(Minghui.org) یک روز بهاری در سال ۲۰۰۶، من و شوهرم برای کار به مزرعه رفتیم. در تمام سال هر دوی ما سرمان با شغل‎مان در شهر آنقدر شلوغ بود که از این مزرعه غافل شده بودیم. مزرعه پر از علف‎های هرز شده بود. شوهرم آتشی روشن کرد تا از شر علف‎های هرز خلاص شود. تقریباً بلافاصله، آتش خارج از کنترل شد. ناگهان، باد شدیدتری شروع به وزیدن کرد. آتش به سمت درختان اقاقیا و شاه‌بلوط اطراف مزرعه شتافت.

سعی کردیم آتش را خاموش کنیم، اما نتوانستیم. سپس ابروهای شوهرم آتش گرفتند. من با پاهای ضربدری نشستم و از استاد لی (بنیان‎گذار فالون دافا) خواستم به ما کمک کنند تا آتش را خاموش کنیم. شوهرم فکر کرد در حال مدیتیشن هستم و فریاد زد: «چرا الان این کار را می‎کنی؟» هیچ حرکتی نکردم و همچنان از استاد طلب کمک کردم.

آتش که تا ارتفاع زیادی در هوا شعله‎ور شده بود، ناگهان قبل از اینکه به درختان برسد فروکش کرد، گویا چیزی مسیرش را مسدود کرد. کل علف‎های مزرعه سوختند، اما درختان آتش نگرفتند. خیلی سپاسگزار بودم! بارها و بارها از استاد لی تشکر کردم. به شوهرم گفتم: «امروز قدرت دافا را دیدی و آن از ما محافظت کرد.»

پس از این حادثه شگفت‎انگیز، شوهرم دیگر منفی‌گویی در مورد تمرینم در فالون دافا را کنار گذاشت.

شوهرم دوباره مورد محافظت قرار گرفت

یک ‎بار در آوریل ۲۰۱۶، شوهرم سوار بر سه‌چرخه موتوری‌مان به سمت بازار در شهر می‌رفت. سر پیچی با شدت فرمان را چرخاند. وقتی پایش را روی ترمز گذاشت، آن ناگهان شکست. سه‌چرخه از جاده منحرف شد و در شیبی تند و صخره‎ای افتاد. سقوط کرد، به‌سختی انبوهی از لوله‎های سیمانی را بدون برخورد رد کرد و در گل‌ولای گیر کرد. زمانی که در محل حادثه حضور یافتم، سه‌چرخه را بیرون کشیده بودند، اما چرخ‎های جلو، ضربه‌گیر و بدنه موتور به‌شدت آسیب دیده بود، درحالی که شوهرم هیچ صدمه‎ای ندیده بود. به او گفتم: «دوباره دافا از تو محافظت کرد!» او حرفم را تأیید کرد.

در سال ۱۹۹۷ شروع به تمرین فالون دافا کردم. پیش از آن، بیماری‌های متعدد و درد مداوم داشتم. پس از اینکه مدتی فالون دافا را تمرین کردم، تمام بیماری‎هایم ناپدید شدند. دافا نه تنها سلامتی‌ام را کاملاً به من بازگرداند، بلکه من و همسرم را از خطر نجات داد.