از سومین کنفرانس تبادل تجربه اینترنتی برای تمرین‌کنندگان در چین

(Minghui.org) درود استاد محترم. درود هم‌تمرین‌کنندگان.

مایلم تجربه و درکم را در این باره به‌اشتراک بگذارم که چگونه در این دوره زمانی با استفاده از دانش فنی‌ام، به فا اعتبار بخشیدم. وقتی مشکلات فنی را حل می‌کنیم، نباید در تزکیه و مطالعه فای‌مان غفلت کنیم. وقتی تجهیزات بد عمل می‌کنند، نباید در فرستادن افکار درست برای ازبین‌بردن مداخله و اصلاح موجودات مختلف داخل آن دستگاه، غفلت کنیم. باید به درون نیز نگاه کنیم. اگر تزکیه را نادیده بگیریم و صرفاً به دنبال راه حل‌های فنی باشیم، آنگاه هرچه بیشتر برای تعمیر تجهیزات تلاش کنیم، غالباً مشکلات‌ بدتر می‌شود و ممکن است زمان زیادی را از دست دهیم. موضوع دیگر این است که در وضعیت‌های پرتنش یا هنگامی که مشکلات فنی ما را به چالش می‌کشند، نباید کمک خواستن از استاد را فراموش کنیم.

درخصوص خودم، به‌خاطر اینکه وابستگی‌هایم را رها نمی‌کردم، مورد مداخله و آزار و شکنجه قرار می‌گرفتم، ازاین‌رو هم‌تمرین‌کنندگان و سایر موجودات ذی‌شعور را نیز به طرز بدی تحت تأثیر قرار می‌دادم.

استاد در «سفر به شمال آمریکا برای آموزش فا» بیان کردند:

«پس شاید به‌دلیل اینکه شما خوب تزکیه نکرده‌اید موجودات بسیاری نجات پیدا نکرده باشند- برای آنکه خوب تزکیه نکرده‌اید است که آنها نمی‌توانند خوب شوند. دل نکندن شما از وابستگی‌های‌تان با آنها مداخله می‌کند، در عوض آنها نیز با شما مداخله می‌کنند.»
«ولی اگر شما خوب تزکیه نکنید، بسیاری مخلوقات از بین می‌روند چون ما نمی‌توانیم مخلوقاتی را که دیگر بیشتر از این قابل نجات دادن نیستند از بین نبریم. چرا این طور است؟ در طی این شکنجه و آزار، مخلوقات در بُعدهای مختلف همگی نقشی را ایفاء می‌کنند، اعم از اینکه موجودات خوبی هستند یا بد. موجودات بد مداخله و مزاحمت در اصلاح فا ایجاد می‌کنند، شاگردان ما را شکنجه و آزار می‌رسانند و همزمان با شما مداخله می‌کنند. بنابراین شما باید آنها را با جدیت تمام از بین ببرید.»

اخیراً پس‌از رویارویی با محنت‌ها و سختی‌های زیادی در اعتباربخشی به فا، به‌خصوص در اعتباربخشی به فا هنگام استفاده از مهارت‌های فنی‌ام، درک عمیق‌تری از این بخش از فای استاد به‌دست آورده‌ام.

(1) وضعیت تزکیه‌مان منجر به خرابی دستگاه شد.

به‌محض اینکه درخواستِ ارسال مقالات برای سومین کنفرانس سالانه تبادل تجربه تزکیه تمرین‌کنندگان دافا را دیدم، تصمیم گرفتم ماجرایم را بنویسم، اما بیشتر از بیست روز گذشت و چون زمان بسیار زیادی را صرف تعمیر دستگاه‌ها می‌کردم، نمی‌توانستم برای نوشتن مقاله‌ام وقتی پیدا کنم. هر بار که تصمیم به نوشتن می‌گرفتم، تعدادی از دستگاه‌ها خراب می‌شدند. برای بررسی می‌رفتم و می‌دیدم که مشکل از کارتریج تونِر است. حتی قبل ‌از تعمیر کارتریج تونر، سیستم منبعِ تونر خراب می‌شد. یک روز عصر در راه خانه خیلی رنجیده و خشمگین بودم. چطور می‌توانست این اندازه مداخله وجود داشته باشد؟ حل این مشکل جدید دو روز زمان می‌برد. با خودم فکر کردم، حالا مجبورم برای بار دوم مقاله‌ام را نیمه‌کاره کنار بگذارم. این بار نمی‌گذارم این اتفاق بیفتد. بعد از تعمیر این پرینتر، دیگر برای چند روز پرینتر کسی را تعمیر نمی‌کنم تا زمانی‌که نوشتن مقاله‌ام را تمام کنم. وقتی به خانه رسیدم، احساس کردم چیزی درست نیست. چگونه برای چنین مسئله کوچکی آنقدر زیاد رنجیده بودم؟

