(Minghui.org) خانم ژائو لی، اخیراً به‌دلیل شکایت از دیکتاتور سابق چین، جیانگ زمین، دستگیر شد.

در این شکایت که در سال 2015 ثبت شد، خام ژائو، جیانگ را مسئول راه‌اندازی آزار و شکنجه فالون گونگ معرفی کرد؛ آزار و شکنجه‌ای که سبب شد او در اواسط دوره تحصیلی‌اش در دانشگاه، به‌مدت 1 سال و 6 ماه در اردوگاه کار اجباری حبس شود و از شغلش نیز اخراج شود.

انتقام‌جویی به‌خاطر ثبت شکایت

پس از اینکه خانم ژائو در اوایل 2015 شکایتش را ثبت کرد، مأموران از کمیته اماکن و اداره پلیس شروع به آزار و اذیت خانواده‌اش کردند. در آن زمان، خانم ژائو به‌منظور شرکت در یک دوره آموزشی برای کارش، بیرون از شهر بود. در 4 نوامبر 2015، مأموران اداره پلیس شیگوچنگ از او پرسیدند که آیا تاکنون شکایتی ثبت کرده است.

وقتی او در 1 ژوئیه 2016 به سر کارش بازگشت، مسئولین دولتی هر روز او را تهدید می‌کردند و می‌گفتند که اگر سه اظهاریه را امضاء نکند، از کارش اخراج شده و به یک مرکز شستشوی مغزی فرستاده می‌شود.

تا 2 اوت، این آزار و اذیت تا حدی شدید شد که خانم ژائو محل کارش را ترک کرد و در جایی پنهان شد.

وقتی مأموران اداره پلیس شینانلو خانم ژائو را در 14 نوامبر دستگیر کردند، او فریاد کشید: «فالون دافا خوب است!» درحالی که آنها به صورتش سیلی زده و او را لگد می‌زدند. در اداره پلیس دست‌هایش را با دست‌بند به لوله‌ای بستند و در همان غروب او را به بازداشتگاه سیِرگو بردند.

خانم ژائو در آن بازداشتگاه به‌مدت 7 روز به‌طور غیرقانونی بازداشت شد. او در اعتراض به این دستگیری، دست به اعتصاب غذا زد و خواستار حقوق قانونی خود برای دادخواهی و بررسی اداری پرونده‌اش شد. مسئولین در واکنش به این اعتراض، او را مجبور کردند در سرما بایستد.

اگرچه او در 23 نوامبر آزاد شد، اما پلیس وسایلی که از خانه‌اش ضبط کرده بود را هنوز به او بازنگردانده است.

خانم ژائو درخواست کرد کارش مورد بررسی قرار گیرد تا بتواند به شغل قبلی‌اش بازگردد و در 18 ژانویه 2017 به‌طور شفاهی به او اعلام شد که از کارش اخراج شده است. در 23 ژانویه، اطلاعیه مکتوبی دریافت کرد که اخراجش را تأیید می‌کرد؛ اطلاعیه‌ای که مادر بی‌سوادش را فریب داده بودند تا در 24 نوامبر 2016 زمانی که خانم ژائو در منزل نبود، آن را برای او امضاء کند.

شکنجه در زمان بازداشت

وقتی خانم ژائو دانشجوی سال دوم دانشگاه بود، به‌دلیل باورش دستگیر شد، در اردوگاه کار اجباری حبس شد و تحت شکنجه قرار گرفت. در شکایتش او به سختی‌هایی اشاره کرد که در اردوگاه کار اجباری شینان در پکن و سایر مکان‌ها متحمل شده بود:

در سال 1999 در سال دوم دانشگاه تحصیل می‌کردم که حزب کمونیست چین آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد.

در پاییز سال 2000، مرا به‌خاطر توزیع مطالب اطلاع‌رسانی فالون گونگ دستگیر کردند و به بازداشتگاهی در پکن بردند.

