(Minghui.org) در غروب 28 ژوئن 2017 مطالب اطلاع‌رسانی فالون دافا را چاپ می‌کردم که صدای در را شنیدم. مردی از پشت در می‌گفت: «ما از اداره پلیس آمده‌ایم و می‌خواهیم با شما صحبت کنیم.»

تعجب کردم و کمی عصبی شده بودم. با خودم فکر کردم برای سال‌های زیادی در اینجا زندگی کرده‌ و کارهای روشنگری حقیقت را انجام داده‌ام. هیچ کسی جز تمرین‌کنندگان درباره من نمی‌دانند. پلیس محلی هرگز برایم مزاحمتی ایجاد نکرده است.

فکر کردم از آنجا که از جیانگ زمین، رئیس سابق حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) که آزار و شکنجه فالون دافا را راه‌اندازی کرده، شکایت کرده‌ام، مأموران مرا پیدا کردند.

می‌خواستم مطالب را پنهان کنم، بنابراین به مأموران گفتم کمی منتظر بمانند.

پس از اینکه مطالب و کتاب‌های فالون دافا را در مکان امنی مخفی کردم، مقابل تصویر استاد ایستادم و گفتم: «این فرصت خوبی است تا حقیقت را برای مأموران پلیس روشن کنم. لطفاً افکار درستم را تقویت کنید.» آنچه استاد گفته‌اند، به ذهنم آمد:

«ریشه‌ی‌ من‌ در جهان‌ است‌. اگر کسی‌ بتواند به‌ شما آزار برساند، قادر است به‌ من‌ آزار برساند. به‌عبارتی‌ ساده، آن‌ شخص‌ می‌تواند به‌ این جهان‌ صدمه‌ بزند.» (جوآن فالون)

آرام شدم و احساس کردم که استاد کنارم هستند. استاد بیان کرده‌اند:

«... با استاد و فا در اینجا چه چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟» («سخنرانی در سیدنی»)

به سوی در رفتم و به سمت مأموران پلیس افکار درست فرستادم. تکرار می‌کردم: «تمام یاوران تاریک و اهریمن‌های فاسد ازبین برده و متلاشی می‌شوند، تمام عناصر روح اهریمنی کمونیست که این مأموران را کنترل می‌کنند، نابود می‌شوند. تمامی شیطان که به دافا آسیب می‌رساند و تمرین‌کنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار می‌دهد، متلاشی می‌شود. فا کیهان را اصلاح می‌کند، شیطان به‌طور کامل از بین برده می‌شود! فا آسمان و زمین را اصلاح می‌کند، عقوبت فوری در این دوره زندگی!»

سپس در را باز کردم و دو مأمور حدوداً 30 ساله را دیدم. مأمور قدبلندتر قلم و دفترچه یادداشتی در دست داشت و مأمور قدکوتاه‌تر هم شروع به فیلمبرداری کرد.

به او گفتم: «فیلمبرداری بدون رضایت من غیرقانونی است! من یک شهروند تابعِ قانون هستم. آن را خاموش کن یا اینکه از اینجا بروید!» او دوربین فیلمبرداری را خاموش کرد.

مأمور قدبلندتر کارت شناسایی‌ام را خواست. به او گفتم که آن را در خانه دخترم جاگذاشتم. سپس شماره کارت شناسایی‌ام را خواست. گفتم آن را از حفظ نیستم. فکر کردم: «نمی‌خواهم در دام آنها بیفتم. می‌خواهم درباره فالون دافا به آنها بگویم.»

می‌دانستم به این دلیل آمده‌اند که فالون دافا را تمرین می‌کنم. ازجیانگ شکایت کرده بودم و ماجرا را برای‌شان تعریف کردم.

«آیا می‌دانید چرا فالون دافا را تمرین می‌کنم؟ پسرم وقتی در سال دوم دانشگاه بود، بیمار و برای 70 روز در بیمارستان بستری شد. 24 ساعت شبانه‌روز از او مراقبت می‌کردم، اما او درنهایت درگذشت.»

«آیا می‌دانید ازدست دادن فرزند چه حسی دارد؟ قلبم به‌قدری زیاد درد می‌کرد که می‌خواستم او را دنبال و این جهان را ترک کنم. بدون وقفه گریه می‌کردم و نمی‌توانستم بخوابم یا چیزی بخورم. هر روز احساس سرگیجه داشتم، پاهایم می‌لرزیدند و خیس عرق بودم. دنیایم وارونه شده بود و احساس می‌کردم روحم را از دست داده‌ام.»

