(Minghui.org) من شصت ساله هستم. اخیراً بعد از اینکه همسرم که یک تمرین‌کننده فالون دافا است، خوبی‌های پیروی از اصول این تمرین را به من نشان داد، متوجه شدم که چقدر خودخواه بوده‌ام.

من برای هر منفعت‌طلبی جزئی در محیط کار می‌جنگیدم. گاهی اوقات از روش‌های نادرست استفاده می‌کردم. اگر نمی‌توانستم برنده شوم، دلسرد می‌شدم و احساس می‌کردم که چیزی را ازدست داده‌ام. برای من این نوع طرز تفکر طبیعی بود و باور داشتم که همه اینگونه فکر می‌کنند. همچنین مطمئن بودم که همه افراد چیزهایی را از محل کارشان به خانه می‌برند.

ما یکبار تجهیزاتی را برای یک شرکت خارجی نصب کردیم. کارکنان آنجا هنگام ظهر برای صرف ناهار رفتند. آنها ابزارهای خود را در کارگاه گذاشتند و هیچ کس از آنها محافظت نمی‌کرد. آن ابزارها ساختِ آلمان بود و بسیار گران‌قیمت به‌نظر می‌رسید. همکارانم برخی از آن ابزارها را برداشتند. از ترس گیرافتادن جرأت نکردم که هیچ چیزی بردارم. با این حال بعد از آن به همکارانم حسادت ورزیدم که چرا من هیچ چیزی برنداشته‌‌ام.

بعد از اینکه همسر، فرزندم، برادر و خواهر خانمم تمرین فالون دافا را شروع کردند، آنها تغییرات بسیار زیادی را تجربه کردند. بیماری‌های‌شان ناپدید شد و به افراد نیکخواه و باملاحظه‌ای تبدیل شدند. آنها زیان‌های شخصی‌شان را ساده می‌گرفتند.

اغلب شنیده بودم که تمرین‌کنندگان پولی را که پیدا می‌کردند، بازمی‌گرداندند. نمی‌توانستم آنها را درک کنم و فکر می‌کردم که آنها خیلی احمق هستند.

بعدها مطالب اطلاع‌رسانی‌ای را که تمرین‌کنندگان فالون دافا به من دادند، خواندم. به‌تدریج ذهنیتم شروع به تغییر کرد. تحت تأثیر ماجراهای‌های تمرین‌کنندگان قرار گرفتم و توانستم خودخواهی‌ام را ببینم.

همسرم اغلب درباره این اصل با من صحبت می‌کرد:

«در این جهان، اصلی وجود دارد که می‌گوید، "بدون ازدست دادن، چیزی بدست نمی‌آید.» (جوآن فالون)

در نهایت درک کردم. بنابراین تصمیم گرفتم که از تمرین‌کنندگان دافا یادبگیرم و خودخواهی‌ام را تغییر دادم.

گفتنش آسان‌تر از عمل کردن به آن بود، چراکه برای من آسان نبود که بر عادات بدم فائق شوم. گاهی اوقات هنوز اجناسی را از محل کار به خانه می‌آوردم. همسرم متوجه آن شد و دوباره با من درباره «برای بدست آوردن، شخص باید ازدست بدهد» صحبت کرد. در آغاز، هشدارش را جدی نگرفتم.

با این حال همسرم به من گفت: «اگرچه این کالایی که آوردی کوچک است، اما خودخواهی‌ات بسیار قوی است. اگر می‌خواهی از شر آن خلاص شوی، باید با این مورد کوچک شروع کنی.»

می‌دانستم که صحبت‌های او منطقی است و آن اجناس را به محل کار بازگرداندم.

یکبار به کارخانه‌ای در انتقال اجناسش کمک کردم. راننده بودم و به‌منظور جابجایی برخی از محصولات‌شان نیاز به کمک داشتند. در طول زمان استراحت ناهار، قدری فلز قراضه دیدم. همسرم به‌تازگی شغلش را ازدست داده بود و ما با کمبود پول مواجه بودیم. بنابراین به این فکر افتادم که چرا آن فلزات قراضه را در اتوموبیلم نگذارم تا بعداً آنها را بفروشم؟

متوجه خودخواهی‌ام شدم و درک کردم که اگر آن کار را انجام دهم، کارما جمع خواهم کرد. کمی بعد، باز به این فکر افتادم که مقداری از آن فلزات را به خانه ببرم. بنابراین آن کار را انجام دادم و آن اجناس را در اتاق راننده‌ها گذاشتم، اما دائماً به این فکر می‌کردم که آیا آنها را بازگردانم یا خیر.