ازآنجایی که از دادن نام و آدرسم به مأموران اجتناب کردم، تهدید شدم که قطعاً بازداشت خواهم شد. اجازه نداشتم با سایر تمرین‌کنندگان که آنها هم دستگیر شده بودند، صحبت کنم. وقتی از حقم برای صحبت کردن دفاع کردم، به‌طرز وحشیانه‌ای مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتم.

وقتی در اعتراض به این آزار و شکنجه، دست به‌اعتصاب غذا زدم، زندانیان مرا به تخت مرگ بستند و به‌مدت 21 روز ازطریق لوله‌ای پلاستیکی در بینی‌ام، مرا تحت خوراندن اجباری قرار دادند. ازآنجایی که در این مدت هرگز اجازه کمی استراحت به من ندادند تا به دستشویی بروم، تخت و لباس‌هایم غرق ادرار بودند، بدنم زخم شده بود و حدود 9 کیلو وزن کم کردم.

بازآفرینی صحنه شکنجه: تخت مرگ

آزار و شکنجه تا تسلیم شدن

در زمستان سال 2000، مأموران لباس‌شخصی در میدان تیان‌آن‌من دوباره مرا دستگیر کردند و برای بازجویی به یک ادراه پلیس بردند. وقتی از دادن اسمم به آنها اجتناب کردم، مرا کتک زدند و به زمین انداختند.

در غروب مرا به بازداشتگاه هایدیان بردند. جمعیت زیادی از تمرین‌کنندگان از قبل در آنجا بودند. 13 نفر از ما را روز بعد به مکان ویرانه‌ای منتقل کردند. همگی دست به‌اعتصاب غذا زدیم و به‌طور گروهی تحت خوراندن اجباری قرار گرفتیم.

مرا به اداره پلیس لیانگ‌جیادیان بردند. پلیس با باتوم‌های الکتریکی به سراسر بدنم شوک اعمال کرد. دردش طاقت‌فرسا بود.

اگرچه دندان‌هایم را به‌هم می‌فشردم تا بتوانم درد را تحمل کنم، اما سرانجام تحملم تمام شد و مانند هم‌تمرین‌کنندگانم تسلیم شدم.

زمانی که آنها نام و آدرسم را گرفتند، ما را به مرکز اعزام پکن فرستادند.

شکنجه وحشیانه در مرکز اعزام اردوگاه کار اجباری پکن

درحالی که از درب ورودی مرکز اعزام رد می‌شدیم، مجبور بودیم به پایین نگاه کنیم، وگرنه نگهبانان با باتوم‌های الکتریکی به ما شوک وارد می‌کردند. ما را برهنه کردند و مورد بازجویی بدنی قرار دادند.

مرکز اعزام پکن مکانی شیطانی بود. ما به 10 گروه 18 نفره تقسیم شدیم و یک زندانی خلافکار ما را تحت نظر داشت. هر گروه را به درون اتاق کوچکی چپاندند که فقط 4 تخت 2طبقه داشت، بنابراین 10 نفر از ما همیشه مجبور بودند روی زمین بخوابند.

کل 18 نفر فقط 2 دقیقه فرصت داشتیم از حمام و دستشویی استفاده کنیم. درنتیجه بسیاری از ما هرگز فرصت نداشتند دوشی بگیرند.

مجبور بودیم ساعت 5 صبح بیدار شویم و تا 10 شب کار کنیم. گاهی مجبور بودیم تا پس از نیمه‌شب کار کنیم. معمولاً چوب‌های غذاخوری را بسته‌بندی می‌کردیم. همچنین پارچه ابریشمی را روی مقواهایی می‌چسباندیم تا کفی کفش درست کنیم.

زندگی روزانه‌مان، زندگی‌ای نظامی شده بود. هر روز صبح باید به‌خط می‌شدیم. در زمان‌های صرف غذا، باید کاسه‌های‌مان را جلوی سینه‌مان نگه‌می‌داشتیم، روی یک پا زانو می‌زدیم و تقاضای غذا می‌کردیم.

