(Minghui.org) من ۸۸ ساله هستم. قبل از شروع تمرین فالون دافا در سال ۱۹۹۸، از چندین بیماری ازجمله بیماریهای قلبی، سوءهاضمه، آب مروارید و زوال سلولهای مغزی رنج میبردم.
استفاده از دارو کمکی به من نکرد. بااینحال، طی ۱۸ روز پس از شروع تمرین فالون دافا، از تمام بیماریهایم بهبود یافتم. همچنین دیگر نیازی به عینک ندارم.
پس از تجربه مهرباني و شفقت استاد و عظمت فالون دافا، مصمم شدم که بهطور جدی در دافا تزکیه کنم.
مدیر مرکز اجتماعی محلی و مأموران پلیس محلی هر روز به منزلم میآمدند تا مرا مورد آزار و اذیت قرار دهند. آنها از من میخواستند که تزکیه در دافا را رها کنم، اما به نتیجهای نرسیدند. پسرم پس از گذشت یک سال از شروع تمرین تزکیهام درگذشت، اما دافا به من کمک کرد تا خیلی زود از غم و اندوه ناشی از آن رها شوم.
پیروی از اصول دافا
استاد بیان کردند:
«نجات موجودات ذیشعور اولین و مهمترین چیز است. فقط سعی کنید افراد بیشتر و بیشتری را نجات دهید.» («آموزش فا در کنفرانس بینالمللی فای نیویورک ۲۰۰۹»)
استاد از ما میخواهند افراد بیشتری را نجات دهیم. هر روز، هوا چه بارانی باشد چه آفتابی، برای مردم به روشنگری حقایق درباره دافا میپردازم. باوجود لطف استاد که سبب تقویت من میشود، هزاران نفر را متقاعد کردهام که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای جوانان وابسته به آن کنارهگیری کنند.
هر ماه، هزینههای روزانهام را به حداقل میرسانم و از بقیه حقوق بازنشستگیام برای کارهای مربوط به روشنگری حقیقت استفاده میکنم. تقریباً برای تمام رانندگان تاکسی در شهرم حقیقت را روشن کردهام. برخی از آنها هنگامی که مرا میبینند سلام کرده و ادای احترام میکنند. برخی فریاد میزنند: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» برخی از رانندگان پس از گفتگو با من، حتی با همسرشان درباره آزار و شکنجه صحبت کردند.
مردم از دافا بهرهمند میشوند
درحالیکه منتظر یک اتوبوس بودم، راننده سهچرخهای به من گفت: «مادربزرگ، وقتی جملات "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است."را که به من گفتی، تکرار میکنم، واقعاً تأثیرگذار هستند. درد پشتم بهبود یافته است. بیماری قلبیام ازبین رفت و دیگر سرفه نمیکنم!»
به دو نفر در مقابل یک بیمارستان گفتم که در قلب خود تکرار کنند: «فالون دافا خوب است» و از بیماریهایشان بهبود مییابند. آنها گفتند: «رحمت شامل حال من شد! امروز با یک بودا دیدار کردم!»
خانم سالخوردهای برای دیدنم بیش از یک و نیم کیلومتر را طی کرد. او دستش را روی شانهام گذاشت. انگشت شستش را به علامت تأیید بالا برد و گفت: «بهطور مداوم تکرار میکنم که "فالون دافا خوب است" و از سکته مغزی بهبود پیدا کردم.»یک ماه پیش برایش حقیقت را روشن کرده بودم و پس از آن پسرش را در یک ایستگاه اتوبوس دیدم. او در مقابل بسیاری از افراد به من احترام گذاشت و از طرف مادرش از من تشکر کرد.
برخی از مردم آنچه را به آنها گفتم باور نداشتند. یکی از رانندگان تاکسی به من گفت: «مادربزرگ، آیا درباره موضوع "حفظ امنیت خود" نهایتاً سخنی دارید که بگوئید؟» به او گفتم که استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) کسی است که فرد را نجات میدهند نه من و استاد همیشه در کنارم هستند.
