فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

تمرین دافا مرا بسیار شاد می‌کند

24 مارس 2017 |   یک تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) در سال 1997 تمرین فالون دافا را شروع کردم و اکنون 76 ساله هستم. در طول 20 سال گذشته به استاد و دافا ایمان داشته‌ام و به‌طور کوشا تزکیه کرده‌ام.

فردی بی‌سواد می‌تواند کتاب‌های دافا را بخواند

در آغاز که فا را کسب کردم، چون ‌سواد خواندن و نوشتن نداشتم، فقط می‌توانستم هنگام مطالعه گروهی فا به سایرین گوش دهم. هم‌تمرین‌کنندگان مرا تشویق کردند حروف را ازبر کنم و همزمان که گوش می‌دهم، حروف را دنبال کنم.

پس از گذشت 6 ماه می‌توانستم به تنهایی مطالعه کنم. با اینکه هنوز بعضی از حروف را تشخیص نمی‌دادم، اما تعدادشان بسیار کمتر شده بود. شروع کردم به مطالعه سایر سخنرانی‌های استاد و از ایشان درخواست کردم به من خرد بیشتری عطا کنند. سایر تمرین‌کنندگان نیز تلفظ‌هایم را اصلاح می‌کردند. حالا می‌توانم تمام آموزه‌های استاد را به‌تنهایی بخوانم و حتی گاهی تلفظ‌های شوهرم را نیز اصلاح می‌کنم.

بعضی از تمرین‌کنندگان احساس می‌کنند تشویق مردم به خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن سخت است. برای من ثبت نام‌های مستعاری که آن اشخاص برای ترک ح.ک.چ استفاده می‌کنند، مشکل است. در گذشته می‌توانستم روزانه بین 20 تا 30 نفر را به خروج از ح.ک.چ تشویق کنم. همیشه نمی‌توانستم نام آنها را بنویسم، اما هم‌تمرین‌کنندگان در این کار به من کمک می‌کردند.

آنها نمی‌توانند مرا ببینند

در سال 2006 که با دخترم زندگی می‌کردم، متوجه شدم رویتابلوی اعلانات منطقه مسکونی‌مان کلمات افتراءآمیزی علیه دافا نوشته شده است. تصمیم گرفتم همان شب آنها را با پارچه‌ای پاک کنم.

دخترم سعی کرد جلوی مرا بگیرد، زیرا نگران بود نگهبانان مرا ببینند. به او گفتم: «آنها نمی‌توانند مرا ببینند.»

با اینکه آن تابلو درست زیر روشنائی نور خیابان قرار داشت، مستقیم به طرف آن رفتم و کلمات را پاک کردم تا مانع شوم ذهن تعداد بیشتری از مردم مسموم شود. چند روز بعد تابلو به‌طور کلی از آنجا برداشته شد.

در واقع نگهبانان مرا ندیدند. هم‌تمرین‌کنندگان گفتند: «آن به‌دلیل افکار درستت بود.»

استاد مردمی را برای راهنمائی‌ام می‌فرستند

زمانی که نزد پسرم در شهر هاربین، استان هیلونگ‌جیانگ زندگی می‌کردم، شبی برای نصب برچسب‌های روشنگری حقیقت بیرون رفتم که در محوطه دانشگاه گم شدم.

از استاد درخواست کردم راه بازگشت به خانه را نشانم دهند. چند دقیقه بعد پدر و پسری از یک ساختمان مسکونی خارج شدند و به من آدرس دادند. با خودم فکر کردم: «باید فردا به اینجا بازگردم و درباره حقایق دافا با آنها صحبت کنم.»

اما روز بعد که بازگشتم آن ساختمان مسکونی که شب قبل در آنجا دیده بودم، وجود نداشت. متوجه شدم استاد آن ساختمان و پدر و پسر را نشانم داده بودند تا بتوانم به خانه بازگردم. استاد همیشه با من بوده‌اند. از آن پس در تزکیه‌ام کوشاتر و راسخ‌تر شده‌ام.