یک روز صبح با این دستور مخالفت کردیم تا به این سوء‌رفتار اعتراض کنیم. هر کدام از ما به مکانی متفاوت برده شد و تحت شکنجه قرار گرفت. مرا به خانه‌ای کوچک بردند که چند زندانی در آنجا منتظر بودند. آنها به‌طرزی وحشیانه سعی کردند مرا مجبور به خوردن کنند. وقتی اجتناب کردم، مرا روی زمین محکم نگه‌داشتند و به‌شکلی وحشیانه تحت خوراندن اجباری قرار دادند.

نگهبانی که به‌طرز خاصی شرور بود، روز بعد مرا به همان مکان برد و دستور داد غذا بخورم. وقتی اجتناب کردم، با باتومی الکتریکی به من شوک اعمال کرد. جرقه‌های باتوم مرا به‌یاد تجربه هولناکم در گذشته انداخت و از روی ترس به‌طرز شرم‌آوری تسلیم شدم و غذا خوردم.

سه ماه بعد مرا به اردوگاه کار اجباری شینان در پکن بردند.

قساوت‌ها در اردوگاه کار اجباری شینان در پکن

برای بیش از یک سال در این اردوگاه کار اجباری حبس بودم و شخصاً شاهد تمام روش‌های شکنجه بودم و آنها را تجربه کردم. هرچه بیشتر استوار بودیم و مقاومت می‌کردیم، تاکتیک‌هایی که برای «تبدیل» ما استفاده می‌کردند، شدیدتر می‌شدند.

ما را مجبور به کار اجباری می‌کردند و گاهی مجبور بودیم تا بعد از نیمه‌شب کار کنیم. مجبور بودیم در ملأعام بایستیم یا برای دوره‌های زمانی طولانی، زیر آفتاب بدون وقفه عقب و جلو برویم. یک بار از روی استرس ازهوش رفتم. وقتی دستور می‌دادند ساکن بایستیم، اجازه نداشتیم به دستشویی برویم و بسیاری از ما تحملشان تمام می‌شد و خودمان را خیس می‌کردیم.

برای مدتی طولانی از خوابیدن محروم بودیم. برخی برای مدت سه ماه اجازه خوابیدن نداشتند.

مانع هر گونه از ارتباطاتمان می‌شدند. اجازه ملاقات با خانواده را هم نداشتیم.

فقط یک یا دو بار در روز غذا می‌دادند و کیفیت غذا بسیار ضعیف بود. آبی که به ما می‌دادند نیز محدود بود.

نگهبانان، زندانیان معمولی را تشویق می‌کردند تا از هر وسیله‌ای استفاده کرده و سعی کنند ما را «تبدیل» کنند. اگر ما را «تبدیل» می‌کردند، محکومیتشان کاهش می‌یافت.

چند زندانی و همدست هر تمرین‌کننده را به‌شدت تحت‌نظر داشتند. آنها به میل خود ما را کتک می‌زدند و به ما دشنام می‌دادند.

مجبور بودیم مقالاتی بخوانیم، به برنامه‌هایی گوش دهیم و ویدئوهایی را تماشا کنیم که محتوایی افتراءآمیز درباره فالون گونگ داشتند. مکرراً تهدید می‌شدیم که تا وقتی «تبدیل» شویم، قطعاً در بازداشت خواهیم بود.

آنقدر از نظر روحی و جسمی تحت شکنجه قرار گرفتیم تا اینکه سه اظهاریه رها کردن فالون گونگ را نوشتیم. شاهد بودم تمرین‌کننده دیگری به نام خانم ژانگ ییجیِه آنقدر شکنجه شد که تقریباً دچار فروپاشی ذهنی شد. معده‌اش کاملاً کبود شد و او را به‌تنهایی در اتاق مهر و موم شدۀ کوچکی زندانی کردند.

رنج و درد تحمیل شده بر کل خانواده

براثر آزار و شکنجه، فکرم کند شده بود و توانایی‌ درکم کاهش یافته بود. نمی‌توانستم روی چیزها تمرکز کنم و حافظه‌ام به‌خوبیِ قبل نبود. متعاقباً دو سال دیگر زمان بُرد تا توانستم دانشگاهم را تمام کنم و نمراتم خوب نبودند.

