فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

ماجرای فردی که از بیماری سرطان رهایی یافت: «این کتاب روحم را نجات داد!»

21 مارس 2017

(Minghui.org) «پس از اینکه به‌مدت سه ماه فالون گونگ را تمرین کردم، توانستم از تخت بیرون بیایم، برخی از کارهای خانه را انجام دهم و حتی برای خرید به بیرون بروم!» این‌ها کلمات الهام حیدرزاده است، یک ایرانی مهاجر که هم‌اکنون در تورنتوی کانادا زندگی می‌کند و زمانی از بیماری سرطان در شرف مرگ بود.

الهام در سال 2005 که کمی بیش از 30 سال سن داشت مبتلا به سرطان شد. او مرتباً از خودش می‌پرسید، «چرا من؟ چرا زندگی این‌قدر ناعادلانه است.» او می‌خواست قبل از مرگش پاسخی برای آن بیاید.

الهام پس از اینکه به مدت سه سال بستری شد، کتاب جوآن فالون را در اینترنت یافت. کتاب را دانلود کرد اما تا یک سال بعد در سال 2009 آن را مطالعه نکرد. او به یاد می‌آورد: «این کتاب حیرت‌انگیز است. پس از خواندن یک پاراگراف، احساس کردم که تمام سؤالات زندگی‌ام پاسخ داده شدند.»

او گفت: «نمی‌دانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد. تمام چیزی که می‌دانستم این بود که پاسخ سؤالاتی که مرا حیران کرده بود را یافته بودم. این کتاب روحم را نجات داد!»

الهام با دنبال کردن آموزش‌هایی که دانلود کرده بود، شروع به یادگیری تمرین‌ها کرد. «وقتی موسیقی تمرین‌ها شروع شد، دریافتم که حرکات تمرین‌ها بسیار زیبا هستند.»

از‌آنجاکه الهام بسیار ضعیف بود و نمی‌توانست برای مدتی طولانی بایستد، او تمرین‌ها را کم‌کم یاد گرفت.

«در ابتدا پیشرفتم کم بود. تمرین‌ها را یک بار در هفته انجام می‌دادم و بعد دو بار در هفته. به‌تدریج، تمام پنج تمرین را یاد گرفتم. و سه ماه بعد توانستم راه بروم و برخی کارها را انجام دهم.»

الهام ماجرای جالبی را بیان کرد.

«یک روز پسر دوساله‌ام به داخل اتاقم دوید. من در‌حال خواندن جوآن فالون بودم. او به تصویر استاد لی هنگجی (بنیان‎‌گذار فالون گونگ) در کتاب اشاره کرد و گفت: "مادر، او یک توپ زرد در شکمت قرار داد. من نیز یکی می‌خواهم." سپس او تصویر نشان فالون را در کتاب پیدا کرد و گفت: "این آن توپ است."»

«فکر کردم که این فقط یک صحبت کودکانه است بنابراین به آن توجهی نکردم. اما بعداً فهمیدم که آنچه او ظاهراً با چشم آسمانی‌اش دیده بود، فالونی بود که استاد لی داده بودند.»

«این تجربه به من اطمینان بیشتری داد. هر روز کتاب‌های فالون گونگ را می‌خواندم و زمان انجام تمرین‌ها را کم‌کم افزایش دادم. صرف‌نظر از اینکه چقدر مشکل به‌نظر می‌رسید، هر روز آنها را انجام می‌دادم.»

«هفت ماه بعد وقتی برای یک آزمایش به بیمارستان رفتم، پزشکان گفتند که سرطان از‌بین رفته است! من کاملاً سالم شده بودم. به تمام پزشکان و پرستاران گفتم که فالون گونگ مرا معالجه کرد. آنها حیرت‌زده شدند.»

کمی بعد از آن، خبر خوب دیگری رسید و اینکه تمام خانوادۀ او ویزای مهاجرت به کانادا دریافت کردند و به کانادا مهاجرت کردند.

الهام پس از اینکه به‌تنهایی برای نزدیک به نُه سال فالون گونگ را تمرین کرد، نهایتاً یک مکان تمرین محلی پیدا کرد. در ژانویۀ امسال او برای اولین بار در تمرین‌ گروهی در کلوپ اِستان وادلو شرکت کرد.