پلیس به حرفم گوش داد

مایلم با همه از جمله مأموران پلیسی که ملاقات می‌کنم، درباره فالون گونگ صحبت کنم. بعضی از آنها می‌گویند: «من مأمور پلیس هستم. نمی‌ترسی که تو را دستگیر کنم؟» می‌دانم که استاد همیشه با من هستند، به‌علاوه اینکه من در حال نجاتشان هستم. دلیل کاری که می‌کنم را برایشان شرح می‌دهم و اینکه این کار را برای صلاح خودشان انجام می‌دهم. آنها اکثر اوقات موافقت می‌کنند ح.ک.چ را ترک کنند. حتی بعضی از آنها در حالی که با من مخالفت می‌کنند، مهربان هستند و فقط می‌گویند که بروم.

چند روز پیش در ایستگاه اتوبوس با یک مأمور لباس‌شخصی برخورد کردم. زمانی که به ترک ح.ک.چ اشاره کردم، تلفن همراهش را بیرون آورد تا با پلیس تماس بگیرد که بیایند و مرا دستگیر کنند.

گفتم: «مأموران پلیس نیز باید در امان باشند و آینده خوبی داشته باشند. لطفاً فالون گونگ را تحت آزار و شکنجه قرار ندهید. تعداد زیادی از مأمورانی که در این کار مشارکت کرده‌اند، مجازات شده‌اند. من این کار را برای امنیت شما انجام می‌دهم.» درست همان لحظه اتوبوس آمد.

او گفت: «من باید بروم. شما هم می‌توانید بروید.» می‌دانستم استاد نظم و ترتیبی دادند تا اتوبوس درست در آن لحظه برسد. شاید هنوز لحظه نجات کامل او نرسیده بود. زمانی که کاملاً به سایرین فکر می‌کردم، می‌توانستم قدرت میدان انرژی را احساس کنم. باور دارم که استاد همراهم بودند و از من محافظت می‌کردند. امیدوارم آن مأمور پلیس سرانجام نجات یابد.

معجزه‌ای پس از جراحی قلب

پسر بزرگم مبتلا به عارضه حاد قلبی بود. پزشکان گفته بودند حتی اگر تحت عمل جراحی قرار بگیرد، تضمینی وجود ندارد که زنده بماند. زمانی که پسرم نظر مرا پرسید، گفتم: «تا زمانی که به دافا ایمان داشته باشی و عبارات "فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است" را تکرار کنی، جراحی‌ات موفقیت‌آمیز خواهد بود. لطفاً آن را انجام بده.»

نه تنها عمل با موفقیت انجام شد، بلکه پسرم در عرض سه روز به‌هوش آمد، در حالی که زمان معمول آن هفت روز است. تمام پزشکان شگفت‌زده شده بودند. پسرم خیلی زود بهبود یافت. او و همسرش و سایر خویشاوندانشان همگی باور دارند که فالون دافا خوب است!

اتومبیل متلاشی شد، اما پسرم صدمه‌ای ندید

پسرم پس از بهبودی‌اش اتومبیلی خرید و به تاکسیرانی مشغول شد. یک روز در روستائي عارضه قلبی‌اش دوباره پدیدار شد و در حین رانندگی از هوش رفت. اتومبیل با یک وانت برخورد کرد و کاملاً متلاشی شد.

زمانی که آگاهی‌اش را بازیافت، از خودرو بیرون خزید و دید که هیچ آسیبی ندیده است. چشمش به نشان یادبود «فالون دافا خوب است» در اتومبیل افتاد و متوجه شد استاد دوباره او را نجات داده‌اند.

فاشن استاد درست کنار من است

در یک روز بارانی در حالی که مشغول روشنگری حقیقت برای خانم زیبای 40 ساله‌ای بودم، به من گفت: «شما تمرین‌کننده فالون گونگ هستید.»

وقتی جواب مثبت دادم، گفت: «استادِ شما درست در کنارتان هستند. هرجایی که می‌روید، شما را همراهی و محافظت می‌کنند.»

می‌دانستم که استاد مرا تشویق می‌کنند تا تعداد بیشتری از مردم را نجات دهم. پس از آن رویداد حتی کوشاتر شده‌ام.