به‌دلیل وضعیتم به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون گونگ، مجبور بودم بعد از فارغ‌التحصیلی مشغول کارهای موقت شوم. در سال 2009 امتحانی دادم و در سمت خدمات عمومی در مرکز بهداشت شهر هکو مشغول به‌کار شدم. آن، همان شغلی بود که به‌خاطر شکایت از جیانگ آن را ازدست دادم.

وقتی در اردوگاه کار اجباری حبس بودم، مأموران اداره پلیس شیگوچنگ پدرم را جلوی چشمان مادرم، دستگیر کردند و برای «تبدیل» به یک مرکز شستشوی مغزی بردند.

پدرم سابقاً پس از اینکه به‌اشتباه متهم شده بود، به‌مدت 11 سال زندانی بود. این تراژدی نه تنها منجر به سختی‌ها و مشکلات مادی برای خانواده‌مان شد، بلکه مادرم را نابود کرد و او دچار اختلال روانی شد. وقتی پدرم دوباره دستگیر شد، علائم بیماری مادرم بدتر شد.

مزایای فالون گونگ

پس از اینکه پدرم در سال 1997 تمرین فالون گونگ را آغاز کرد، بیماری‌های جسمی‌‌اش از بین رفتند. او به‌قدری سالم و پرانرژی شد که در 63 سالگی هنوز می‌توانست سوار سه‌چرخه‌اش شود. او نیک‌خواه نیز شده بود و شخصی که برایش پاپوش درست کرده و سبب شده بود او به ناحق زندانی شود را بخشید.

با مشاهده تغییرات زیاد پدرم، از او دنباله‌روی کرده و من نیز تمرین فالون گونگ را آغاز کردم. قبلاً قاعدگی دردناک و درد شدید معده داشتم. بعد از شروع تمرین تزکیه، این مشکلات به‌سادگی ازبین رفتند.

فالون دافا به من کمک کرد معنای زندگی را درک کنم، قلبم را روشن کرد و به من خرد بخشید. خوش‌اقبال بودم که توانستم امتحان ورودی مشکل دانشگاه را بگذرانم و در سال 1998 در دانشگاه طب چینی پکن قبول شدم.

پس از شروع تزکیه، به‌تدریج خودخواهی، رقابت‌جویی و حسادتم را رها کردم، نسبت به سایرین باملاحظه و همدل شدم و به‌خاطر تمام کارهای اشتباهم در گذشته از اعضای خانواده‌ام عذرخواهی کردم.

سابقه آزار و اذیت

در سال ۱۹۹۹، جیانگ زمین، در مقام رئیس حزب کمونیست چین، سایر اعضای کمیته دائمی دفتر سیاسی را تحت سیطره قرار داد و سرکوب خشونت‌باری را علیه فالون گونگ راه‌اندازی کرد.

این آزار و شکنجه که مدت آن به 17 سال می‌رسد، منجر به مرگ بسیاری از تمرین‌کنندگان فالون گونگ شده است. بیشتر آنها به‌خاطر باور خود به فالون گونگ تحت شکنجه قرار گرفتند و حتی به‌ علت درآوردن اعضای بدنشان به قتل رسیدند. جیانگ زمین به‌طور مستقیم مسئول آغاز و تداوم این آزار و اذیت وحشیانه است.

تحت هدایت شخص جیانگ، حزب کمونیست چین اقدام به تأسیس اداره ۶۱۰ کرد که خارج از قوانین سازمان امنیت عمل می‌کند. این اداره درخصوص فالون گونگ، نیروهای پلیس و سیستم قضایی را تحت سیطره قرار می‌دهد تا دستورات جیانگ را به انجام برساند: شهرت آنها را لکه‌دار کنید، از نظر مالی آنها را ورشکسته کنید و از لحاظ جسمی نابودشان کنید.

قانون چین این اجازه را به شهروندان چینی می‌دهد که درخصوص نمونه‌های حاکی از جنایت اقامه دعوی کنند و بسیاری از تمرین‌کنندگان درحال‌حاضر از این حق قانونی خود استفاده می‌کنند و علیه این دیکتاتور سابق شکوائیه کیفری ثبت کنند.