(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده 70 ساله فالون دافا هستم که بیش از 18 سال قبل، تزکیۀ این تمرین معنوی را آغاز کردم. من قدرت دافا را تجربه کرده‌ام چون به من خرد و توانایی فرستادن افکار درست را ‌داده است.

انجام کار درست

استاد بیان کردند:

مریدان دافا، حقیقت را می‌گویند،
از دهان‌هایتان شمشیرهای تیز، به یکباره به بیرون پرتاب می‌شود.
دروغ‌های ارواح فاسد را می‌شکافد،
زمان را غنیمت شمارید تا نجات دهید ـــ عجله کنید و بگویید ("عجله کنید و بگویید" از هنگ‌یین 2)

دریافتم که روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور، یک مأموریت تاریخی و مسئولیت مریدان دافا است. نگرانی‌م این بود که نمی‌دانستم چگونه می‌توانم کارهایی را که استاد از مریدانشان خواسته‌اند، انجام دهم.

تمرین‌کننده‌ای 30 فلایر دافا به من داد. فکر می‌کردم مهم است که مسئولین دولت در شهرستان این فلایرها را دریافت کنند. واقعاً احساس می‌کردم که آن تنها کار درستی است که باید انجام شود.

اولین هدفم رئیس اداره پلیس شهرستان بود. مسئول پذیرش گفت که رئیس در جلسه است. تعدادی مطالب اطلاع‌رسانی در آنجا گذاشتم و به اداره دیگری رفتم. سه تن مطالب اطلاع‌رسانی را بدون هیچ مشکلی پذیرفتند. آنگاه درمقابل یک اداره پلیس توقف کردم که در آنجا هفت نفر فلایرها را از من قبول کردند.

مقصد بعدی ساختمان کمیته حزب در شهرستان بود که یک محافظ داشت و نمی‌دانستم چگونه می‌توانم وارد ساختمان شوم. آنگاه صدای نوه دو ساله‌ام را شنیدم که همراهم برده بودم، قبل از اینکه نوه‌ام وارد آنجا شود، با صدای بلند گفتم که آنجا یک پروانه است. به دنبالش وارد ساختمان شدم و فلایرها را در دفاتر آنجا گذاشتم.

وقتی می‌خواستم آنجا را ترک کنم، شخصی مانعم شد و پرسید که چطور جرأت کردم فلایرهای فالون گونگ را در آنجا بگذارم و آیا از بازداشت شدن ترسی ندارم.

گفتم: «تو کارمند دولت هستی و می‌دانی چگونه استدلال کنی. حتی هنگام دادخواهی، باید دلایل را از هر طرف شنید و آنگاه نظر داد که حقیقت چیست. نمی‌توانی فقط با آنچه در تلویزیون دیده‌ای، درباره فالون گونگ قضاوت کنی. باید به حقایق واقعی نیز گوش دهی. آیا حق با من نیست؟» او فلایر را گرفت.

بنرها نیمی از خیابان را پوشش دادند

در سال 2002 هیچ تمرین‌کننده‌ای را نمی‌شناختم و کسی نبود که درباره چگونگی روشنگری حقیقت از او سؤال کنم. بنابراین، پارچه خریدم و بنرهایی را درست کردم تا در مکان‌های عمومی نصب کنم، طوریکه مردم بتوانند آنها را ببینند و حقایق را درباره دافا دریابند. معمولاً بنرها را در شب نصب می‌کردم، اما در 13 مه، روز جهانی فالون دافا، تصمیم گرفتم آنها را در طول روز نصب کنم.

خانه‌ام نزدیک خیابان اصلی بود و فاصله زیادی از اداره پلیس نداشت. افراد بسیاری در دو طرف خیابان مشغول انجام تمرین‌های ورزشی بودند و ترافیک تقریباً سنگین بود.

چگونه می‌توانستم بنرها را نصب کنم؟ تصمیم گرفتم که آنها را روی تیر چراغ برق از طرف شرق اداره پلیس به سمت‌ غرب نصب کنم. روی بنرها عبارات: «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است،» نوشته شده بود.

هنگام نصب بنرها، با خود فکر می‌کردم که فقط افراد خوب بتوانند بنرها را ببینند. مرد مسنی که قفس پرنده‌ای را با خود حمل می‌کرد به من نزدیک شد و گفت که بنرها خوب به‌نظر می‌رسند. بنرها در طول خیابان به‌خوبی هم‌تراز بودند و با وزش باد پرواز زیبایی داشتند.

فقط سخنان استاد اهمیت دارد

در سال 2015 تمرین‌کننده‌ای که از جیانگ زمین شکایت کرده بود بازداشت شد. تعدادی از ما مصمم شدیم که به اداره پلیس برویم و خواستار آزادی این تمرین‌کننده بازداشتی شویم. اما، خانواده تمرین‌کننده با درخواست‌مان مخالفت کرد. تصمیم گرفتیم نامه‌ای به مسئولین دولت بنویسیم و من پیشنهاد کردم که نامه را به رئیس گروه امنیت محلی تحویل دهم.

صبح روز بعد، هنگامی‌که می‌خواستم نامه را با پنج فلایر به رئیس گروه امنیت محلی بدهم، تعدادی از تمرین‌کنندگان در خارج از ساختمان افکار درست ‌فرستادند. رئیس در جلسه بود، بنابراین تصمیم گرفتم ظهر به آنجا بازگردم. او در دفترش بود. خودم را مختصراً معرفی کردم و هدفم را از ملاقات با او توضیح دادم. خشمگین شد، نامم را پرسید و تهدیدم کرد که به‌خاطر ارائه آن فلایرها مرا بازداشت می‌کند.

فکرکردم: «آنچه او می‌گوید مهم نیست. سخنان استاد اهمیت دارد.»

از من خواست ظرف سه روز آینده به آنجا بازگردم. گفتم کاری را که انجام دادم برای خودش خوب است. سه روز بعد به دفترش نرفتم و او نیز به منزلم نیامد.

رها کردن وابستگی به ترس

من و تمرین‌کننده‌ای دیگر به میدانی رفتیم تا 200 فلایر دافا را در آن محل توزیع کنیم. او قلباً احساس ترس می‌کرد و نمی‌خواست در این برنامه شرکت کند.

گفتم: «بیا افکار درست بفرستیم، تا مداخله شیطان را پاک کنیم.»

درحالی‌که افکار درست می‌فرستادیم، فلایرها را توزیع کردیم. پس از انجام آن، دیدیم افراد بسیاری فلایرها را مطالعه می‌کنند. این تجربه به آن تمرین‌کننده کمک کرد که وابستگی به ترس را رها کند.

چند روز بعد، ما دوباره 300 فلایر را به همان میدان بردیم. من در شرق میدان بودم و تمرین‌کننده دیگر در غرب میدان ایستاده بود. ناگهان خانمی فریاد کشید: «بیش از 200 هزار تن از جیانگ زمین شکایت کرده‌اند. من همۀ شما را بازداشت می‌کنم!» مردم به‌تدریج در اطرافم جمع شدند. مردی وقتی دید که نمی‌توانم فلایرها را به‌اندازه کافی سریع پخش کنم، تعدادی را از من گرفت و خودش توزیع کرد. در کمتر از نیم‌ساعت، همۀ300 فلایر توزیع شده بود.

این موقعیت را استاد نظم و ترتیب داده بودند که از ما حمایت کنند و به ما فرصتی دهند تا تقوی عظیم‌مان را بنا نهیم.