روز بعد شخصی با عجله زیاد پیش من آمد و گفت در این زمان که نیاز فوری به تولید مطالب است، رایانه‌اش خراب شده است. مجبور بودم همراهش بروم. این‌بار آرام‌تر بودم. آرامشم را حفظ کردم تا درونم را جستجو کنم. متوجه شدم تمام حوادث به وابستگی‌هایم نشانه می‌روند. نخست اینکه اخیراً تلاش کرده بودم تمام مراکز توزیع اطلاعات را در زمینه تعمیرات ساده خودکفا کنم تا بتوانند در عملکردشان مستقل باشند، اما تمرین‌کنندگان علاقه چندانی به این موضوع نشان ندادند و من بردباری‌ام را ازدست دادم. شاید بیش‌ازحد به آن وابسته بودم. دوم اینکه از طریق اتفاق روز گذشته به خودخواهی‌ام پی بردم. همیشه هنگام حل مشکلات، بیش‌ازحد خودمحور بودم. احساس می‌کردم که تا این زمان، فوق‌العاده همکاری کرده‌ام و سایر تمرین‌کنندگان خیلی وقت مرا می‌گیرند و با برنامه‌هایم مداخله می‌کنند. از این مسئله رنجش به دل گرفته بودم. اما با وجود تمام مشکلات، این عهد و پیمان جدی ماقبل‌تاریخی‌ام بود که می‌بایست تمام وظایفم را به‌خوبی انجام می‌دادم تا به فا اعتبار بخشم. این عهد و پیمان خودم بود که این کار را انجام دهم، ازاین‌رو استاد برطبق آن، مسیر را برایم نظم و ترتیب داده‌اند. قصور و کوتاهی‌ام در مطالعه فا و تزکیه خودم، منجر به این رنجش و عدم تعادلم شده بود. چطور می‌توانستم با این وابستگی‌های جدی‌ به فا اعتبار ببخشم؟ چگونه می‌توانستم به کمال برسم؟

بزرگ‌ترین مانع برای نجات موجودات ذی‌شعور در کیهان کهن، خودخواهی است. طرز فکر موجودات ذی‌شعور در کیهان کهن براساس خودخواهی است. در طول روند جذب شدن در استاندارد نوع‌دوستیِ کیهان جدید، خودخواهی‌مان، خودش را در سطوح گوناگون متجلی می‌کند. این خودخواهی باعث سربرآوردن خیلی از وابستگی‌های دیگر نیز می‌شود. به‌عنوان یک تمرین‌کننده، باید همه ‌چیز را رها کنیم. پس‌از درک این اصل، دیگر هیچ خشم و رنجشی ندارم. می‌دانم این وضعیت ضعیف تزکیه‌ام بود که با هم‌تمرین‌کنندگان مداخله می‌کرد. بلافاصله افکار درست فرستادم تا تمام یاوران تاریک و ارواح پوسیده‌ای را ازبین‌ببرم که سعی داشتند با تهیه مطالب روشنگری حقیقت مداخله کنند. همچنین با یک پرینتر صحبت کردم و خواستم که جذب دافا شود و در برابر اهریمن مقاومت کند. احساس کردم که آن دستگاه هم مشکل چندان بزرگی ندارد. وقتی به آنجا رسیدم، دستگاه حقیقتاً به‌خوبی کار می‌کرد. افرادی که آنجا بودند نیز برایشان عجیب بود.

در چنین محیط‌های نسبتاً بستۀ توزیع مطالب اطلاع‌رسانی، وضعیت ذهنی محکم و باثبات، افکار درست، نگرش مسئولانه نسبت به فا، همکاری و درک متقابل بین هم‌تمرین‌کنندگان به‌شدت مهم هستند، اما تمام این‌ها از بنیانی محکم در مطالعه فا و باور تزلزل‌ناپذیر به استاد و فا نشأت می‌گیرند. اگر نتوانیم براساس فا آن را به‌خوبی انجام دهیم، به‌سادگی مانند مردم عادی در تضادها و منازعه‌ها گیر می‌کنیم که بر تلاش‌های‌مان برای اعتباربخشی به فا اثری منفی می‌گذارد.

در سال 2001، تعداد خیلی کمی از مکان‌های تقسیم مطالب در ناحیه‌مان وجود داشت. هم تعداد مکان‌های توزیع و هم مقدار مورد نیاز مطالب، مهم بودند. من و چند تمرین‌کننده دیگر برای مدتی طولانی، بار کاریِ بیش‌ازاندازه‌ای را بر عهده داشتیم و در نتیجه به مطالعه فا و انجام تمریناتمان لطمه می‌خورد. تضادهای زیادی بین ما بود. در ابتدا چون آن تمرین‌کنندۀ دیگر شین‌شینگ خیلی خوبی داشت، می‌توانستم به‌خوبی با او همکاری کنم. سپس تمرین‌کنندۀ دیگری جایگزین او شد. هر دوی ما تجربیاتی در زمینه مسائل فنی داشتیم. هر دو خیلی حسود و بسیار خودمحور بودیم. به‌خاطر مسائل بی‌اهمیت دعوا می‌کردیم (برای مثال سر اینکه از چه فونتی برای فلایرهای روشنگری حقیقت استفاده کنیم یا کدام یک از مقالات تبادل تجربه تمرین‌کنندگان را انتخاب کنیم و غیره). یک‌ بار حتی به‌تندی با هم بحث کردیم. وقتی با تضادها و جروبحث‌ها مواجه می‌شدیم، به درون نگاه نمی‌کردیم و درعوض احساس رنجش و آزردگی می‌کردیم.