«این آسیب عاطفی بر سلامتی‌ام تأثیر گذاشت. به عفونت ادراری، التهاب مثانه، وجود خون در ‌ادرار و روماتیسم مفصلی دچار شده بودم. نمی‌توانستم کار کنم، کارهای خانه را انجام دهم یا آشپزی کنم. ازنظر عاطفی، ذهنی و جسمی به‌شدت درد می‌کشیدم. تمایل به زندگی نداشتم. وضعیت من، باقی خانواده‌ام را نیز به پایین کشانده بود.»

«درست زمانی که تمام امیدم را از دست داده بودم، با فالون دافا آشنا شدم. نوامبر 1997 بود. بیماری‌هایم بعد از شروع این تمرین ناپدید شدند. استاد لی، بنیانگذار دافا، به من آموختند که شخص خوبی باشم. منشأ تمام درد و رنج‌هایم را درک کردم. به معنای زندگی پی بردم و دوباره به زندگی امیدوار شدم.»

«دافا بدنی سالم به من داد و ارزش‌های اخلاقی‌ام را زنده کرد. دیگر برای سود و منفعت رقابت نکرده و از سایرین سوءاستفاده نمی‌کنم. یک بار برای خرید ریۀ خوک رفته بودم. فروشنده کبد خوک داد، اما قیمتش را کمتر از ریه خوک حساب کرد. مابه‌التفاوت را به او بازگرداندم و او تشکر کرد. نمی‌توانست باور کند که هنوز افراد درستکار در این جهان وجود دارند. به او گفتم که فالون دافا را تمرین و از اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری پیروی می‌کنم و سایرین را در اولویت قرار می‌دهم.»

«می‌دانم که هر دوی شما به اینجا آمدید، زیرا من از جیانگ شکایت کردم. به شما می‌گویم که چرا از او شکایت کردم. فالون دافا زندگی‌ام را نجات داد. جیانگ از قدرت خود سوءاستفاده کرد و آزار و اذیت ما [تمرین‌کنندگان] را راه‌اندازی کرد.»

«در سال 2000 به‌طور غیرقانونی دستگیر شدم و خانواده‌ام ازنظر روحی به‌شدت آسیب دید. مادر 80 ساله‌ام از دستگیری من بسیار ناراحت و تحت فشار بود و پس از مدت کوتاهی ازدنیا رفت. شوهرم پس از مرگ پسرمان به‌شدت بیمار بود. او خیلی نگرانم بود و چند سال پیش درگذشت.»

«جیانگ قانون اساسی و مقررات کشور را نقض کرد، تمرین‌کنندگان را به‌شدت مورد آزار و شکنجه قرار داد و سبب درد و رنج زیادی برای خانواده‌ام شد. آیا نباید به‌خاطر کارهای بدش از او شکایت کنم؟»

آنها در سکوت گوش می‌دادند و چیزی نمی‌گفتند. گفتم که آزار و اذیت من کاری غیرقانونی است و آنها گفتند که انتخابی ندارند، چراکه از بالا دستور می‌گیرند.

در ادامه گفتم: «شما جوان و بی‌تجربه هستید. در طول انقلاب فرهنگی، بسیاری از مأموران پلیس که پرسنل قدیمی را تحت آزار و شکنجه قرار دادند، به‌دست حزب کمونیست چین تیرباران شدند و مردند. آنها نیز از دستورات بالا اطاعت می‌کردند. باید بدانید که طبق قانونِ پلیس، مأموران همیشه برای رسیدگی و اداره درست پرونده‌های‌شان مسئول هستند. اگر مشکلی پیش آید، مافوق‌های‌تان مسئولیت اقدامات شما را بر‌عهده نمی‌گیرند. شما باید قادر باشید درست را از اشتباه تشخیص دهید.»

«تمرین‌کنندگان فالون دافا اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را دنبال و تلاش می‌کنند افراد خوب و شریفی باشند. درک اینکه دافا یک تمرین خوب است، به شما و خانواده‌تان منفعت خواهد رساند و محافظت از تمرین‌کنندگان برکت نصیب‌تان خواهد کرد. خدایان درحال تماشا هستند!»

آنها به علامت تأیید سرشان را تکان دادند و پرسیدند که آیا دخترم از من حمایت می‌کند؟ گفتم «بله!»

من تحصیلات بالایی ندارم و خیلی بد صحبت می‌کنم، اما توانستم به‌طور منطقی و راحت با پلیس صحبت کنم. احساس می‌کردم که استاد کنارم هستند و به من خرد و شجاعت می‌بخشند. سپاسگزارم استاد!