بعضی از مردم تبلیغات حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) را باور داشتند و درباره دافا بدگویی میکردند. به آنها گفتم که بهخاطر اخبار جعلی گمراه شدهاند. برخی همچنان با من بحث میکردند. بنابراین، برای متوقف کردن آنها از ایجاد کارمای بیشتر، به آنها میگفتم که ساکت باشند.
یک پلیس لباس شخصی وقتی حقیقت را برایش روشن کردم، کارت شناساییاش را به من نشان داد. دچار ترس نشدم و از او پرسیدم: «آیا شما یک پلیس هستید؟ آیا اشتباه کردم که به شما گفتم که در زمان وقوع فاجعه چگونه ایمنی خودتان را حفظ کنید؟»
بارها و بارها ثابت شده است که فالون دافا سلامتی فرد را بهبود میبخشد و بسیاری از مردم از مزایای آن بهرهمند شدند. اما هنوز هم، بسیاری از مردم با دروغهای ح.ک.چ مسموم شدهاند، بنابراین ما تمرینکنندگان باید به آنها کمک کنیم تا حقایق درباره دافا درک کنند.
برای همه کسانی که با آنها مواجه میشوم، حقیقت را آشکار میکنم، مهم نیست که آیا مأمور پلیس هستند یا عوامل امنیتی. یک مأمور امنیتی اسم، آدرس و محل تولد مرا میدانست. گفت که در لیست افراد تحت نظر هستم، اما او لحن صدایش را آرام کرد و گفت: «مسئله مهمی نیست. شما ۸۰ ساله هستید. هیچکسی کاری به کار شما نخواهد داشت.»
او درست میگفت. درواقع، هیچکسی جرأت نمیکرد به من آسیب برساند، نه بهخاطر سنم، بلکه چون استاد از من مراقبت میکنند تا زمانی که سه کار را بهخوبی انجام دهیم، استاد همیشه در کنار ما هستند.
نجات موجودات ذیشعور به شیوههای مختلف
استاد بیان کردند:
«بعضی از افراد نوشتن "فالون دافا عالی است" یا "کنار کشیدن از حزب" را روی اسکناس پیشنهاد کردهاند. (حضار میخندند) فکر میکنم که این ایده عالی است. (تشویق) شما نمیتوانید پول را دور بیندازید، و نمیتوانید آن را از بین ببرید.» (آموزش فا در شهر لس آنجلس)
سپس تصمیم گرفتم از این روش برای کمک به نجات افراد استفاده کنم. در آن زمان نمیدانستیم که چگونه کلمات کلیدی را روی پول کاغذی چاپ کنیم، بنابراین این کلمات را با استفاده از قلمهای گرافیتی سیاه روی بیش از ۱۰ هزار اسکناس نوشتم. وقتی آنها را به مردم دادم، به آنها گفتم که کلمات را بخوانند و همچنین به اعضای خانواده خودشان هم بگویند که آنها را بخوانند.
هنگامی که پول کاغذی را دریافت میکردند، برخی از آنها میپرسیدند: «چگونه آسمان میتواند ح.ک.چ را از بین ببرد؟ ح.ک.چ مجهز به سلاحها، هواپیماها و توپهای جدید است. آیا آسمان میتواند آن را از بین ببرد؟» به آنها گفتم: «چه کسی پیشرفتهتر است، موجودات بشری یا موجودات الهی؟» دیگر چیزی نگفتند.
اغلب زنان سالخوردهای را میدیدم که نمیتوانستند عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را به خاطر بسپارند. بنابراین به آنها پول کاغذی میدادم که روی آن این کلمات نوشته شده بودند و از آنها میخواستم که آنها را بخوانند.
هنگامی که تمرینکنندگان برای مردم شروع به روشنگری حقیقت کردند، کلماتی درباره دافا نداشتیم که جذابیت داشته باشند. بنابراین من ۳۵۴۳ یادداشت کوچک روی کاغذ نوشتم و آنها را در کیسههای پلاستیکی قرار دادم. آنها را به دم در خانهها تحویل میدادم.