بعداً پرینترها بد کار می‌کردند. همچنان هیچ‌ یک از ما به موضوع روشن نمی‌شدیم و روی دیدگاه خودمان پافشاری می‌کردیم. درحقیقت هیچ‌ کدام از ما، چیزی درباره مهارت‌های تعمیر نمی‌دانست، اما هر دو فکر می‌کردیم که از دیگری بیشتر می‌دانیم. موضوع به اینجا ختم می‌شد که وضعیت را حتی بدتر می‌کردیم و اصلاً نمی‌دانستیم که در قدم بعدی چه‌کار کنیم. بیش‌ازحد خطرناک بود که چنین پرینتر بزرگی را برای تعمیر به بیرون بفرستیم. اینکه تکنسین تعمیر به خانه می‌آمد نیز عاقلانه نبود، زیرا آنجا کاغذها و مطالب اطلاع‌رسانی زیادی داشتیم. این برایم درس تلخی بود.

با نگاه به تلاش‌هایمان برای اعتباربخشی به فا در چند سال گذشته، متوجه شدم بسیاری از تمرین‌کنندگانی که روی مسائل فنی کار می‌کردند، بعد از اینکه به‌طور غیرقانونی بازداشت شدند، سقوط کردند و نتوانستند آزمون‌های مختلف را تحمل کنند. برخی حتی کارهایی در حمایت از آزار و شکنجه می‌کردند. چه دلایلی باعث این می‌شد؟ آیا آنها مهارت فنی لازم را نداشتند؟ خیر، به این دلیل بود که در تلاش‌هایشان برای اعتباربخشی به فا، تمام انرژی‌شان را روی ابزار و روش‌های فنی می‌گذاشتند و برای ارتقاء سطحشان مطالعه جدی فا و تزکیه‌ شخصی را نادیده می‌گرفتند. آنها به‌طور قوی به انجام دادن کارها وابسته بودند و با اعتباربخشی به فا مانند کار مردم عادی برخورد می‌کردند. این درسی دردناک است. من به درون نگاه نمی‌کردم و هنگام برخورد با تضاد و بحث بین هم‌تمرین‌کنندگان، همیشه به‌دنبال کوتاهی‌های سایرین می‌گشتم. غفلت‌هایم مشکلات سخت و محنت‌هایی را برای خودم و هم‌تمرین‌کنندگان به‌بار می‌آوردند و باعث آسیب به دافا می‌شدند.

(2) سختی‌ها از عدم اعتمادم به هم‌تمرین‌کنندگان و وابستگی‌ام به مسائل فنی ناشی می‌شد.

چند سال پیش مکان‌های محلی توزیع اطلاعات در تمام نقاط ایجاد شدند. روز و شب به‌شدت مشغول بودم و به‌خاطر وابستگی بسیار شدیدم به انجام کارها، وقت خیلی کمی برای مطالعه فا داشتم. نمی‌توانستم از سد محدودیت‌ها در زمینه مسائل فنی بگذرم. درک درستی از جایگاه مهارت فنی، براساس فا نداشتم. به اصلاح هر فکری که به ذهنم می‌آمد، توجه نمی‌کردم. اهریمن از بسیاری از غفلت‌هایم سوءاستفاده کرد و آسیب‌های زیادی به دافا و هم‌تمرین‌کنندگان رساند. در اینجا یک نمونه را می‌آورم.

در ماه اوت 2005، به محل کارم برگشتم تا درخواست کنم شغلم را به من برگردانند. به‌طور غیرمنتظره واحد کاری‌ام با بخش امنیت عمومی توطئه کرده، مرا بازداشت کردند و به اردوگاه کار اجباری آن ناحیه فرستادند. آنها مرا به دو سال کار اجباری محکوم کردند. خواستم بدانم که جرمم چیست. آنها بلیط‌های بازآموزیِ اردوگاه را بیرون آوردند و به من نشان دادند که برطبق آنها پنج تمرین‌کنندۀ تبدیل شده اعتراف کرده بودند و مرا شریک جرم معرفی کرده بودند. چهار نفر از آنها افرادی بودند که به آنها یاد داده بودم چگونه با رایانه کار کنند. می‌دانستم آنها مرا به پلیس معرفی کرده‌اند. حتی یکی از آنها بی‌شرمانه به من گفته بود که برای مدتی مخفی شوم.