زمانی که به مسئله پول می‌رسید برای من آسان نبود که انتخاب درستی انجام دهم. زمانی که درباره تمرین‌کنندگان دافا فکر کردم که برای خوبی دیگران از هر چیزی می‌گذرند، از افکار و رفتارم احساس شرمندگی کردم. از آنجاکه عضو خانواده یک تمرین‌کننده‌ بودم، تصمیم گرفتم که به شهرت فالون دافا آسیب نزنم.

زمانی که این فکر به ذهنم خطور کرد، احساس کردم که انگار جریانی از آب خالص وارد قلبم شد و آن را پاکسازی کرد. تصمیم گرفتم که کاملاً از شر خودخواهی‌ام خلاص شوم. می‌خواستم که مانند یک تمرین‌کننده دافا فرد شریفی شوم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزهای را که متعلق به من نیست، برندارم.

از طرز تفکر جدیدم بسیار خوشحال بودم. زمانی که آن تصور بد بشری را رها کردم، احساس خوشحالی زیادی داشتم. سپس جوآن فالون را خواندم و متوجه شدم که استاد لی دیدند که هنوز کمی مهربانی در قلبم دارم و به من کمک کردند که خودخواهی‌ام را ازبین ببرم. احساس خوشحالی داشتم که ناشی از آن رشد بود.

خودخواهی و وابستگی به منفعت را رها کردم. اگرچه حقوق بازنشستگی زیادی ندارم، ترجیح می‌دهم که پول پس‌انداز کنم تا همسرم بتواند کارت تلفن بخرد و با مردم تماس بگیرد و با آنها درباره فالون دافا صحبت کند. استاد لی به‌منظور نجات ما چیزهای زیادی را تحمل کرده‌اند.

استاد لی بیان کردند:

«...وقتی فردی در خانواده تمرین می‌کند همه اعضای خانواده از مزایای آن بهره‌مند می‌شوند.» (آموزش فا در کنفرانس فای استرالیا)

بخاطر اینکه همسرم فالون دافا را تمرین می‌کند، همگی ما برکت یافته‌ایم.

در طول 19 سال آزار و شکنجه، به‌دفعات تحت فشار قرار گرفته‌ام. به‌دلیل اینکه همسرم تمرین می‌کند، درد و رنجم بیهوده نبود. زمانی که تصادف شدیدی داشتم، آسیب زیادی ندیدم و به‌سرعت بهبود یافتم.

زمانی که همسرم بازداشت شد، من و تمرین‌کنندگان سعی کردیم که او را آزاد کنیم. فشار خونم تا حد خطرناکی بالا رفت و دکتر از من خواست که برای درمان به بیمارستان بروم. با این حال احساس ناراحتی نداشتم و هنوز با تمرین‌کنندگان برای نجات آن افراد دستگیر شده همکاری می‌کردم. سابقه 40 سالۀ فشار خون بالا داشتم و در گذشته عمل جراحی قلب انجام داده بودم. استاد لی همیشه از من محافظت کردند و آن عمل جراحی را با موفقیت پشت سرگذاشتم.

بخاطر درد و رنجم برکت یافتم. خواندن کتاب‌های دافا را شروع کردم. فاصله بسیار زیادی بین من و الزامات یک تمرین‌کننده دافا است. بیشترین سعی‌ام را خواهم کرد چراکه نمی‌خواهم این فرصت ارزشمند را ازدست بدهم.

در این زمان، به‌مناسب جشن بیست و پنجمین سالگرد معرفی فالون دافا، تمایل دارم که احساساتم را به‌اشتراک بگذارم: ما خیلی خوشبختیم که این دافا را تجربه کردیم. اگر شما این شانس را دارید که درباره فالون دافا بدانید، از زمان برای یادگیری آن استفاده کنید. مطمئناً خوشحال و ایمن خواهید بود.

استاد لی از شما سپاسگزارم.