرم را دیدم، او معلم بود. گفت، «شنیده‌ام که شما فالون‌دافا را تمرین می‌کنید و خیلی سالم شده‌اید و می‌توانید بخش اعظم کارهای منزل را انجام دهید. باور آن برای من سخت است. واقعاً می‌خواستم شما را ببینم. از خدا خواستم که امروز شما را ببینم و الان شما اینجا هستید. واقعاً شاکر هستم.»

سپس گفت، «شما خیلی خوب به‌نظر می‌رسید. به‌هنگام راه‌رفتن بسیار چالاک هستید، مهربان به نظر می‌رسید و در سن ۸۰ سالگی وضعیت خوبی دارید. فالون دافا شگفت‌انگیز است.»

سپس در ادامه گفت که تصمیم دارد دافا را یاد بگیرد و از من در‌خواست کمک کرد. به او قول دادم که یک نسخه از جوان‌فالون را به او بدهم.

کمی بعد، با یکی از دوستانم ملاقات کردم، او نیز به من گفت که خیلی خوب و سر‌حال به نظر می‌رسم. به او گفتم که فالون‌دافا را تمرین می‌کنم و تمرین‌ها را برایش توضیح دادم.

بعد از صحبت‌هایمان، او از حزب کمونیست چین کناره‌گیری کرد. قبل از اینکه از هم جدا شویم، گفت، «من مأمور باز‌نشسته دولت هستم. از شما متشکرم که حقیقت را به من گفتید. باعث شد تغییر عقیده بدهم‌.»

درباره وقایع آن روز احساس خیلی خوبی داشتم.

این بار روز معلم بسیار متفاوت بود. چرا به ‌نظر می‌رسید که امسال مردم مرا بیشتر دوست داشتند؟ این هم جالب بود که آن زن گفت که ملاقات با من یک نظم و ترتیب الهی بود.

می‌دانستم دلیلش این بود که من به کلام استاد گوش داده‌ بودم، وابستگی‌های بشری را دور کرده و برای نجات مردم تلاش کرده بودم. همچنین، مردم در طول دوره نهایی اصلاح فا بیدار می‌شوند و آرزوی نجات را دارند.

درحقیقت، همه چیز نظم و ترتیب استاد بود. چه روز معلم عجیبی!