درباره آن فکر کردم. اگر هیچ غفلتی از سمت من نبود، آیا آنها می‌توانستند مرا به پلیس معرفی کنند؟ می‌توانستم آنها را درک کنم و ملامتشان نمی‌کردم، اما بررسی نمی‌کردم که ریشۀ مشکلم چیست. اگر این مسئله اساسی را حل‌وفصل نمی‌کردم، مانعی در مسیر تلاشم برای اعتباربخشی‌ به فا شکل می‌داد. احساس می‌کردم که برای مکان‌های توزیع اطلاعات خیلی وقت و انرژی گذاشته‌ام. با حمایت و کمک فراوان، به آنها یاد داده‌ام که چگونه با رایانه کار کنند (چند نفر حتی الفبای انگلیسی را بلد نبودند). اما آنها این‌گونه با من برخورد کرده‌اند. گاهی احساس رنجش و آزردگی می‌کردم. همچنان به بررسی این موضوع ادامه دادم تا بفهمم دقیقاً در کجا کوتاهی کرده‌‌ام.

(3) با افکار درست، با هم‌تمرین‌کنندگان رفتار نمی‌کردم.

به‌طور ناخودآگاه به این چند تمرین‌کننده اعتماد کامل نداشتم. گویا همیشه شک داشتم که اگر با امتحان دیگری روبرو شوند، می‌توانند شین‌شینگ‌شان را حفظ کنند یا خیر. بعضی از آنها بیش از یک بار بازداشت و «تبدیل» شده بودند، ازاین‌رو وقتی درباره کار با رایانه به آنها آموزش می‌دادم، همیشه شک و ترس داشتم، اما برای اینکه موجودات ذی‌شعور و هم‌تمرین‌کنندگان در منطقه بتوانند مطالب روشنگری حقیقت را بخوانند، کار آموزش را به‌طور جدی انجام می‌دادم. حالا می‌توانم به عدم بردباری و خودخواهی‌ام پی ببرم. هیچ ‌وقت واقعاً بر احساسم درمورد کاری که انجام داده بودند، غلبه نکردم. حتی قبل‌از اینکه اتفاقی بیفتد ناخودآگاه نگران امنیت خودم بودم، به‌جای اینکه هنگام کار اعتباربخشی به فا، واقعاً نجات موجودات ذی‌شعور را مأموریتم درنظر بگیرم. هیچ‌وقت خیلی نگران رشد سطح تزکیۀ هم‌تمرین‌کنندگان نبودم و اشتباهات گذشته‌شان را با افکار درست درنظر نمی‌گرفتم. این غفلتی بزرگ است.

(4) بیش‌ازحد وابسته بودن به آموزش دانش فنی و غفلت از رشد شین‌شینگ.

چند سال پیش، تعداد خیلی کمی از تمرین‌کنندگان بودند که می‌توانستند در زمینه پشتیبانی فنی کمک کنند و تمرین‌کنندگانِ خیلی کمی، شهامت راه‌اندازی مکان‌های توزیع اطلاعات را داشتند. من هم به مسائل فنی، تأکید بر کیفیت مطالب و اصرار بر امنیت وابسته بودم. هرگز از دیدگاه مرکز توزیع مطالب، سطح شین‌شینگ و پیش‌نیاز لازم برای کار در این مکان‌ها را درنظر نمی‌گرفتم. توجه کافی به مطالعه فا و تزکیه نمی‌کردم. بسیاری از تمرین‌کنندگان در سایر مراکز توزیع مطالب نیز مثل من بودند. هنگام کار تهیه مطالب اطلاع‌رسانی، اغلب به تکمیل کردن و انجام دادن کارها وابسته بودیم و آنقدر غرقِ منیت و وابستگیِ اعتباربخشی به خودمان بودیم که باعث می‌شد از مطالعه فا و تزکیه خودمان غفلت کنیم. ناخودآگاه گمان می‌کردیم که انجام این وظایف همان تزکیه است. بعداً درباره موضوع مطالعه فا گفتگو کردیم، اما تعداد زیادی از ما هنوز نمی‌توانستیم با‌جدیت آن را درنظر بگیریم. نمی‌توانستیم تشخیص دهیم که وقتی درگیر کار در مرکز توزیع اطلاعات هستیم، باید توجه بیشتری به مطالعه فا و تزکیه داشته باشیم. تعداد زیادی از تمرین‌کنندگان ناآگاهانه، تمرین‌کنندگانِ درگیر در پروژه‌های متعدد را تحسین کرده و فکر می‌کردند که آنها در تزکیه خیلی کوشا هستند. این درواقع باعث تقویت درک نادرست بعضی از تمرین‌کنندگان می‌شد. تعدادی از تمرین‌کنندگان خوب تزکیه نمی‌کردند و نه تنها موفق به گذراندن آزمون‌هایشان نمی‌شدند، بلکه اطلاعاتی درباره مراکز توزیع و سایر تمرین‌کنندگان را نیز فاش می‌کردند و منجر به آسیب جدی به دافا می‌شدند.