من از مغولستان داخلی هستم و به زبان مغولی صحبت میکنم. هنگامی که مردمی از مغولستان را میدیدم، با آنها به زبان مغولی صحبت میکردم و از آنها میخواستم از حزب کمونیست چین کنارهگیری کنند. آنها از من میپرسیدند که چگونه میتوانند به زبان مغولی بگویند که «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
نمیدانستم که چگونه سؤال آنها را پاسخ دهم، زیرا در آن زمان هیچ کتاب دافایی به زبان مغولی وجود نداشت و من نمیخواستم آن را بهطور سرسری ترجمه کنم. خبر خوب این است که اکنون کتاب جوآن فالونبه زبان مغولی ترجمه شده است. اگر کلماتی را به زبان مغولی نمیدانم، میتوانم به این کتاب مراجعه کنم.
درک حقایق فا
در گذشته، زمانی که سایر افراد رفتار خوبی با من نداشتند، به بیرون نگاه میکردم. ازآنجاکه با آنها بهخوبی رفتار میکردم، نمیتوانستم درک کنم که چرا آنها با من این کار را میکردند. درواقع فقط به نقایص دیگران نگاه میکردم.
استاد بیان کردند:
«در تزکیه، زمانی که واقعاً با کسی مشکلی دارید، یا وقتی که افراد دیگر با شما بهطور بدی رفتار میکنند، یکی از این دو وضعیت میتواند باشد. یکی اینکه ممکن است شما در زندگی قبلیتان با آنها بهطور بدی رفتار کرده باشید. احساس میکنید که آن نادرست است، «چرا آنها اینطور با من رفتار میکنند؟» بسیار خوب، پس چرا شما قبلاً با آنها بدان صورت رفتار کردید؟ میگویید، «من هیچ چیزی درباره گذشته نمیدانم و این دوره زندگی هیچ ارتباطی با آن دوره زندگی ندارد.» اما به این شکل نیست.» (جوآن فالون)
«در گذشته، برخی از مردم گفتند که غیرممکن است در تزکیه موفق شد. چگونه یک شخص میتواند در تزکیه موفق شود؟ [آنها نمیتوانستند در آن موفق شوند] زیرا این بزرگترین مانع بود و هیچکسی مایل نبود که در بین مشکلات، تقصیرها را در خودش پیدا کند. وقتی شخصی احساس میکند صدمه دیده است یا وقتی با بدبختی و ناکامی مواجه میشود، برای او واقعاً مشکل است که هنوز هم خودش را مورد بررسی قرار دهد و ببیند که آیا کاری را اشتباه انجام داده است. اگر شخصی بتواند این کار را انجام دهد، پس میگویم که در این مسیر، در این مسیر تزکیه و برای کل هستیاش، هیچچیز نمیتواند او را متوقف کند. حقیقتاً اینطور است.» (آموزش فا در کنفرانس سنگاپور)
بعد از مطالعه فایی که در بالا ذکر شد، شروع کردم به درون نگاه کنم. وقتی که نمیتوانم مشکلی را برطرف کنم، از اصول فا پیروی کرده و به درون نگاه میکنم. شاید در گذشته یا در زندگی قبلیام، با مردم بهطور بدی رفتار کرده باشم. وقتی زاویه دیدم را تغییر دادم و دیگر به بیرون نگاه نکردم، دیگر ناراحت نمیشدم.
رهایی از وابستگیها
وابستگیهای بسیاری وجود داشتند که باید از آنها رها میشدم. روزی در یک رؤیا با کسی مبارزه کردم. میدانستم که هنوز هم به رقابتجویی وابسته هستم.
وقتی پس از روشنگری حقیقت برای مردم، موافقت نمیکردند که از حزب کمونیست چین کنارهگیری کنند، عصبانی میشدم و فکر میکردم که باید همراه با جیانگ زمین، رئیس سابق ح.ک.چ، که آزار و اذیت را آغاز و رهبری کرد، ار بین برده شوند. رقابتجوییام جایش را با شفقت عوض کرده بود. پس از تشخیص وابستگیهایم، سعی کردم خودم را کنترل کنم و بهطور مکرر به خودم یادآوری کنم که وابستگی رقابتجویی ناشی از آموزههای القائی از سوی ح.ک.چ است و من آن را نمیخواهم.