الهام (نفر سمت چپ) به‌همراه تمرین‌کنندۀ دیگری در مکان تمرین محلی

«من چیزهای زیادی را از این گروه یاد گرفتم. تمرین‌کنندگان دیگر درک خود را از این تعالیم با من به‌اشتراک گذاشتند و من به بسیاری از اصولی آگاه شدم که وقتی به‌تنهایی تمرین می‌کردم به آنها پی نبرده بودم.»

«میدان انرژی قوی‌ای در مکان تمرین احساس می‌کردم. به درک عمیق‌تری در تزکیه، ایمان و مورد مداخله قرار گرفتن رسیدم.»

یک بار الهام در مکان تمرین گروهی درد شدیدی در شکمش احساس کرد، اما تمرین‌ها را متوقف نکرد.

«سعی کردم که درد را تحمل کنم و به خودم گفتم که من یک تمرین‌کنندۀ فالون گونگ هستم، اینکه هیچ‌چیزی نمی‌تواند مرا از انجام تمرین‌ها متوقف کند. سپس تکرار کردم "فالون دافا خوب است؛ حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است." آن را بارها و بارها تکرار کردم و بعد صدایی شنیدم که گفت، "آفرین، آفرین." فکر کردم که یکی از تمرین‌کنندگان با من صحبت می‌کند، بنابراین چشمانم را باز کردم. همه با چشمان بسته تمرین‌ها را انجام می‌دادند. سپس فهمیدم که این استاد لی بودند که مرا تشویق می‌کردند.

«این تشویق به من اعتماد‌به‌نفس داد. به تکرار عبارات و انجام تمرین‌ها ادامه دادم. پانزده دقیقه بعد، درد از‌بین رفت. بر آن غلبه کرده بودم.»

«از آن زمان به بعد هر وقت با محنتی مواجه می‌شوم، به‌آرامی می‌گویم: "فالون دافا خوب است؛ حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است."»

الهام گفت که حقیقتاً آنچه استاد لی در جوآن فالون بیان کردند را درک می‌کند:

«محل‌های‌ تمرین‌ ما بهتر از هر محل‌‌ تمرین‌ چی‌‌گونگ‌ دیگری است. اگر بتوانید تمرین‌ها را در محل‌های تمرین ما انجام دهید، خیلی‌ بهتر از آن‌ است‌ که‌ بیماری‌های‌ خود‌ را شفا دهید. فاشن‌‌ من‌ در یک‌ دایره‌ می‌نشیند و در بالای‌ میدان‌ِ انرژی محل‌ تمرین ما گنبدی‌ قرار دارد، و بالای گنبد‌ یک‌ فالون‌ بزرگ‌ و یک‌ فاشن‌ بزرگ‌ وجود دارد که از میدان مراقبت می‌کند. این‌ میدان یک‌ میدان معمولی‌ نیست‌- مثل میدان محل‌ تمرین ‌چی‌گونگ‌ معمولی نیست. این یک میدان تزکیه است‌.»

الهام از این که فالون گونگ را تمرین می‌کند، احساس خوشبختی می‌کند.

«قبلاً شکایت می‌کردم که چرا این‌قدر دیر فالون گونگ را یافته بودم و ناراحت بودم که چرا هیچ‌کس آن را زودتر به من معرفی نکرده بود. اکنون دیگر شکایت نمی‌کنم. تمام آنچه می‌خواهم این است که این فرصت را ارج نهم و به‌خوبی تزکیه کنم.»

به‌عنوان یک دانشجوی دانشگاه سینه‌کا، الهام تجربیات خود را با هم‌کلاسی‌ها و استادانش به‌اشتراک گذاشت.

«تعداد زیادی دانشجوی چینی در دانشگاه ما وجود دارد. اکثر آنها فریب تبلیغات حزب کمونیست چین را خورده‌ و درک اشتباهی از فالون گونگ داشتند.

«به آنها گفتم که چطور فالون گونگ و استاد لی زندگی‌ام را نجات دادند در‌حالی‌که آن حتی یک ریال هم برایم هزینه نداشته است. به آنها با استفاده از تجربیات خودم گفتم که فالون گونگ واقعاً چیست و چرا آنها نباید آنچه حزب کمونیست می‌گوید را باور کنند. بسیاری از هم‌کلاسی‌هایم اکنون نظرشان را تغییر داده‌اند.»