همه‌ چیز در تزکیه‌مان از فا می‌آید و تنها دافا می‌تواند خرد تمرین‌کنندگان را باز کند و ما را قادر سازد سطحمان را بالا ببریم و در تزکیه‌مان صعود کنیم. تمرین‌کنندگان باید پیوسته سطح شین‌شینگ و قلمروی خود را بالا ببرند. تنها آن زمان مهارت‌های فنی‌شان پیشرفت می‌کند، بالغ می‌شود و می‌توانند بهتر به دافا اعتبار بخشند و با پاکسازی تمام عوامل متناظر در سایر بُعدها، حیات دستگاه‌هایی که بد عمل می‌کنند را اصلاح کنند. فقط آن ‌وقت است که می‌توانند وظایف اعتباربخشی به فا را با استفاده از شکلی انسانی، اما با حالت ذهنی موجودات الهی انجام دهند.

(5) چون وابستگی‌ام را رها نکردم، موجودات ذی‌شعور بدتر شدند.

هدفم از تزکیه در دافا، فرار از درد و رنجِ ذهنی، خانوادگی و جسمی بود. این وابستگی بنیادینم بود. در چند سال اخیر متوجه نشده بودم که این وابستگی بنیادین، ذهنیت فرار از واقعیت را برایم ایجاد کرده است. این ذهنیتِ گریز، به نیروهای کهن اجازه می‌داد از کوتاهی‌ام استفاده کنند که به ازهم‌پاشیدن خانواده‌ام منجر شد.

در سال 2002 در کلاس شستشوی مغزی دچار تزلزل شدم. سه اظهاریه را امضاء کردم. حتی پیش ‌از آزادی می‌دانستم که اشتباه کرده‌ام، بنابراین به‌طور شفاهی اعلام کردم اظهاریه‌ای که امضاء کرده‌ام بی‌اعتبار و باطل است. وقتی از کلاس خلاص شدم، شوهرم مصر بود که نمی‌توانم در خانه فالون گونگ را تمرین و فا را مطالعه کنم، اما من با نیک‌خواهیِ یک تمرین‌کننده حقیقت را برایش روشن نکردم تا نجاتش دهم. درعوض، از دیدگاه خودم با او بحث کردم که باید اجازه دهد در خانه فا را مطالعه کنم و تمرینات را انجام دهم. درغیراینصورت خانه را ترک می‌کنم و از شهر خارج می‌شوم. او در مقابل گفت که اگر خانه را ترک کنم، مرا طلاق خواهد داد. در آن زمان فکر می‌کردم: «اگر مکان مناسبی برای مطالعه فا و انجام تمرینات نداشته باشم، چگونه می‌توانم سطحم را بالا ببرم؟» استاد در جوآن فالون بیان کردند:

«بنابراین از حالا به بعد در تزکیه‌تان با هر نوع رنجی مواجه خواهید شد. چگونه می‌توانستید بدون آنها تزکیه کنید؟ اگر همه با هم خوب بودند، بدون هیچ تضادی در تلاش برای پیشی گرفتن، و هیچ چیزی با ذهنتان مداخله نمی‌کرد، آیا فقط با نشستن در اینجا، شین‌شینگتان رشد می‌کرد؟ این‌گونه نیست. یک شخص مجبور است که خود را در موقعیت‌های واقعی آبدیده کند.»

در حقیقت، استاد واقعاً درحال تدارک محیطی برای تزکیه‌ام هستند. ازآنجاکه فا را به‌‌اندازه کافی خوب مطالعه نمی‌کردم، نمی‌‌توانستم این را درک کنم و از افکار و عقاید بشری‌ام برای نگاه به موقعیت استفاده می‌کردم. فکر می‌کردم شوهرم با من غیرمنصفانه رفتار می‌کند، به همین خاطر خانه را ترک کردم و از شهر خارج شدم (برای دوری از تضاد، فرار کردم). چیزی را که استاد بیان کرده‌اند، به‌خاطر نداشتم:

«او معیار مردم عادی را برای نگاه کردن به چیزهای بالاتر به‌کار می‌برد- چگونه آن می‌تواند عملی باشد؟ بنابراین این نوع مشکل اغلب روی می‌دهد، که شخص فکر می‌کند رنج‌ها در زندگی‌اش یک بی‌عدالتی علیه او است. و بسیاری از افراد وجود دارند که به این شکل سرنگون شده‌اند.» (جوآن فالون)

مدت زیادی از ترک خانه نگذشته بود که در یک مکان توزیع مطالب بازداشت شدم. دلیل شخصی‌اش این بود که از وقتی از کلاس شستشوی مغزی بیرون آمده بودم، وابستگی قوی‌ای به ترس داشتم. اهریمن از شکافم استفاده کرد و آزار و شکنجه را تشدید کرد. خیلی ضعیف بودم و پیش از اینکه آزاد شوم، 40 روز در اعتصاب غذا بودم. پدر و خواهرم مرا به منزل خودشان بردند. وقتی به خانه رسیدم، خواهرم گفت که پس از بازداشتم، مادرم عکس استاد که روی در بود را پاره کرد. شوکه شدم، مادرم چطور می‌توانست چنین کاری کند؟ چقدر کارما ایجاد کرده بود؟ بعداً با روشنگری حقیقت، او شروع به انجام پنج تمرین فالون گونگ کرد. حتی قبل از اینکه تمام تمرینات را یاد بگیرد، بیماری شدید اسپوندیلیت گردنش بهبود یافت.