یکبار پسرم را در رؤیایم دیدم و او داشت به خانه برمیگشت. احساس غم و اندوه کردم و نمیخواستم او را ترک کنم. سپس متوجه وابستگی به احساسات در خودم شدم. نه تنها در رؤیا بلکه در واقعیت نیز وابستگی شدیدی به پسرم داشتم. وقتی که در قید حیات بود، کلافهای پشمی که با آن داشتم برایش بلوز میبافتم تمام شد. بنابراین مقداری از کلافهای عروسم را برداشتم که داشت برای خودش بلوز میبافت. به این موضوع فکر نکردم که آیا کلافهای مورد نظر برایش کافی هستند یا نه. این رفتارها مطابق با دافا نبودند و تصمیم گرفتم از آنها رها شوم.
تجربههای فوقطبیعی
رؤیاهای فوقالعاده خوبی نیز داشتم. یک شب، راهپله با شیب تندی را دیدم و بهسرعت از آن بالا رفتم و به یک سکو رسیدم. بسیاری از دانشجویان در آنجا جمع شده بودند. به آنها یادآوری کردم که مراقب باشند، گودال عمیقی در زیر وجود دارد. این صحنه را با سایر تمرینکنندگان به اشتراک گذاشتم و آنها گفتند که این دانشجویان موجودات ذیشعوری هستند که نجاتشان دادهام.
یکبار در رؤیا، جاده باریکی در اقیانوس دیدم. نمیدانستم که چگونه از آن عبور کنم. وقتی نزدیک شدم، جاده ناگهان فراختر شد. میدانستم که استاد مرا تشویق کردند!
همچنین وقتی کتابهای دافا را میخوانم، میتوانم ستارههای درخشانی را در آن ببینم. و وقتی مطالب دافا را روی بنرها مینوشتم، قلمم از نور سفید میدرخشید. زمانی که اسامی افرادی را مینوشتم که موافقت کرده بودند از حزب کمونیست چین خارج شوند، فالون حتی در چشمانم میچرخید.
یک بار بدنم را دیدم که به پهنای نیم سانتیمتر با نور صورتی پوشیده شده بود. گاهیاوقات، زمانی که از نظر تزکیه در وضعیت خوبی بودم، چراغهای خیابان را میدیدم که نورهایی به هفت رنگ از خود ساطع میکردند. از خورشید و ماه نیز نورهای ارغوانی ساطع میشد.
هنگام تماشای فیلم سخنرانی استاد در گوانگجو، هالههای ارغوانی زیادی در اطراف سر و شانه استاد میدیدم. گلدان در مقابل عکس استاد در منزلم نیز همان نور ارغوانی را از خود ساطع میکرد. گلهای اُدومبارا حتی کنار پنجره اتاق نشیمنم دو بار ظاهر شدند.
اعضای خانوادهام شاهد بودند که چگونه از بیماریهایم بهبود یافته و از مزایای تمرین دافا بهرهمند شدهام. آنها همه از من حمایت میکنند. هنگامی که برای روشنگری حقیقت بیرون میروم، آنها کارهای خانه را انجام میدهند و ناراحت نمیشوند از اینکه بخشی از حقوق بازنشستگیام را برای خرید لوازم برای پروژههای دافا خرج میکنم.
برادرزادهام دیگران را از خرابکردن پوسترهای دافا منع میکند و به من کمک کرده است تا پوسترها را چاپ و کلمات در جوآن فالون را بهروزرسانی کنم. یک شب، ماشینش روی جادهای یخی لیز خورد اما در شانه جاده متوقف شد. دقیقاً بعد از آن نقطه یک پرتگاه قرار داشت. خانوادهاش میدانستند که این فالون دافا بود که او را نجات داد.