قبل از اینکه حتی بتوانم به خانه‌ام بازگردم، شوهرم خودش زودتر تدارک طلاق را دید تا دوباره ازدواج کند. او تلفنی با من تماس گرفت و گفت: «اگر حالا دست از تمرین فالون گونگ بکشی، هنوز یک خانواده خواهیم بود.» اما من نمی‌دانستم چگونه اشتباهم را اصلاح کنم و برای یافتن اشتباهم به درون نگاه نمی‌کردم. درعوض، مانند یک «قهرمانِ» مردم عادی رفتار می‌کردم که بر حفظ تشریفات مذهبی معینی پافشاری می‌کند و به شوهرم گفتم: «از طلاق برای ترساندم استفاده نکن. فایده‌ای ندارد.» حتی احساس می‌کردم که افکار درست قدرتمندی دارم و در باورم به فا پابرجا هستم. درواقع، از الزامات فا پیروی نمی‌کردم. منطقی نبودم و فراموش کرده بودم که برای نجات موجودات ذی‌شعور به این دنیا آمده‌ام. با نیک‌خواهی و بردباری عظیم عمل نمی‌کردم. نباید خودم را تا سطح او پایین می‌آوردم و با او چانه می‌زدم. درعوض باید با قلبی مملو از نیک‌خواهی و بردباری عظیم او را نجات می‌دادم، عوامل اهریمنیِ پشت او را نابود می‌کردم و صبورانه حقیقت را برایش روشن می‌کردم. در آن زمان فکرم این بود که بگذارم چیزها به‌صورت طبیعی اتفاق بیفتند. حالا می‌توانم ببینم که نمی‌خواستم با آن تضاد روبرو شوم. بعداً نه تنها شوهرم بدون حضور من طلاق گرفت، بلکه مالکیت خانه مرا به‌طور غیرقانونی به نام خودش کرد.

(6) ازآنجایی‌که واقعاً سطح تزکیه شخصی‌ام را ارتقاء نمی‌دادم، تلاش‌هایم در پروژه‌های مختلف، براساس نجات موجودات ذی‌شعور نبودند. درنتیجه، نیک‌خواهی‌ مورد نیاز را نداشتم. هرزمان که قادر به تشخیص آن نبودم، افکار و عقاید بشری‌ام با تلاش‌هایم ترکیب می‌شدند.

سال گذشته وقتی برای درخواست استخدامِ دوباره به شرکتمان رفتم، واحد کاری‌ام با پلیس توطئه کردند و مرا به اردوگاه کار اجباری فرستادند. وقتی این قضیه را مرور کردم، متوجه شدم که انگیزه‌ام در آن زمان براساس نجات موجودات ذی‌شعور نبود. هدف، تزکیۀ خودم بود. این دلیل آن بود که چرا با این بدبختی شدید روبرو شدم.

(7) مسئله‌ای در اردوگاه کار اجباری پیش آمد. طبق مقررات، کسی اجازه داشتن موی بلند را نداشت. به‌محض ورود به آنجا، مأموران سعی کردند موهایم را کوتاه کنند. در آن زمان قاطعانه باور داشتم که نباید موهایم کوتاه شود، زیرا مجرم نیستم. هر وقت کسی می‌خواست موهایم را کوتاه کند، برای مقاومت هر کاری می‌کردم. بنابراین موهایم بلند ماند و همیشه همه می‌گفتند من تنها فرد در آن اردوگاه کار اجباری هستم که موهایم بلند است. بدون اینکه متوجه باشم، وابستگی‌های قوی‌ام به غرور و خوشحالی و خودنمایی پدیدار شدند. اگر با موهای بلند و دست‌نخورده از اردوگاه آزاد می‌شدم، همه تعجب می‌کردند و تحسینم می‌کردند. حتی درباره این فکر می‌کردم که وقتی از اردوگاه کار اجباری آزاد شدم، مدل موهایم چگونه باشد. ناگهان یک روز (حدوداً بیست روز قبل از آزادی‌ام)، یک عده آمدند و خواستند از تخت پایین بیایم و ورزش کنم. نمی‌دانستم چه حقه‌ای در ذهن دارند، اما نپذیرفتم. آنها بدون هیچ توضیحی مرا روی تختم نگه داشتند و موهایم را کوتاه کردند و در وضعیت نامرتبی رها کردند. بعداً فهمیدم رئیس یکی از گروه‌ها که فکر می‌کردم رفتارش با تمرین‌کنندگان دافا بهتر از سایرین است، به مسئولین اردوگاه پیشنهاد داده تا موهایم را کوتاه کنند. وابستگی‌ام به چنان حد مشخصی رسید که سبب شد نیروهای کهن، رئیس آن گروه را کنترل کنند تا دست به کارهای بدی بزند. زندانیانی که موهایم را کوتاه کردند نیز مانند رئیسشان مرتکب گناه شدند.

از درس‌هایی که آموختم، می‌دانم که نیروهای کهن، تزکیه شخصی‌مان را مهم‌ترین چیز درنظر می‌گیرند و آن را بهانه‌ای می‌دانند تا از ضعف‌های شین‌شینگ‌مان سوءاستفاده می‌کنند. آنها پیوسته سختی‌ها و موانعی را ایجاد می‌کردند تا من بلغزم. آنها فقط می‌گذاشتند وابستگی‌های بی‌شمارم را شناسایی کرده تا این‌گونه در سطح تزکیه شخصی گیر کنم و معانی عمیق‌تر تزکیه اصلاح فا را نادیده بگیرم. بدین ترتیب وقتی با چیزی مواجه می‌شدم، فراموش می‌کردم یک تمرین‌کننده دافای دوره اصلاح فا هستم. ما باید مسائل را از دیدگاه اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور درنظر بگیریم و در چهارچوب تزکیه شخصی گیر نکنیم. معانی تزکیه اصلاح فا و تزکیه شخصی، کاملاً متفاوتند.

اکنون متوجه اهمیت مطالعه فا، فرستادن افکار درست و تزکیه خودم می‌شوم. به‌علاوه، باید فا را هر روز با ذهنی آرام مطالعه کنیم و براساس فا تزکیه کنیم. در غیراین‌صورت نمی‌توانیم پیشرفت کنیم. ممکن است اصول فایی که امروز می‌فهمید، قادر نباشند فردا راهنمایی‌تان کنند، زیرا سطوح مختلف فای مختلفی دارند. باید به مطالعه فا ادامه دهید و سطح‌تان را بالا ببرید تا بتوانید صعود کنید. آنگاه خواهید دانست هنگام مواجهه با سختی‌ها چه کار کنید و شین‌شینگ‌تان رشد خواهد کرد. بدون اینکه فای سطح بالا شما را راهنمایی کند، قادر نخواهید بود بر این آزمون غلبه کنید.

«با هر آزمایش و هر درد و رنجی، این سؤال وجود دارد که آیا در تزکیه به بالا صعود می‌کنید یا به پایین می‌روید. تزکیه همان‌گونه که هست به‌اندازۀ کافی مشکل است، اما شما می‌روید و درد و رنجی دیگر نیز به آن اضافه می‌کنید. چگونه می‌توانید از پس آن برآیید؟ ممکن است درنتیجۀ آن، با سختی‌ها و دشواری‌هایی مواجه شوید.» (جوآن فالون)

بنابراین باید از فا استفاده کنیم تا پیوسته خودمان را پاک و وضعیتمان را خوب کنیم.

عوامل اهریمنیِ نیروهای کهن به‌دقت هر فکر و ایده ما را تماشا می‌کنند. آیا قصورهای ما بزرگ‌ترین بهانه‌هایی نیستند که از آنها برای آزار و شکنجه‌مان استفاده می‌کنند؟ اگر به تزکیه خودمان توجه جدی نداشته باشیم، لغزش و سستی در تفکرمان و با جدیت تمام با تزکیه برخورد نکردن، همگی بهانه‌هایی می‌شوند که نیروهای کهن از آنها برای آزار و شکنجه‌مان استفاده می‌کنند. اگر با جدیتِ تمام با این مسئه برخورد نکنیم، خودمان را از ریشه تغییر ندهیم و نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن را به‌طور کامل تکذیب نکنیم، آنگاه رهایی از این مخمصۀ دشوار فوق‌العاده سخت خواهد بود.

(8) وقتی به استاد و فا باور داشته باشید، معجزه‌ها اتفاق می‌افتند

یک بار وقتی به دیدار یک تمرین‌کننده رفتم، همین‌که به آنجا رسیدم پرینترش خراب شد. او گفت: «قبل از اینکه بیایی خوب کار می‌کرد. به‌محض اینکه گفتی می‌آیی، دستگاه خراب شد.» سپس با خودم فکر کردم: «باید به درون نگاه کنم.» بااینکه خودم را بررسی کردم، اما متوجه نشدم در کجا لغزش داشته‌ام، بنابراین تصمیم گرفتم اول پرینتر را درست کنم. اما تا آن زمان این مدل دستگاه را تعمیر نکرده بودم. چطور می‌توانستم مشکل را برطرف کنم؟ چگونه می‌توانستم تعمیرش کنم؟ گیر کرده بودم. از روی ناامیدی در قلبم گفتم: «استاد، لطفاً کمکم کنید. نمی‌دانم چگونه تعمیرش کنم.» بنابراین اول از همه فکر کردم که باید پرینتر را باز کنم. بااینکه یک پیچ‌گوشتی در دست داشتم، یک پیچ هم پیدا نمی‌کردم. ناگهان دو پیکانِ کوچک دیدم. وقتی پیچ‌گوشتی را وارد ناحیه‌ای که پیکان‌ها نشان می‌دادند کردم، قاب آن باز شد. باز هم نمی‌دانستم چگونه ادامه دهم. با خودم فکر کردم که باید از «اینجا» شروع کنم و قدم بعدی «آنجا» است. توانستم پرینتر را کاملاً باز و دوباره ببندم که تمام روز طول کشید. سپس آن ‌را امتحان کردم و همه چیز به‌خوبی کار می‌کرد. در آن لحظه اشک از چشمانم جاری شد، زیرا احساس می‌کردم همه‌ چیز را استاد انجام داده‌اند. خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بودم و آهی کشیدم: «تزکیه به تلاش خود شخص بستگی دارد، درحالی که گونگ به استاد شخص مربوط است.» (جوآن فالون) من فقط مانند آن پیچ‌گوشتی بودم و به‌عنوان یک ابزار عمل می‌کردم. با خودم فکر کردم، همیشه خیلی به خودم وابسته بودم، همیشه فکر می‌کردم از نظر فنی بهتر از سایرین هستم. بدون اینکه متوجه باشم، وابستگی‌ام را رشد می‌دادم. حتی وقتی درباره آن برای سایرین سخنرانی می‌کردم، متوجه آن نبودم. اکنون می‌فهمم که چون آن خواسته را دارم، استاد کمک می‌کنند تا تمام چیزهایی که در مسیر تزکیه نیاز است را با استفاده از مهارت‌های فنی‌ام به‌انجام برسانم و به فا اعتبار ببخشم.

به‌یاد دارم که در محل کار، تونِرِ پرینتری که برای پروژه گروهمان استفاده می‌شد، تمام شد. آن پرینتر ضعیف بود و نمی‌توانست برای تمام طول سال کار کند. نمی‌دانستم چگونه تونِر را درست کنم. اما وقتی همکاری در پروژه‌های دافا را شروع ‌کردم، باوجودی‌که هیچ‌کسی به من آموزش نداده بود، وقتی اولین پرینتر لیزری را خریدم، می‌دانستم چگونه ظرف تونر را بیرون بیاورم، تونر را پُر کنم و مشکلات کوچک مختلف را حل کنم. حتی مدل‌های مختلف پرینترهای همه‌کاره، به‌طور مشابه قابل تعمیر بودند، درحالی که تمام این‌ها بسیار فراتر از توانایی‌های من بودند، زیرا هرگز آموزش ندیده بودم چگونه آن را انجام دهم. از این دیدگاه می‌توانم بر اظهارات استاد در «آموزش فا طی جشن فانوس سال 2003 در کنفرانس فای غرب ایالات متحده» گواهی دهم:

«و به خاطر نقش‌‏هایتان خودپسند و شیفته نشوید، و فکر نکنید که با بقیه فرق دارید. هر یک از شما، یک ذره هستید. و در چشم من هیچ کسی بهتر از هیچ کس دیگری نیست، چراکه همه‌‏ی شما را هم‌‏زمان بیرون کشیدم. (تشویقدر ارتباط با مسئله‌‏ای بعضی‌‏ها توانایی بیشتری دارند، دیگران در کار دیگری تواناترند-- قطعاً نباید اجازه دهید افکارتان بر پایه‌‏ی این موضوع لگام‌‏گسیخته شوند. می‌‏گویید چنین توانایی‌‏های بزرگی دارید، و غیره و غیره، ولی تمام آنها را فا به شما بخشید! در حقیقت، اگر نمی‌‏توانستید به آن سطح از توانایی‌‏ها برسید عملی نمی‌بود. اصلاح فا لازم می‌‏دانست که خرد شما به آن نقطه برسد، پس قطعاً نباید فکر کنید که خیلی لایق و توانمند هستید. بعضی از تمرین‌‏کنندگان می‌‏خواهند من توانایی‌‏ها و مهارت‌‏هایشان را بازبینی کنم. ولی حقیقتش، چیزی که فکر می‌‏کنم این است که، همه‌‏ی آن چیزها را من دادم، پس نیازی به نگاه انداختن نیست.»

هنگام نوشتن این مقاله در روزهای اخیر، ناگهان وابستگی‌هایی را پیدا کردم که هیچ وقت فکر نمی‌کردم داشته باشم و اصول فایی را فهمیدم که هرگز نفهمیده بودم. احساس می‌کردم همزمان سطحم بالا می‌رود. مهم نیست مقاله‌ام منتشر بشود یا نشود. با نوشتن این مقاله روند پیشرفتم در تزکیه، طی این مدت را جمع‌بندی و مطرح کردم و در مقایسه با هم‌تمرین‌کنندگانم، کاستی‌ها و ضعف‌هایم را شناسایی کردم.